غزل شمارهٔ ۲۸۰۴
حیرت قفسمکو اثر عجز و رسایی
مجبور ادب را چه وصال و چه جدایی
آیینه وتسلیم فضولی، چه خیالست
رنگی ننماییمکه آنرا ننمایی
وقستکه چون آبله ازپوست برآییم
کز خویش برون میکشدم تنگ قبایی
از بسکه به دل ناخن تدبیر شکستم
چون غنچه دمید از نفسم عقده گشایی
خوشباش که کس مانع آزادگیت نیست
عالم همه راه است گر از خویش برآیی
ای حسن معیت ز فریبت نگهم سوخت
یک پرده عیانترکه بسی دور نمایی
برگنج همان صورت ویرانه نقابست
پوشد مگرت بندگی آثار خدایی
در بحر چرا قطرهٔ ما بحر نباشد
در بزم کریمان چه خیالست گدایی
از لاف حذرکن که درین عرصه مبادا
پرواز فروشی و فسردن به درآیی
رفع هوس از طینت مردم چه خیالست
زبن قافله بیرون نرود هرزه درآیی
نتوان شدن از وهم وجود و عدم آزاد
با دام و قفس ساز که دور است رهایی
حاصل نکنی صندل درد سر هستی
بیدل به ره عشق اگر جبهه نسایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حیرت قفسمکو اثر عجز و رسایی
مجبور ادب را چه وصال و چه جدایی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به عجز و ناتوانی خود در بیان احساساتش اشاره میکند. او در وضعیتی قرار دارد که نه میتواند به وصال محبوب دست یابد و نه از جدایی او رهایی یابد. این احساسات و دشواریها در وجود او مانند قفسی است که او را محاصره کرده و در آن حیران است. در واقع ادب و مهربانی او هم به او کمک نمیکند و همواره در حالت بلاتکلیفی به سر میبرد.
آیینه وتسلیم فضولی، چه خیالست
رنگی ننماییمکه آنرا ننمایی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در آینه و تسلیم به نظرات دیگران، به چه خیال و تصوری میرسیم که اگر خودمان تصمیم نگیریم، بر هیچ چیز تأثیر نمیگذاریم و رنگی از خود نشان نخواهیم داد. در واقع، به نوعی به این اشاره دارد که ما باید خودمان را نشان دهیم و تحت تأثیر نظرات دیگران قرار نگیریم.
وقستکه چون آبله ازپوست برآییم
کز خویش برون میکشدم تنگ قبایی
هوش مصنوعی: زمانی که مثل آبله از پوست بیرون میآیم، به سختی از خودم جدا میشوم.
از بسکه به دل ناخن تدبیر شکستم
چون غنچه دمید از نفسم عقده گشایی
هوش مصنوعی: از بس که در دل خود ناامیدی و اندوه را تحمل کردم، اکنون مانند غنچهای که در بهار میشکفد، از صدای نفسهایم، مشکلات و نگرانیهایم به آرامش و گشایش رسیدهام.
خوشباش که کس مانع آزادگیت نیست
عالم همه راه است گر از خویش برآیی
هوش مصنوعی: خوشحال باش زیرا هیچکس نمیتواند مانع آزادی تو شود. دنیا پر از فرصتهاست اگر از درون خودت فراتر روید.
ای حسن معیت ز فریبت نگهم سوخت
یک پرده عیانترکه بسی دور نمایی
هوش مصنوعی: ای حسن، وجود تو به قدری جذاب است که فریبندگیات مرا به شدت تحت تاثیر قرار داده و دلم را سوزانده است، در حالی که تو خیلی از حقیقت خود را پنهان کردهای و فقط به دورنمایی از خود بسنده میکنی.
برگنج همان صورت ویرانه نقابست
پوشد مگرت بندگی آثار خدایی
هوش مصنوعی: بر روی ثروت و زیباییهای ظاهری که به نظر میرسند، اگر روح و معنای خدایی در آن نباشد، فقط یک پوشش است. در حقیقت، تنها زمانی ارزشمند است که به خدمت و بندگی خداوند برگردد.
در بحر چرا قطرهٔ ما بحر نباشد
در بزم کریمان چه خیالست گدایی
هوش مصنوعی: اگر ما دریا هستیم، چرا قطرهٔ ما دریا نباشد؟ در محفل بزرگان، چه تصوری از گدایی وجود دارد؟
از لاف حذرکن که درین عرصه مبادا
پرواز فروشی و فسردن به درآیی
هوش مصنوعی: از فخر و خودنمایی دوری کن، چرا که در این میدان ممکن است که نتوانی به خوبی عمل کنی و شکست بخوری.
رفع هوس از طینت مردم چه خیالست
زبن قافله بیرون نرود هرزه درآیی
هوش مصنوعی: فکر کردن به این که بتوان هوسهای مردم را از میان برد، نارام کننده است؛ زیرا افراد ناخواسته از مسیر درست خارج میشوند و به انحراف میروند.
نتوان شدن از وهم وجود و عدم آزاد
با دام و قفس ساز که دور است رهایی
هوش مصنوعی: نمیتوان از خیال وجود و عدم آزاد شد، زیرا در دام و قفسی گرفتاریم که دوری از آن رهایی نیست.
حاصل نکنی صندل درد سر هستی
بیدل به ره عشق اگر جبهه نسایی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق زحمت نکشی، دچار دردسرهای زیادی خواهی شد و نمیتوانی به آرامش برسی.
حاشیه ها
1395/01/09 21:04
بیت سوم:
وقت است که چون آبله از پوست برآییم

بیدل دهلوی