گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۱۳

نقش ما شد وبال یکتایی
برد طاووس عرض عنقایی
نفس‌ آمد برون جنون ‌به ‌بغل
کرد آشفته‌گرد صحرایی
چیست ما و من تو در عالم
انفعال غرور پیدایی
عمرها شد ز جنس ما گرم است
روز بازار عبرت آرایی
تا ابد باید از خیال گذشت
یک قلم دینه است فرودآیی
ای هوا ناقهٔ هوس محمل
به کجا می‌روی و می‌آیی
برده‌ای سر به آسمان غرور
خاک ناگشته‌ کی فرود آیی
صحبت ادبار بی کسی آورد
عالمی داشته است تنهایی
شش جهت چشم زخم می‌بارد
جهد آن‌ کن‌ که هیچ ننمایی
وصل دیدیم و هجر فهمیدیم
خاک در چشم ناشناسایی
بیدل از آسیای چرخ مخواه
غیر اشغال‌ کف بهم سایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نقش ما شد وبال یکتایی
برد طاووس عرض عنقایی
هوش مصنوعی: نقش و تأثیری که ما گذاشتیم، به نوعی برای ما دردسرساز شده است و به آن مانند زیبایی و شکوه طاووس و گردن قشنگی می‌ماند.
نفس‌ آمد برون جنون ‌به ‌بغل
کرد آشفته‌گرد صحرایی
هوش مصنوعی: نفس از درون خارج شد و جنون را در آغوش گرفت، و باعث ایجاد آشفتگی در بیابان شد.
چیست ما و من تو در عالم
انفعال غرور پیدایی
هوش مصنوعی: ما و تو در دنیای پیرامون خود، تنها در گیر و دار احساسات و غرور ظاهر می‌شویم.
عمرها شد ز جنس ما گرم است
روز بازار عبرت آرایی
هوش مصنوعی: زمان زیادی از زندگی‌های ما گذشته است و در این دنیا، روزهای بسیاری را در بازار عبرت و اندیشه سپری کرده‌ایم.
تا ابد باید از خیال گذشت
یک قلم دینه است فرودآیی
هوش مصنوعی: باید همواره از خیال و افکار خود عبور کنی، زیرا این یک واجب و قید است که باید رعایت شود.
ای هوا ناقهٔ هوس محمل
به کجا می‌روی و می‌آیی
هوش مصنوعی: ای هوا، مانند شتر هوس، چه مسیری را می‌پیمایی و به کجا می‌روی و بازمی‌گردی؟
برده‌ای سر به آسمان غرور
خاک ناگشته‌ کی فرود آیی
هوش مصنوعی: آیا تو که در اوج خودخواهی و بلندپروازی به سر می‌بری، هیچ وقت به زمین و واقعیت‌های زندگی برمی‌گردی؟
صحبت ادبار بی کسی آورد
عالمی داشته است تنهایی
هوش مصنوعی: تنهایی باعث شده است تا کسی در دنیای خود تجربه‌هایی داشته باشد و در مورد تغییرات و نامرادی‌ها صحبت کند.
شش جهت چشم زخم می‌بارد
جهد آن‌ کن‌ که هیچ ننمایی
هوش مصنوعی: چشم زخم از هر طرف به تو می‌تابد، پس تلاشت را بکن که هیچ چیز را نشان ندهی.
وصل دیدیم و هجر فهمیدیم
خاک در چشم ناشناسایی
هوش مصنوعی: ما لحظه‌های وصال را تجربه کردیم و حالا که از هم جدا شده‌ایم، درد هجر را درک می‌کنیم؛ مانند خاکی که در چشمان کسی که ناشناخته است، نفرین می‌شود.
بیدل از آسیای چرخ مخواه
غیر اشغال‌ کف بهم سایی
هوش مصنوعی: از زندگی و چرخش روزگار، چیزی بیشتر از این که می‌بیند و لمس می‌کند، نخواه. تنها نقش و تاثیراتی که بر دست تو می‌گذارد، اهمیت دارد.