گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۱۲

نشد آیینه‌ کیفیت ما ظاهر آرایی
نهان ماندیم چون معنی به چندین لفظ پیدایی
به غفلت ساخت دل تا وارهید از غیرت امکان
چه‌ها می‌سوخت این آیینه‌ گر می‌داشت بینایی
مزاج عافیت یکسر شکست آماده است اینجا
همه‌ گر سنگ باشد نیست بی‌اندوه مینایی
بلد عشق است از سر منزل مجنون چه می‌پرسی
که اینجا خانه‌ها چون دیدهٔ آهوست صحرایی
خیال زندگی پختن دماغ هرزه می‌خواهد
همه ‌گر دل شود آیینه‌ات آن به که ننمایی
علف خواری نباید سر کشد از حکم‌ گردونت
که دوش از بار اگر دزدی به زیر چوب می‌آیی
ز ننگ اعتبار پوچ هستی بر نمی‌آید
عدم‌ کرد از ترحم پیکر ما را هیولایی
نوایی از صدف‌ گل می‌کند کای غافل از قسمت
لب خشکی که ما داریم دربایی‌ست دریایی
به خاموشی مباش از نالهٔ بی‌رنگ دل غافل
نفس چندین نیستان ریشه دارد از لب نایی
به خواب ناز هم زان چشم جادو می‌کشد قامت
به انداز بلندیهای مژگان فتنه بالایی
نهان می‌دارد از شرم تکلم لعل خاموشش
چو بند نیشکر در بوس هم ذوق شکرخایی
هلال اوج قدر از وضع تسلیم تو می‌بالد
فلک فرشی‌ گر از خود یک خم ابرو فرود آیی
ندانم با که می‌باید درین ویرانه جوشیدن
به هرمحفل‌که ره بردم چو شمعم سوخت تنهایی
هوای دامن او گر نباشد شهپر همت
که بر می‌دارد از مشت غبارم ناتوانایی
چه سان از سستی طالع ز پا افتاده‌ام بیدل
که تمثال ضعیفم را کند آیینه دیبایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشد آیینه‌ کیفیت ما ظاهر آرایی
نهان ماندیم چون معنی به چندین لفظ پیدایی
هوش مصنوعی: ما نتوانستیم حقیقت وجود خود را به طور واقعی نشان دهیم و در پس پرده باقی ماندیم، مانند معنایی که در قالب‌های مختلف بیان می‌شود اما خود را به وضوح فاش نمی‌کند.
به غفلت ساخت دل تا وارهید از غیرت امکان
چه‌ها می‌سوخت این آیینه‌ گر می‌داشت بینایی
هوش مصنوعی: دل از روی غفلت به کاری دست زد که باعث شد از غیرت دور شود؛ اگر این آینه بینش و بینایی داشت، چه بسیار چیزها را می‌سوزاند و تحت تأثیر قرار می‌داد.
مزاج عافیت یکسر شکست آماده است اینجا
همه‌ گر سنگ باشد نیست بی‌اندوه مینایی
هوش مصنوعی: آدمی که به سلامت و آرامش نیاز دارد، در اینجا دیگر به طور کامل از آن محروم شده و حتی اگر همه چیز در ظاهر سخت و دشوار به نظر برسد، هیچ‌کس غم نمی‌خورد و از این وضعیت ناراحت نیست.
بلد عشق است از سر منزل مجنون چه می‌پرسی
که اینجا خانه‌ها چون دیدهٔ آهوست صحرایی
هوش مصنوعی: عشق را بهتر از مجنون نمی‌شناسی، پس چرا از من سؤال می‌کنی؟ اینجا خانه‌ها مانند چشمان آهو در دشت هستند.
خیال زندگی پختن دماغ هرزه می‌خواهد
همه ‌گر دل شود آیینه‌ات آن به که ننمایی
هوش مصنوعی: زندگی ایده‌آل نیاز به تفکر و تمرکز دارد و اگر دل‌ت را همچون آینه‌ای صاف و صادق بسازی، بهتر است که آن را به نمایش نگذاری و به خودت بسپردی.
