غزل شمارهٔ ۲۸۰۵
در زندگی نگشتیم منظور آشنایی
افتد نظر به خاکم چشمی ز نقش پایی
همکسوت حبابم عریانیم نهان نیست
چون من ندارد این بحر شخص تنک ردایی
بعد از فنا غبارم شور قیامت انگیخت
بر خاک من ستم کرد فریاد سرمهسایی
خوان مآل هستی عبرت نصیبیی داشت
شد سیر هر کس اینجا از خوردن قفایی
در کارگاه تجدید حیران رنگ و بو باش
چندین بهار دارد گلزار بیوفایی
مینا نخورده بر سنگ کم رست از دل تنگ
پهلو تهی کن از خویش در بزم پست جایی
کیفیت مروت در چشم دوستان بست
مژگان مگر ببندند تا گل کند حیایی
جز عبرتی که داریم دیگر چه وانماییم
آیینه کرد ما را نیرنگ خودنمایی
جایی که ناتوانش بگرفت خس به دندان
انگشت زینهارست گر قد کشد عصایی
همت زترک دنیا بر قدر خود چه نازد
مژگان بلند شد لیک مقدار پشت پایی
جیب دریدهٔ صبح مکتوب این پیام است
کای بیخبر چنین باش دنیاست خنده جایی
اسرار پردهٔ دل مفهوم حاضران نیست
بیدل ز دور داریم در گوش همصدایی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در زندگی نگشتیم منظور آشنایی
افتد نظر به خاکم چشمی ز نقش پایی
هوش مصنوعی: در طول زندگی هرگز به این فکر نکردهام که ملاقات و آشنایی با کسی جزئی از مقصدم باشد، اما دیدن جا پای کسی در خاک، باعث میشود که توجهام جلب شود.
همکسوت حبابم عریانیم نهان نیست
چون من ندارد این بحر شخص تنک ردایی
هوش مصنوعی: به طور کلی، این شعر به بیان حالتی از وجود و هویت اشاره دارد. شاعر خود را مشابه حبابی میداند که در عین زیبایی و ظرافت، عریان و بیپوشش است. در واقع، او احساس میکند که وجودش از عمق و معنای خاصی برخوردار نیست و به نوعی در برابر دنیای وسیع و عمیق دریا (زندگی) تنها و کممایه است. این نکته بیانگر احساس تنهایی و vulnerability شاعر است که در فضایی بزرگ و بیپایان قرار دارد.
بعد از فنا غبارم شور قیامت انگیخت
بر خاک من ستم کرد فریاد سرمهسایی
هوش مصنوعی: پس از نابودی، خاک من به گونهای شور و شوق قیامت را به وجود آورد که ظالمی بر من فریاد زد و بر زحمتی که کشیدهام بیتوجهی کرد.
خوان مآل هستی عبرت نصیبیی داشت
شد سیر هر کس اینجا از خوردن قفایی
هوش مصنوعی: سفرهی زندگی پر از عبرت و آموزش است؛ هر کسی که در اینجا از آن بهرهبرداری کند، سهمی از آن دارد و میتواند از این درسها استفاده کند.
در کارگاه تجدید حیران رنگ و بو باش
چندین بهار دارد گلزار بیوفایی
هوش مصنوعی: در جایی که رنگ و عطر به طور مداوم نو میشود، باید درک کرد که باغ گل هر سال بهارهای زیادی دارد، اما گلها تمامی وفاداری را ندارند و ممکن است به زودی پژمرده شوند.
مینا نخورده بر سنگ کم رست از دل تنگ
پهلو تهی کن از خویش در بزم پست جایی
هوش مصنوعی: به خاطر دلتنگی، مینا که بر سنگ نخورده، از خودت فاصله بگیر و در جشنهای پایینتر، جایی پیدا کن.
کیفیت مروت در چشم دوستان بست
مژگان مگر ببندند تا گل کند حیایی
هوش مصنوعی: دوستان برای درک صداقت و شرافت من به چشمهایشان نگاه میکنند، مگر اینکه با بستن مژگان خود باعث شوند که عفت و حیا درونم شکوفا شود.
جز عبرتی که داریم دیگر چه وانماییم
آیینه کرد ما را نیرنگ خودنمایی
هوش مصنوعی: ما فقط به عبرتی که از خود داریم میتوانیم اشاره کنیم و دیگر چه چیزی نمیتوانیم به نمایش بگذاریم، زیرا آینه در واقع ما را فریب داده و ظاهر را بزرگتر از آنچه که هست نشان میدهد.
جایی که ناتوانش بگرفت خس به دندان
انگشت زینهارست گر قد کشد عصایی
هوش مصنوعی: در جایی که فرد ناتوان با دندان به علف خس میچسبد، باید از او دوری کرد، چرا که اگر به قدری قوی شود که عصایی را بگیرد، ممکن است خطرناک شود.
همت زترک دنیا بر قدر خود چه نازد
مژگان بلند شد لیک مقدار پشت پایی
هوش مصنوعی: همت تو در کنار دنیا چه ارزش و اعتباری دارد. اگرچه چشمانت بلند و آرزوهایت بزرگ است، اما در واقع مقدار و اندازهات کم است و به راحتی میتوانی نادیده گرفته شوی.
جیب دریدهٔ صبح مکتوب این پیام است
کای بیخبر چنین باش دنیاست خنده جایی
هوش مصنوعی: صبح به دنیا آمده، پیامی را برای تو به ارمغان آورده است. این پیام میگوید که ای کسی که از حقیقت غافلی، دنیا پر از شادی و خنده است.
اسرار پردهٔ دل مفهوم حاضران نیست
بیدل ز دور داریم در گوش همصدایی
هوش مصنوعی: رازهای درون دل قابل فهم برای دیگران نیست. بیدل، ما از دور هم داریم و با یکدیگر در سکوت همزبان هستیم.

بیدل دهلوی