گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۴

این انجمن عشق است توفانگر سامان‌ها
یک لیلی و چندین حی‌، یک یوسف و کنعان‌ها
ناموس وفا زین بیش برداشتن آسان نیست
بر رنگ من افکندند خوبان گل پیمان‌ها
این دیده‌فریبی‌ها از غیر چه امکان است
بوی تو جنونکار است در رنگ گلستان‌ها
خواندیم رموز دهر از تاب و تب انجم
خط نیست درین مکتوب جز شوخی عنوان‌ها
وحشت ز محیط عشق آثار رهایی نیست
امواج به زنجیرند از چیدن دامان‌ها
در انجمن توفیق پر بی‌اثر افتادیم
تر رفت سرشک آخر از خشکی مژگان‌ها
پیری هوس دنیا نگذاشت به طبع ما
آخ دل از این لذات کندیم به دندان‌ها
تا دل به گره بستیم با حرص نپیوستیم
جمعیّت گوهر ریخت آب رخ توفان‌ها
نامحرمی خویشت سد ره آزادیست
چشمی بگشا بشکن قفل در زندان‌ها
مطرب نفسی سر داد، برقم به جگر افتاد
نی این چه قیامت زد آتش به نیستان‌ها
بیدل به چه جمعیت چون شمع ببالد کس
سرتکمه برون افکند از بند گریبان‌ها

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این انجمن عشق است توفانگر سامان‌ها
یک لیلی و چندین حی‌، یک یوسف و کنعان‌ها
هوش مصنوعی: این جمع، دنیای عشق است که برهم‌ریخته و پر از آشفتگی است؛ در این جا تنها یک لیلی وجود دارد که مورد علاقه‌های زیاد و گوناگونی قرار گرفته و همچنین یک یوسف که در دنیایی از زیبایی‌ها و نعمت‌ها احاطه شده است.
ناموس وفا زین بیش برداشتن آسان نیست
بر رنگ من افکندند خوبان گل پیمان‌ها
هوش مصنوعی: حفظ وفا و صداقت کار آسانی نیست؛ زیبایانی که من را زیبا می‌پندارند، بر سر من رنگ‌ها و قراردادهای مختلفی ریخته‌اند.
این دیده‌فریبی‌ها از غیر چه امکان است
بوی تو جنونکار است در رنگ گلستان‌ها
هوش مصنوعی: این نیرنگی که در چهره‌ها وجود دارد، از دیگران بر نمی‌آید. بوی تو مانند دیوانگی است که در میان رنگ‌های گل‌ها حس می‌شود.
خواندیم رموز دهر از تاب و تب انجم
خط نیست درین مکتوب جز شوخی عنوان‌ها
هوش مصنوعی: ما اسرار زمان را از نوسان و حرکت ستارگان فهمیدیم، اما در این نوشته جز نام‌های بی‌محتوا چیز دیگری وجود ندارد.
وحشت ز محیط عشق آثار رهایی نیست
امواج به زنجیرند از چیدن دامان‌ها
هوش مصنوعی: ترس از فضای عشق نشانه‌ای از آزادی نیست، زیرا امواج نیز در زنجیرند و نمی‌توانند در دامان‌ها رهایی پیدا کنند.
در انجمن توفیق پر بی‌اثر افتادیم
تر رفت سرشک آخر از خشکی مژگان‌ها
هوش مصنوعی: در جمع شما به نتیجه‌ای نرسیدیم و در نهایت اشک‌های ما از خشکی چشم‌هایمان فرو رفت.
پیری هوس دنیا نگذاشت به طبع ما
آخ دل از این لذات کندیم به دندان‌ها
هوش مصنوعی: پیری و سالخوردگی اجازه نداد که به دنیای مادی تمایل داشته باشیم، و این باعث شد که دل ما از این لذت‌ها به شدت آسیب ببیند و دندان‌های ما آن را تحمل کنند.
تا دل به گره بستیم با حرص نپیوستیم
جمعیّت گوهر ریخت آب رخ توفان‌ها
هوش مصنوعی: ما در دل به هم پیوسته‌ایم و هیچ‌گاه با طمع و حرص به هم وصل نشده‌ایم. در میان جمعیت، ارزش و زیبایی وجود تو همانند گوهری است که در زیر طوفان‌ها درخشش خاص خود را دارد.
نامحرمی خویشت سد ره آزادیست
چشمی بگشا بشکن قفل در زندان‌ها
هوش مصنوعی: رویای آزادی به وسیله موانع ناشناخته‌ای محدود شده است، چشمانت را باز کن و به سمت شکستن محدودیت‌ها و گشودن درهای بسته حرکت کن.
مطرب نفسی سر داد، برقم به جگر افتاد
نی این چه قیامت زد آتش به نیستان‌ها
هوش مصنوعی: خواننده‌ای نواخت و صدایش بر دل‌ها تاثیر عمیقی گذاشت. این چه شوری برپا کرد که آتش به دشت‌های نی افتاد!
بیدل به چه جمعیت چون شمع ببالد کس
سرتکمه برون افکند از بند گریبان‌ها
هوش مصنوعی: بیدل در اینجا به اشخاصی اشاره دارد که تنها و بی‌همتا هستند و مانند شمع، برای دیگران می‌درخشند. اما در عین حال، احساس می‌کند که هیچ‌کس از وجود او بهره‌مند نمی‌شود و او تنها است. به عبارتی، این اشاره به تنهایی و عدم توجه دیگران به او دارد، در حالی که او به دیگران نیکوکاری می‌کند.

حاشیه ها

1393/03/26 04:05
سین

سلام
بیت 8
جمعیت گوهر ریخت