غزل شمارهٔ ۲۹
چه ظلمت است اینکه گشت غفلت به چشم یاران ز نور پیدا
همه به پیش خودیم اما سرابهای ز دور پیدا
فسون و افسانهٔ تو و من فشاند بر چشم و گوش دامن
غبار مجنون به دشت روشن چراغ موسی به طور پیدا
در آمد و رفت محو گشتیم و پی به جایی نبرد کوشش
رهی که کردیم چون نَفَس طی نشد به چندین عبور پیدا
به فهم کیفیت حقیقت کهراست بینش کجاست فطرت
به غیر شکل قیاس اینجا نمیکند چشم کور پیدا
به پا ز رفتار وارسیدن به لب ز گفتار فهم چیدن
به پیش خود نیز کس نگردید جز به قدر ضرور پیدا
چو آینه صد جمال پنهان ز دیدهٔ بینگه مبرهن
چو صبح چاک هزار کسوت ز پیکر شخص عور پیدا
اشارهٔ دستگاه خاقان، عیان ز مژگان موی چینی
گشاد و بست در سلیمان ز پردهٔ چشم مور پیدا
کمان افلاک پر بلندست از خم بازوی تضنع
بس است اگر کرد خط کشیدن ز کلک نقاش زور پیدا
چکیدن اشک نالهزا شد ز سجدهٔ دانه ریشه واشد
فتادگی همتآزما شد که عجز گم شد غرور پیدا
نیاز و ناز کمال و نقصان ز یکدگر ظاهر و نمایان
ذکور شد از اناث عریان اناث شد از ذکور پیدا
به هم اگر چشم باز گردد قیامت آیینهساز گردد
کز اعتبارات جسم خاکی چو عبرتیم از قبور پیدا
ملایمت چون شود ستمگر ز هر درشتیست سختروتر
چو آب از حد برد فسردن نمیشود جز بلور پیدا
گذشت چندین قیامت اما در این نیستان بیتمیزی
ز پنبهٔ گوشهای غافل چو نی گره کرد صور پیدا
ز انقلاب مزاج اعیان به حق امان بردنست بیدل
علامت عافیت ندارد چو گردد آب از تنور پیدا
غزل شمارهٔ ۲۸: کو بقاگر نفستگشت مکرر پیداغزل شمارهٔ ۳۰: نشد دراین درسگاه عبرت بهفهم چندین رساله پیدا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه ظلمت است اینکه گشت غفلت به چشم یاران ز نور پیدا
همه به پیش خودیم اما سرابهای ز دور پیدا
هوش مصنوعی: این شعر به گمراهی و غفلت یاران اشاره دارد. آنها در روشنایی نور حقیقت، دچار بیخبری و خوابآلودگی هستند. با اینکه به ظاهر همه در صف حضور دارند، اما در واقعیت تنها در یک سراب به سر میبرند و از دور به حقیقت نزدیک میشوند. این وضعیت نشاندهنده نادانی و گمراهی مردم است که نمیتوانند درک درستی از واقعیت داشته باشند.
فسون و افسانهٔ تو و من فشاند بر چشم و گوش دامن
غبار مجنون به دشت روشن چراغ موسی به طور پیدا
هوش مصنوعی: داستان و افسانهی تو و من مانند دانههای غبار در چشم و گوش پخش شده است. در دشت روشن، چراغ موسی به وضوح پیدا است.
در آمد و رفت محو گشتیم و پی به جایی نبرد کوشش
رهی که کردیم چون نَفَس طی نشد به چندین عبور پیدا
هوش مصنوعی: در این دنیا ما در تلاش و کوشش هستیم، اما گاهی اوقات خیلی از مسائل را نمیتوانیم درک کنیم. با وجود اینکه سالها در حال تلاش و گذر از موانع مختلف هستیم، هنوز هم به مقصد نرسیدهایم و به نظر میرسد که زندگیامان همانند نفسی است که نتوانسته در جایی متوقف شود، و به همین خاطر نتایج کارهایمان نامشخص و نامعلوم باقی مانده است.
به فهم کیفیت حقیقت کهراست بینش کجاست فطرت
به غیر شکل قیاس اینجا نمیکند چشم کور پیدا
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که برای درک و فهم حقیقت، بینش و بینایی لازم است. فطرت انسان نمیتواند حقیقت را بدون شکل و قالب مناسب درک کند و در اینجا اشاره میکند که اگر چشم بهطور صحیح و باز بینا نباشد، قادر به شناسایی حقیقت نخواهد بود. به عبارت دیگر، درک واقعی نیازمند بینش و درک درست است.
به پا ز رفتار وارسیدن به لب ز گفتار فهم چیدن
به پیش خود نیز کس نگردید جز به قدر ضرور پیدا
هوش مصنوعی: هر کس از اعمال و رفتار خود به اندازهای که لازم است شناخته میشود و تنها با گفتار نمیتوان به عمق وجود او پی برد. به همین دلیل، تنها در مواقع ضروری است که انسانها خود را نشان میدهند.
