گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۷

بسکه شد حیرت‌پرستِ جلوه‌ات‌ گلزارها
گل ز برگ خویش دارد پشت بر دیوارها
دل ز دام حلقهٔ زلف‌ات چه سان آید برون
مهره را نتوان‌ گرفتن از دهان مارها
از نوای حسرت دیدار هم غافل مباش
ناله دارد بی‌ تو مژگانم چو موسیقارها
دستگاه شوخیِ دَرداند دل‌های دونیم
نیست بال ناله جز واکردن منقارها
گوشه‌گیران غافل از نیرنگ امکان نیستند
می‌خورَد بر گوش یک‌سر معنی اسرارها
باعث آهِ حزینِ ما همان از عشق پرس
درد می‌فهمد زبان نبض این بیمارها
بال‌ و پر برهم‌ زدن بی‌ شوخیِ پرواز نیست
بی‌ تکلف نغمه‌خیز است اضطراب تارها
ختم کردار زبان‌ها بی‌سخن گردیدن است
خامشی چون شمع‌ دارد مهر این طومارها
در بیابانی که ما فکر اقامت کرده‌ایم
می‌رود بر باد مانند صدا کُهسارها
نسخهٔ نیرنگ هستی بِه‌ که‌ گرداند ورق
کهنه شد از آمد و رفت نفس‌ تکرارها
مرده‌ام اما ز آسایش همان بی‌بهره‌ام
با کف خاکم هنوز آن طفل دارد کارها
بسکه بیدل با نسیم‌ کوی او خو کرده‌ام
می‌کِشد طبعم چو زخم‌ از بوی‌ گل آزارها

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسکه شد حیرت‌پرستِ جلوه‌ات‌ گلزارها
گل ز برگ خویش دارد پشت بر دیوارها
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی زیبایی تو باعث شده که حتی گل‌ها در باغ‌ها به خود ببالند و از دیوارها رشد کنند.
دل ز دام حلقهٔ زلف‌ات چه سان آید برون
مهره را نتوان‌ گرفتن از دهان مارها
هوش مصنوعی: دل چگونه می‌تواند از دام زلف‌های تو رها شود، در حالی که مانند مهره‌ای است که نمی‌توان از دهان مارها بیرون آورد؟
از نوای حسرت دیدار هم غافل مباش
ناله دارد بی‌ تو مژگانم چو موسیقارها
هوش مصنوعی: از دل تنگی و longing برای دیدارت غافل نشو، چشمانم بی‌تو همانند نوازندگان، ناله و درد دارند.
دستگاه شوخیِ دَرداند دل‌های دونیم
نیست بال ناله جز واکردن منقارها
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به بیان احساسات خود پرداخته و اشاره می‌کند که در دنیای پر از درد و رنج، به نظر می‌رسد که تنها چیزی که به آن توجه می‌شود، صدا و ناله‌هایی است که از دل‌های زخمی و آسیب‌دیده برخاسته است. در واقع، او به نوعی نارضایتی از وضعیت نشان می‌دهد و می‌گوید که در این وضعیت تنها فریادهایی که از دل‌های دردمند برمی‌خیزد، به گوش می‌رسد.
گوشه‌گیران غافل از نیرنگ امکان نیستند
می‌خورَد بر گوش یک‌سر معنی اسرارها
هوش مصنوعی: افراد گوشه‌نشین و دور از جمعیت، از ترفندهای زندگی بی‌خبرند و به همین دلیل، رازهای عمیق و معانی پنهان به راحتی بر آن‌ها آشکار نمی‌شود.
باعث آهِ حزینِ ما همان از عشق پرس
درد می‌فهمد زبان نبض این بیمارها
هوش مصنوعی: سوالی که درباره عشق مطرح می‌شود، باعث ایجاد حس غم و اندوه در ما شده است. این درد را فقط کسانی که تجربه‌ی مشابهی داشته‌اند، می‌فهمند و زبان نبض آنها می‌تواند این دشواری را بیان کند.
بال‌ و پر برهم‌ زدن بی‌ شوخیِ پرواز نیست
بی‌ تکلف نغمه‌خیز است اضطراب تارها
هوش مصنوعی: پرواز کردن بدون شوخی و بازی کردن با بال‌ها نیست. این بستگی به حالت بی‌تکلف و نغمه‌ای دارد که از دل اضطراب و تنش ایجاد می‌شود.
ختم کردار زبان‌ها بی‌سخن گردیدن است
خامشی چون شمع‌ دارد مهر این طومارها
هوش مصنوعی: عملکرد زبان‌ها زمانی به پایان می‌رسد که بی‌گفتگو شوند. سکوت همچون شمع، در دل این نوشته‌ها احساسی لطیف و محبت‌آمیز دارد.
در بیابانی که ما فکر اقامت کرده‌ایم
می‌رود بر باد مانند صدا کُهسارها
هوش مصنوعی: در بیابانی که ما قصد ماندن داریم، صدای کوه‌ها مانند چیزی که در باد پراکنده شود، به سرعت می‌رود.
نسخهٔ نیرنگ هستی بِه‌ که‌ گرداند ورق
کهنه شد از آمد و رفت نفس‌ تکرارها
هوش مصنوعی: بهتر است به جای سرگردانی در دور و تکرار زندگی، به فکر تغییر و نوآوری باشیم، زیرا زندگی مدام در حال تغییر است و تکرار مداوم می‌تواند ما را خسته کند.
مرده‌ام اما ز آسایش همان بی‌بهره‌ام
با کف خاکم هنوز آن طفل دارد کارها
هوش مصنوعی: من مرده‌ام، ولی هنوز از آرامش بی‌بهره‌ام. حتی با اینکه زیر خاک هستم، آن بچه هنوز کارهایش را دارد.
بسکه بیدل با نسیم‌ کوی او خو کرده‌ام
می‌کِشد طبعم چو زخم‌ از بوی‌ گل آزارها
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بیدل (شاعر) به قدری با هوای کوی معشوق آشنا شده و برای او دل‌باخته است که هر بار که بویی از گل به مشامش می‌رسد، احساس عمیق و دردناکی در قلبش به وجود می‌آید، مانند زخم‌هایی که به خاطر عشق و دوری از معشوق ایجاد شده‌اند.