غزل شمارهٔ ۲۹۶
ای ز چشم میْپرستت مست حیرت جامها
حلقهٔ زلف گرهگیرت به گوش دامها
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست
کی به شور پسته ریزد تلخی از بادامها
دامنت نایاب و من بیتاب عرض اضطراب
خواهد از خاکم غبار انگیخت این ابرامها
آتشم از بیم افسردن همان در سنگ ماند
رهزن آغاز من شد کلفت انجامها
تا شود روشن سواد کلبهٔ تاریک من
میگذارد چشم روزن عینک از گلجامها
صید محرومی چو من در مرغزار دهر نیست
میرمد از وحشتم چون موج دریا دامها
بس که بنیادم زآشوب جنون جزو هواست
میتوان از آستانم ریخت رنگ بامها
از بلای عافیت هم آنقدر ایمن مباش
آب گوهر طعمهٔ خاک است از آرامها
پیچوتاب شعلهٔ دل نامهٔ پیچیدهایاست
میفرستم هر نفس سوی عدم پیغامها
این شبستان جز غبار دیدهٔ بیدار نیست
جمع شد دود چراغ و ریخت رنگ شامها
بیجمالش بس که بیدل بزم ما را نور نیست
ناخنه از موج می آورده چشم جامها
غزل شمارهٔ ۲۹۵: خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مالهاغزل شمارهٔ ۲۹۷: پیش آن چشم سخنگو موج می در جامها
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز چشم میْپرستت مست حیرت جامها
حلقهٔ زلف گرهگیرت به گوش دامها
هوش مصنوعی: ای عشق من، که مانند جامهای پر از می، مسحور و حیرتزدهام، حلقههای زلف گرهگشای تو در گوشههای دلتنگی من همچون دامهای عاشقانهای به دام افتادهاند.
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست
کی به شور پسته ریزد تلخی از بادامها
هوش مصنوعی: در لبخند تو از زهر خشم کاسته نمیشود، همچنان که در شوری پسته، تلخی بادامها کاهش نمییابد.
دامنت نایاب و من بیتاب عرض اضطراب
خواهد از خاکم غبار انگیخت این ابرامها
هوش مصنوعی: دامن تو بسیار گرانبهاست و من به شدت بیصبرم. اضطراب من از کمبود تو به اندازهای است که این احساسات آشفته، همچون غباری از خاک، به وجود میآورد.
آتشم از بیم افسردن همان در سنگ ماند
رهزن آغاز من شد کلفت انجامها
هوش مصنوعی: شعلهی آتش من ناشی از ترس از خاموش شدن است، همانطور که در سنگ، دزد میماند. شروع من به عنوان یک راهزن، مرا به انجام کارها و رسیدن به مقصد میرساند.
تا شود روشن سواد کلبهٔ تاریک من
میگذارد چشم روزن عینک از گلجامها
هوش مصنوعی: چشم من از لای گلجامها به دنیا نگاه میکند تا کلبهی تاریک من روشن شود.
صید محرومی چو من در مرغزار دهر نیست
میرمد از وحشتم چون موج دریا دامها
هوش مصنوعی: مدتی است که من، به عنوان یک شکارچی از زندگی، در این دنیای وسیع احساس تنهایی و فقدان میکنم. مانند امواج دریا که از شدت ترس به سمت دیگر میروند، من نیز به دلیل تنهاییام از دامهای موجود در اطرافم فرار میکنم.
بس که بنیادم زآشوب جنون جزو هواست
میتوان از آستانم ریخت رنگ بامها
هوش مصنوعی: بنیاد وجودم به حدی از جنون و آشفتگی رنج میبرد که حتی اگر از آستانم رنگ بامها را بگیرند، تأثیری بر من نخواهد داشت.
از بلای عافیت هم آنقدر ایمن مباش
آب گوهر طعمهٔ خاک است از آرامها
هوش مصنوعی: از آسیبهای راحتی و آسایش هم نباید خیلی مطمئن باشی، چه اینکه آب با ارزش در نهایت به خاک تبدیل میشود.
پیچوتاب شعلهٔ دل نامهٔ پیچیدهایاست
میفرستم هر نفس سوی عدم پیغامها
هوش مصنوعی: شعلههای دل من همچون نامهای پیچیده هستند که هر لحظه به سوی نبود و عدم پیام میفرستم.
این شبستان جز غبار دیدهٔ بیدار نیست
جمع شد دود چراغ و ریخت رنگ شامها
هوش مصنوعی: این شبستان فقط ناشی از غبار چشمان بیدار است. دود چراغها جمع شده و رنگ زیبای شبها از بین رفته است.
بیجمالش بس که بیدل بزم ما را نور نیست
ناخنه از موج می آورده چشم جامها
هوش مصنوعی: بدون زیبایی او، مجالس ما نورانیت ندارند. حتی چشمان جامها هم از موجهای غمگین میچشند.
حاشیه ها
1389/04/28 14:06
رحیم الحامدی
دوست عزیز از اینکه این همه زحمت را متقبل شده اید از صمیم قلب سپاس گزارم
وبعد در این غزل که یکی از زیبا ترین غزلهای میرزا بیدل است مصرعه ها جای خودشون را عوض کرده یعنی از مرعه دوم بیت دوم الی اخر مثلا اصل بیت در دیوان چنین است:
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست/
کی به شورپسته ریزد تلخی از بادامها
ولی اینجا می بینید که در جای خود نیست و در معنی هم که دقت کنید متوجه می شوید. امید وارم که اصلاح بفرمایید.
موفق باشید
---
پاسخ: با تشکر، با مراجعه به اصل دیوان ترتیب مصرعها تصحیح شد.