گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۱۱

ماییم و دلی سرورق بی سر و پایی
چون آبله صحرایی و چون ناله هوایی
از پردهٔ ناموسی افلاک کشیدیم
ننگی‌ که‌ کشد لاغری از تنگ قبایی
گامی به ‌رهت نازده در خاک نشستیم
چون اشک به این رنگ دمید آبله پایی
جرأت هوس طاقت دوری نتوان بود
زخم است همه ‌گر مژه واری‌ست جدایی
دل مایل تحریر سجودی‌ست ‌که امروز
نقش قدم او ورقی‌ کرده حنایی
ای آینه‌ گرد نفسی بیش ندارم
زین بیش مرا در نظر من ننمایی
همت نپسندد که به این هستی موهوم
چون عکس در آیینه کنم خانه خدایی
درکشور یأسی ‌که سحر خندهٔ شام است
خفاش شوی به‌ که دهی عرض همایی
زین جوش غباری ‌که‌ گرفته‌ست جهان را
فتح در خیبر کن اگر چشم‌ گشایی
تا چند خراشد اثر لاف ‌گلویت
داوود نخواهی شدن از نغمه سرایی
گر چون مه نو سرکشی از منظر تسلیم
بوسد لب بامت فلک از عجز بنایی
بر همزن‌ کیفیت یکتایی ما نیست
این سجده که بر پیکر مابست دوتایی
بیدل تهی از خویش شدی ما و منت چیست
ای صفر بر اعداد تعین نفزایی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماییم و دلی سرورق بی سر و پایی
چون آبله صحرایی و چون ناله هوایی
هوش مصنوعی: ما تنها دلی بی‌قرار و بی‌هویت داریم، همچون گلوله‌ای از بیابان و صدایی که در آسمان می‌پیچد.
از پردهٔ ناموسی افلاک کشیدیم
ننگی‌ که‌ کشد لاغری از تنگ قبایی
هوش مصنوعی: ما از حجاب و پردهٔ آسمان‌ها چیزی افشا کردیم که باعث شرمساری است و چنان نازک و کم‌جان است که مانند لباسی تنگ، لاغر و بی‌نظیر به نظر می‌رسد.
گامی به ‌رهت نازده در خاک نشستیم
چون اشک به این رنگ دمید آبله پایی
هوش مصنوعی: ما در مسیر تو قدمی نمی‌زنیم و فقط در خاک نشسته‌ایم، مانند اشکی که به این رنگ درآمده است و نشانه‌ای از پای ناشیانه ماست.
جرأت هوس طاقت دوری نتوان بود
زخم است همه ‌گر مژه واری‌ست جدایی
هوش مصنوعی: آدمی که به عشق و آرزوهای خود دلبسته است، نمی‌تواند تاب دوری از معشوق را تحمل کند. دوری و جدایی همچون زخم عمیق و دردناکی است که هر لحظه بر روح و دل او اثر می‌گذارد.
دل مایل تحریر سجودی‌ست ‌که امروز
نقش قدم او ورقی‌ کرده حنایی
هوش مصنوعی: دل به سجده‌ای مایل است که امروز جای پا و آثار او را در خود ثبت کرده و رنگ حنا گرفته است.
ای آینه‌ گرد نفسی بیش ندارم
زین بیش مرا در نظر من ننمایی
هوش مصنوعی: ای آینه، من بیش از این نمی‌توانم نفس بکشم و دیگر نمی‌توانی در نظر من خودت را نشان دهی.
همت نپسندد که به این هستی موهوم
چون عکس در آیینه کنم خانه خدایی
هوش مصنوعی: تلاش و اراده انسان نیازی به زندگی در این دنیای فانی و غیرواقعی ندارد، همچنان که تصویر در آینه نمی‌تواند به عنوان خانه‌ای برای خداوند محسوب شود.
درکشور یأسی ‌که سحر خندهٔ شام است
خفاش شوی به‌ که دهی عرض همایی
هوش مصنوعی: در کشوری که ناامیدی حاکم است و شب‌ها با اندوه همراه است، بهتر است که به دور از این فضا به سراغ نور و شادی بروی.
زین جوش غباری ‌که‌ گرفته‌ست جهان را
فتح در خیبر کن اگر چشم‌ گشایی
هوش مصنوعی: از این هیاهویی که جهان را فرا گرفته، اگر چشمت را باز کنی، می‌توانی فتح خیبر را به‌دست آوری.
تا چند خراشد اثر لاف ‌گلویت
داوود نخواهی شدن از نغمه سرایی
هوش مصنوعی: چرا مدام به خودت می‌نازی و لاف می‌زنی؟ تا چه زمانی می‌خواهی به صدای جذابت ببالدی و از آن بهره ببری؟
گر چون مه نو سرکشی از منظر تسلیم
بوسد لب بامت فلک از عجز بنایی
هوش مصنوعی: اگر مانند ماه نو از موضع تسلیم خارج شوی و به بام تو بیفتم، آسمان به خاطر ناتوانی‌اش به تو بوسه خواهد زد.
بر همزن‌ کیفیت یکتایی ما نیست
این سجده که بر پیکر مابست دوتایی
هوش مصنوعی: این سجده، نشانه‌ای از یگانگی و وحدت ما نیست، زیرا دوگانگی در وجود ما نمایان است.
بیدل تهی از خویش شدی ما و منت چیست
ای صفر بر اعداد تعین نفزایی
هوش مصنوعی: اگر از خود فاصله بگیری، ما چه انتظاری می‌توانیم داشته باشیم؟ ای صفر، تو بر عددها تاثیر نگذاری.