علف خواری نباید سر کشد از حکم‌ گردونت
که دوش از بار اگر دزدی به زیر چوب می‌آیی
هوش مصنوعی: بهتر است که از دستورات آسمانی سرپیچی نکنیم، چرا که اگر کسی دیروز بارش را به سرقت ببرد، امروز به مجازاتش می‌رسد.
ز ننگ اعتبار پوچ هستی بر نمی‌آید
عدم‌ کرد از ترحم پیکر ما را هیولایی
هوش مصنوعی: از شرم و سستی اعتبار بی‌اساس، وجود ما نمی‌تواند برآید. از برکت رحمت، پیکر ما به شکل هیولایی در آمده است.
نوایی از صدف‌ گل می‌کند کای غافل از قسمت
لب خشکی که ما داریم دربایی‌ست دریایی
هوش مصنوعی: صدای زیبایی از درون صدف می‌آید و به غافلانی که از سرنوشت خود بی‌خبرند، می‌گوید که لب خشکی که ما داریم، در واقع دریایی عمیق و پر از زیبایی است.
به خاموشی مباش از نالهٔ بی‌رنگ دل غافل
نفس چندین نیستان ریشه دارد از لب نایی
هوش مصنوعی: از خاموشی در نالهٔ دل غافل نشو، چرا که نغمهٔ بی‌رنگ دلت، ریشه‌های زیادی دارد. روح و جان تو همچون نیستانی است که از لب نایی جان می‌گیرد.
به خواب ناز هم زان چشم جادو می‌کشد قامت
به انداز بلندیهای مژگان فتنه بالایی
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و جادویی او حتی در خواب هم می‌تواند انسان را به خواب سبک و آرامی بکشاند. قامت او به قدری بلند و فریبنده است که مانند مژگانی شیطانی و جذاب به نظر می‌رسد.
نهان می‌دارد از شرم تکلم لعل خاموشش
چو بند نیشکر در بوس هم ذوق شکرخایی
هوش مصنوعی: بسیاری از زیبایی‌ها و احساسات در دنیا وجود دارند که گاهی به خاطر شرم یا خجالت بیان نمی‌شوند. مانند لعل (بالاخره رنگ و زیبایی) که در خاموشی خود زیبایی‌اش را پنهان کرده است. در بوسه یا نزدیکی، چون نیشکر که وقتی فشرده می‌شود، شیرینی‌اش بیشتر احساس می‌شود.
هلال اوج قدر از وضع تسلیم تو می‌بالد
فلک فرشی‌ گر از خود یک خم ابرو فرود آیی
هوش مصنوعی: وقتی تو تسلیم و مطیع هستی، در حقیقت اوج زیبایی و مقام تو در آسمان خود را نمایان می‌سازد. اگر فقط یک بار نگاهی به پایین بیندازی و ابرویت را خم کنی، تمام جهان به خاطر تو به تزیین و زیبا شدن می‌پردازد.
ندانم با که می‌باید درین ویرانه جوشیدن
به هرمحفل‌که ره بردم چو شمعم سوخت تنهایی
هوش مصنوعی: نمی‌دانم با چه کسی در این خرابه باید هم‌صحبت شوم. هر جا که می‌روم، مثل شمعی می‌سوزم از تنهایی‌ام.
هوای دامن او گر نباشد شهپر همت
که بر می‌دارد از مشت غبارم ناتوانایی
هوش مصنوعی: اگر دامن او در دسترس نباشد، حتی اراده من هم نمی‌تواند غبار من را از زمین برچیند.
چه سان از سستی طالع ز پا افتاده‌ام بیدل
که تمثال ضعیفم را کند آیینه دیبایی
هوش مصنوعی: من به دلیل بدشانسی و ناپایداری در وضعیت خود، از پا افتاده‌ام و حس می‌کنم که تصویر ضعیف و ناتوانی از خود را در آینه‌ای می‌بینم که نشان‌دهنده زیبایی است.