چو آینه صد جمال پنهان ز دیدهٔ بینگه مبرهن
چو صبح چاک هزار کسوت ز پیکر شخص عور پیدا
هوش مصنوعی: همچون آینه، صد جمال پنهان از دیدگاه نادیدنی آشکار است، مانند صبح که هزار لباس را از پیکر شخص برهنه نمایان میسازد.
اشارهٔ دستگاه خاقان، عیان ز مژگان موی چینی
گشاد و بست در سلیمان ز پردهٔ چشم مور پیدا
هوش مصنوعی: اشارهای به قدرت و نفوذ خاقان دارد، که در آن زیبایی و جذابیت شخصی با مژگان و موهایی ظریف توصیف شده است. همچنین، به چشمهایی که همچون پردهای در مقابل چیزهایی پنهان قرار دارند، اشاره میکند و پردهبرداری از همچنان دلنشینی و زیبایی را به تصویر میکشد. در واقع، زیبایی و قدرت به شکلی هنرمندانه به هم پیوند خوردهاند.
کمان افلاک پر بلندست از خم بازوی تضنع
بس است اگر کرد خط کشیدن ز کلک نقاش زور پیدا
هوش مصنوعی: آسمان با قوس بلندی که دارد، مانند خم بازوی یک هنرمند است. اگر هنرمند بخواهد با قلمش خطوطی را بکشد، قدرتی که در دست اوست، نمایان است.
چکیدن اشک نالهزا شد ز سجدهٔ دانه ریشه واشد
فتادگی همتآزما شد که عجز گم شد غرور پیدا
هوش مصنوعی: اشکهایی که از درد و ناله میریزند، به خاطر سجدهای است که دانه با آن به زمین متصل شده است. این حالت افتادگی و تواضع نشاندهندهٔ اراده و کوشش است که در آن، ضعف و ناتوانی ناپدید شده و به جای آن، غرور و خودبینی به وجود آمده است.
نیاز و ناز کمال و نقصان ز یکدگر ظاهر و نمایان
ذکور شد از اناث عریان اناث شد از ذکور پیدا
هوش مصنوعی: این بیت به بیان رابطه و تضاد میان نیاز و کمال، و همچنین ضعف و نقصان میپردازد. به این معنا که نیاز و ناز به همدیگر وابستهاند و از یکدیگر نشأت میگیرند. در حالی که وجود مردان به طور مستقیم و آشکار است، زنان نیز از وجود مردان و این ساختار نمایان میشوند. به نوعی میتوان گفت که ویژگیهای مختلف و مکمل یکدیگر در این دو جنس نمایان شده است.
به هم اگر چشم باز گردد قیامت آیینهساز گردد
کز اعتبارات جسم خاکی چو عبرتیم از قبور پیدا
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت چشمان ما باز شود، مانند آینهای خواهد بود که ما را به واقعیتها میشناساند. چرا که ما به اعتبارات و ظواهر جسمانی خود وابستهایم و مانند عبرتپذیرانی از قبرها به این حقیقت پی خواهیم برد.
ملایمت چون شود ستمگر ز هر درشتیست سختروتر
چو آب از حد برد فسردن نمیشود جز بلور پیدا
هوش مصنوعی: زمانی که ستمگر با ملایمت رفتار میکند، از هر نوع خشونتی بیشتر به چشم میآید. مانند آبی که از حد خود بیرون برود، دیگر امکان سرد شدن ندارد و فقط پاکی و شفافیت آن نمایان میشود.
گذشت چندین قیامت اما در این نیستان بیتمیزی
ز پنبهٔ گوشهای غافل چو نی گره کرد صور پیدا
هوش مصنوعی: پس از گذشت زمانهای بسیار، اما در این نیستان هنوز هم بینظمی و آلودگی وجود دارد، مانند پنبهای که در گوشهای کسانی که غافلند گیر کرده و باعث شده صورت واقعی چیزها پنهان بماند.
ز انقلاب مزاج اعیان به حق امان بردنست بیدل
علامت عافیت ندارد چو گردد آب از تنور پیدا
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، این بیت به این معناست که وقتی حال و وضعیت افراد به هم میخورد و دچار مشکلات میشوند، باید محتاط بود و علامتی از سلامتی و عافیت در کار نباشد؛ زیرا وقتی آب از تنور خارج میشود، نشانهای از خوشی و آرامش نیست.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/05/24 00:07
عبدالغفار
مصرع اول فرد 13 باید اینطور باشد :
گذشت چندین قیامت اما در این نیستان بی تمیزی
1403/11/28 20:01
مجتبی قدیانی
واقعا جناب بیدل اینجا از پیچیدهگویی رد شده و یک وزن مهجور هم برای غزلش انتخاب کرده تا خواننده سردرد بگیره.