گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۳

ای گرد تکاپوی سراغ نو نشان‌ها
وامانده اندیشهٔ راه تو گمان‌ها
حیرت نگه شوخی حسن تو نظرها
خامش نفس عرض ثنای تو زبان‌ها
اشکی‌ست ز چشم تر مجنون تو جیحون
لختی ز دل عاشق شیدای تو کان‌ها
در کُنْهِ تو آگاهی و غفلت همه معذور
دریا ز میان غافل و ساحل ز کران‌ها
عمری‌ست که نه چرخ به رنگ گل تصویر
واکرده به خمیازه بوی تو دهان‌ها
آن کیست شود محرم اظهار و خفایت
آیینهٔ خویشند عیان‌ها و نهان‌ها
بر اوج غنایت نرسد هیچ کمندی
بیهوده رسن تاب خیالند فغان‌ها
آنجا که فنا نشئهٔ اسرار تو دارد
پیمانه‌کش جوش بهار است خزان‌ها
هر سبزه درین دشت شد انگشت شهادت
تا از گل خودروی تو دادند نشان‌ها
از شوق تمنای تو در سینهٔ صحرا
همچون دل بی‌تاب تپان ریگ روان‌ها
جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیم
اینست متاع جگر خسته دکان‌ها
بیدل ره حمد از تو به صد مرحله دور است
خاموش که آوارهٔ وهمند بیان‌ها

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گرد تکاپوی سراغ نو نشان‌ها
وامانده اندیشهٔ راه تو گمان‌ها
هوش مصنوعی: ای گرد، در پی نشانه‌های نو، اندیشه‌های متنوع را در مسیر تو به تردید کشانده‌اند.
حیرت نگه شوخی حسن تو نظرها
خامش نفس عرض ثنای تو زبان‌ها
هوش مصنوعی: نظرات و نگاه‌ها به زیبایی تو خاموش شده‌اند و همه از شگفتی و تحسین تو کوتاه آمده‌اند. هیچ‌کس توانایی بیان شایسته‌ای از تو ندارد و همه در برابر جلوه‌های تو ناامیدند.
اشکی‌ست ز چشم تر مجنون تو جیحون
لختی ز دل عاشق شیدای تو کان‌ها
هوش مصنوعی: اشکی از چشم مجنون تو جاری شده که به رود جیحون میریزد. این اشک، نشانه‌ای از دل عاشق و شیدا است که به یاد توست.
در کُنْهِ تو آگاهی و غفلت همه معذور
دریا ز میان غافل و ساحل ز کران‌ها
هوش مصنوعی: در دل تو هم آگاهی وجود دارد و هم غفلت، و هر دو معذورند. دریا میان غافلان و ساحل در کرانه‌ها قرار دارد.
عمری‌ست که نه چرخ به رنگ گل تصویر
واکرده به خمیازه بوی تو دهان‌ها
هوش مصنوعی: سالیان زیادی است که چرخ زمان، رنگ گل را به تصویر نکشیده و بوی تو همچنان در دهان‌ها می‌پیچد.
آن کیست شود محرم اظهار و خفایت
آیینهٔ خویشند عیان‌ها و نهان‌ها
هوش مصنوعی: آن شخص کیست که می‌تواند در دل‌های پنهان و آینه‌ای که خود را نشان می‌دهد، رازها و عواطف نهانی و آشکار را درک کند؟
بر اوج غنایت نرسد هیچ کمندی
بیهوده رسن تاب خیالند فغان‌ها
هوش مصنوعی: هیچ کمندی نمی‌تواند به اوج ثروت و توانایی تو برسد؛ زیرا زنجیرهای خیالات و فریادها بیهوده هستند.
آنجا که فنا نشئهٔ اسرار تو دارد
پیمانه‌کش جوش بهار است خزان‌ها
هوش مصنوعی: در جایی که نابودی و زوال به حقیقت‌های پنهان تو پیوند دارد، نشانگر شور و شوق بهار است، حتی با وجود فصل‌های خزان و پاییز.
هر سبزه درین دشت شد انگشت شهادت
تا از گل خودروی تو دادند نشان‌ها
هوش مصنوعی: در این دشت، هر سبزه‌ای به نشانه‌ی شهادت تبدیل شده است؛ زیرا از گل تو نشانه‌ها را آشکار کردند.
از شوق تمنای تو در سینهٔ صحرا
همچون دل بی‌تاب تپان ریگ روان‌ها
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و آرزوی تو، دل من مانند یک دل پر تپش در بیابان، شبیه به ریگ‌های روان و بی‌قرار شده است.
جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیم
اینست متاع جگر خسته دکان‌ها
هوش مصنوعی: ما هیچ چیز دیگری برای عرضه در بازار تو نداریم جز ناله و گریه. این تنها چیزی است که از دل پریشان ما به نمایش گذاشته می‌شود.
بیدل ره حمد از تو به صد مرحله دور است
خاموش که آوارهٔ وهمند بیان‌ها
هوش مصنوعی: راستگوئی و ستایش از تو بسیار دور است چرا که کلام و بیان‌ها فقط به وهم و خیال منتهی می‌شوند و به حقیقت نزدیک نیستند.

حاشیه ها

1393/08/03 05:11
محمد هارون صادقی

ای‌گرد تکاپوی سراغ (نو) نشانها
با عرض سلام و تقدیم احترامات خدمت تمام دست اندر کاران این سایت پر محتوا.
فقط تنها چیزی که در این غزل توجه ام را جلب کرده است. کمبود یک نقطه بالای حرف نون است که شود (تو) و سلام