گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۶

ای بهار جلوه بس‌کن کز خجالت یارها
در عرق شستند خوبان رنگ از رخسارها
می‌شود محو از فروغ آفتاب جلوه‌ات
عکس در آبینه همچون سایه بر دیوارها
ناله بسیار است اما بی‌دماغ شکوه‌ایم
بستن منفار ما مهری‌ست بر طومارها
شوق‌دل ومانده پست و بلند دهر نیست
نالهٔ فرهاد بیرون است ازین کهسارها
اهل مشرب از زبان طعن مردم فارع است
دامن صحرا چه غم دارد ز زخم خارها
دیدهٔ ما را غبار دهر عبرت سرمه شد
مردمک اندوخت این آیینه از زنگارها
لازم افتاده‌ست واعظ را به اظهارکمال
کرّناواری غریوش مایهٔ گفتارها
زاهدان‌کوسه را ساز بزرگی ناقص است
ریش هم می‌باید اینجا در خور دستارها
لطفی‌، امدادی‌، مدارایی‌، نیازی‌، خدمتی
ای ز معنی غافل آدم شو به این مقدارها
ما زمینگیران ز جولان هوسها فارغیم
نقش پا و یک وداع آغوشی رفتارها
هرکجا رفتیم داغی بر دل ما تازه شد
سوخت آخر جنس ما ازگرمی بازارها
درگلستانی‌که بیدل نوبر تسلیم‌کرد
سایه هم یک پایه برتر بود ز دیوارها

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بهار جلوه بس‌کن کز خجالت یارها
در عرق شستند خوبان رنگ از رخسارها
هوش مصنوعی: بهار زیبا، لطفاً جلوه‌گری‌ات را کم کن، زیرا دوستان از شرم و حیا، عرق کرده و رنگ از چهره‌شان پریده است.
می‌شود محو از فروغ آفتاب جلوه‌ات
عکس در آبینه همچون سایه بر دیوارها
هوش مصنوعی: نور زیبای تو مانند آفتاب می‌تواند تمام وجودم را در خود غرق کند، همان گونه که تصویر یک سایه روی دیوارها نقش می‌بندد و در آب منعکس می‌شود.
ناله بسیار است اما بی‌دماغ شکوه‌ایم
بستن منفار ما مهری‌ست بر طومارها
هوش مصنوعی: ما ناله‌های زیادی داریم، اما بدون انگیزه و روحیه، از شکایت خودداری می‌کنیم. جدایی و بی‌خبری ما نشانه‌ای از محبت و پیوندی عمیق است که بر روی یادداشت‌های ما نقش بسته است.
شوق‌دل ومانده پست و بلند دهر نیست
نالهٔ فرهاد بیرون است ازین کهسارها
هوش مصنوعی: عشق و شور دل دیگر به خاطر گذر زمان و مشکلات زندگی اهمیت ندارد، صدای ناله فرهاد از این کوه‌ها فراتر رفته است.
اهل مشرب از زبان طعن مردم فارع است
دامن صحرا چه غم دارد ز زخم خارها
هوش مصنوعی: افراد با ذوق و درک بالا، به حرف و انتقادات مردم اهمیت نمی‌دهند. آنها مانند دامن یک صحرا هستند که از زخم خارها ناراحت نمی‌شوند و به زندگی و زیبایی طبیعی خود ادامه می‌دهند.
دیدهٔ ما را غبار دهر عبرت سرمه شد
مردمک اندوخت این آیینه از زنگارها
هوش مصنوعی: چشم ما تحت تأثیر زمان و فرسودگی قرار گرفته و مانند سرمه شده است، زیرا مردمک این چشم در نتیجه آلودگی‌ها و زنگارهای زندگی به تجربیات و عبرت‌ها انباشته شده است.
لازم افتاده‌ست واعظ را به اظهارکمال
کرّناواری غریوش مایهٔ گفتارها
هوش مصنوعی: واعظ ناچار شده است که برای نشان دادن بزرگی و کمال خود، حرف‌های گوناگونی را بیان کند.
زاهدان‌کوسه را ساز بزرگی ناقص است
ریش هم می‌باید اینجا در خور دستارها
هوش مصنوعی: زاهدان در اینجا به کسانی اشاره دارد که فقط ظاهری از دینداری و پارسایی را دارند و نتوانسته‌اند به درک عمیق‌تری از معنویت برسند. به عبارتی، داشتن ظاهری آراسته مانند دستار نیازمند این است که عملاً نیز درونی با ارزش‌ها و اخلاقیات سازگار باشد. به همین دلیل، این بیت به نقص شخصیت کسانی اشاره دارد که تنها به ظاهر بسنده کرده و جستجوی حقیقی درونی را نادیده می‌گیرند.
لطفی‌، امدادی‌، مدارایی‌، نیازی‌، خدمتی
ای ز معنی غافل آدم شو به این مقدارها
هوش مصنوعی: شما باید بدانید که محبت، یاری، صلح و نیازمندی‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. بهتر است به این مفاهیم توجه کنید و از معنای عمیق‌تری در زندگی خود غافل نشوید.
ما زمینگیران ز جولان هوسها فارغیم
نقش پا و یک وداع آغوشی رفتارها
هوش مصنوعی: ما از خودخواهی‌ها و آرزوهای بی‌پایه رها هستیم و فقط ردپایی از آنچه که بوده‌ایم و خداحافظی‌ای از آغوش رفتارهایمان به جای می‌گذاریم.
هرکجا رفتیم داغی بر دل ما تازه شد
سوخت آخر جنس ما ازگرمی بازارها
هوش مصنوعی: هرجا که رفتیم، دلمان به درد آمد و ناراحتی زیادی را احساس کردیم. در نهایت، ما به خاطر فشار و هیجان‌های محیط اطراف، آسیب دیدیم و ناراحت شدیم.
درگلستانی‌که بیدل نوبر تسلیم‌کرد
سایه هم یک پایه برتر بود ز دیوارها
هوش مصنوعی: در باغی که بیدل با تسلیم خود به آنجا آمد، حتی سایه نیز از دیوارها بالاتر و برتر بود.

