گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۲

ا‌ی داغ کمال تو عیان‌ها و نهان‌ها
معنی به نفس محو و عبارت به زبان‌ها
خلقی به هوای طلب گوهر وصلت
بگسسته چو تار نفس موج، عنان‌ها
بس دیده که شد خاک و نشد محرم دیدار
آیینهٔ ما نیز غباری‌ست از آن‌ها
تا دم زند از خرمی گلشن صنعت
حسن از خط نو خیز برآورده زبان‌ها
دریاد تو هویی زد و بر ساغر دل ریخت
درد نفس سوخته سر جوش فغان ها
آنجا که ‌سجود تو دهد بال خمیدن
چون تیر توان جست به پرواز کمان‌ها
توفان غبار عدمیم آب بقا کو
دریا به میان محو شد از جوش کران‌ها
پیداست به میدان ثنایت چه شتابد‌
دامن ز شق خامه شکسته‌ست بیان‌ها
تا همچو شرر بال گشودم به هوایت
وسعت ز مکان گم شد و فرصت ز زمان‌ها
بیدل نفس سوختهٔ ما چه فروشد
حیرت همه‌جا تخته نموده‌ست دکان‌ها

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ا‌ی داغ کمال تو عیان‌ها و نهان‌ها
معنی به نفس محو و عبارت به زبان‌ها
هوش مصنوعی: ای حالتی که در وجود تو آشکار و پنهان است، معنای واقعی به جان‌ها و تفسیر به زبان‌ها را محو و نابود می‌کنی.
خلقی به هوای طلب گوهر وصلت
بگسسته چو تار نفس موج، عنان‌ها
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال جواهر وصال هستند، مانند تارهای نفس که از هم گسسته‌اند، در حال حرکت و بی‌تابی‌اند.
بس دیده که شد خاک و نشد محرم دیدار
آیینهٔ ما نیز غباری‌ست از آن‌ها
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به خاک رفته‌اند و نتوانسته‌اند مونس و همراز ما شوند. حالا ما هم مانند آن‌ها، تنها غباری هستیم که در آینه زندگی جا مانده‌ایم.
تا دم زند از خرمی گلشن صنعت
حسن از خط نو خیز برآورده زبان‌ها
هوش مصنوعی: تا وقتی که از شادی و زیبایی گلشن صحبت می‌شود، حسن و زیبایی با استفاده از خط و نوشتار، به زبان‌ها جان می‌دهد و آنها را به هیجان می‌آورد.
دریاد تو هویی زد و بر ساغر دل ریخت
درد نفس سوخته سر جوش فغان ها
هوش مصنوعی: در دریا صدایی به گوش رسید و بر دل پر از درد، زخم‌های جان سوز و فریادهای خاموش ریخت.
آنجا که ‌سجود تو دهد بال خمیدن
چون تیر توان جست به پرواز کمان‌ها
هوش مصنوعی: در جایی که خضوع و تسلیم تو مانند خم شدن بال پرندگان است، تیر قدرت پرواز به سوی کمان را خواهد داشت.
توفان غبار عدمیم آب بقا کو
دریا به میان محو شد از جوش کران‌ها
هوش مصنوعی: ما در دل توفانی از عدم و بی‌نشان هستیم. آب زندگی که شبیه دریا باشد، در میان این آشفتگی به طور کامل ناپدید شده و از مرزهایش به در رفته است.
پیداست به میدان ثنایت چه شتابد‌
دامن ز شق خامه شکسته‌ست بیان‌ها
هوش مصنوعی: در میدان ستایش تو، این‌قدر شفاف است که بیان‌ها به علت وجود قلم شکسته، با شتاب و شگفتی دامن می‌زنند.
تا همچو شرر بال گشودم به هوایت
وسعت ز مکان گم شد و فرصت ز زمان‌ها
هوش مصنوعی: وقتی مانند جرقه‌ای به پرواز درآمدم و به سوی تو رفتم، دیگر هیچ محدودیتی در مکان احساس نکردم و زمان برایم meaningless شد.
بیدل نفس سوختهٔ ما چه فروشد
حیرت همه‌جا تخته نموده‌ست دکان‌ها
هوش مصنوعی: نفس سوختهٔ ما که همیشه در درد و اندوه است، چگونه می‌تواند چیزی را بفروشد؟ در هر جا که نگاه می‌کنیم، همه جا پر از حیرت و شگفتی است و مانند دکان‌هایی است که بسته‌اند.