حاشیه ها

درمصرع آخر:سایه هم یک پایه برتر بود ز دیوار ها
از دیوار ها درست است نه ز دیوارها

1397/04/08 17:07
نصیراحمد دستگیر

در آخیر مصرع اول بیت اول کلمه یارها به کلمه بارها تصحیح گردد . از نظر ارتباط این کلمه (بارها ) ارتباط میگیرد با کلمۀ خوبان و نمیتواند یارها باشد و در چاپ کابلی کلیات دیوان حضرت ابوالمعانی نیز بارها آمده است .

1397/04/08 19:07
نصیراحمد دستگیر

بیت چهارم مصرع اول ومانده به واماندۀ تصحیح شود
در دیوان بیدل دهلوی جناب بهداروند نیز واماندۀ درج است .

1401/01/14 04:04
ترمه خادم زاده

با سلام.

در مصراع دوم از بیت سوم:

بستن منفار ما مهری‌ست بر طومارها

منفار هیچ معنایی ندارد و منقار صحیح است

مصراع اول از بیت چهارم به این شکل آمده است که صحیح نیست:

شوق‌دل ومانده پست و بلند دهر نیست

نیم‌فاصله بین دو واژه شوق و دل بی‌جاست و "الف" واژه وامانده فراموش شده که باید به این شکل اصلاح شود:

شوق دل وامانده‌‌ی پست و بلند دهر نیست

در مصراع اول از بیت پنجم که به این شکل آمده است:

اهل مشرب از زبان طعن مردم فارع است

فارع به معنای بالارونده دور از ذهن به نظر می‌رسد و فارغ به معنای بی‌نیاز به‌جاست

در مصراع اول از بیت هفتم که به این شکل آمده است:

لازم افتاده‌ست واعظ را به اظهارکمال

صحیح است بین دو واژه اظهار و کمال فاصله گذاشته شود.

در مصراع اول بیت هشتم که به این شکل آمده است:

زاهدان‌کوسه را ساز بزرگی ناقص است

بین دو واژه زاهدان و کوسه نیاز به فاصله وجود دارد

در مصراع اول بیت دوازدهم که به این شکل آمده است:

درگلستانی‌که بیدل نوبر تسلیم‌کرد

بین واژگان در، گلستان، که و دو واژه تسلیم و کرد فاصله نیاز است

همچنین در مصراع دوم از این بیت هم که چنین آمده است:

سایه هم یک پایه برتر بود ز دیوارها

"الف" ابتدای "از" فراموش شده است.

مستدعی است مساعدت لازم جهت اصلاح ایرادات ذکر شده را مبذول فرمایید.

1403/07/06 10:10
محمد هارون صادقی

با تقدیم سلام خدمت خوانندگان محترم!

با ابراز تشکر از کار بر محترم نظریات شما خوب است اما به جز از سه مورد .... آنچه در سایت تحریر شده است صحت دارد. به طور مثال:  بیت هفتم شما به اظهار و کمال اشاره کردید. « اظهار به اضافت خوانده میشود تا که کلمه کمال ظاهر گردد.» همچنان در بیت هشتم « زاهدان کوسه » یک ترکیب بیدلی است که در اینجا کوسه صفت برای زاهد شده است. در بیت دوازدهم، باز هم « کلمات به شکل یک ترکیب آمده است تا خوانند بداند که گلستان برایشان مشخص گردیده است» درگلستانی‌که : اشاره میرساند به مکان مشخص. سپاسگزارم