گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۰۱

به نمو سری ندارد گل باغ‌ کبریایی
ندمیده‌ای به رنگی که بگویمت‌ کجایی
پی جستجوی عنقا به کجا توان رساندن
نه سراغ فهم روشن نه چراغ آشنایی
ره دشت عشق و آنگه من‌ گشته گم درین ره
به سر چه خار بندم الم برهنه‌پایی
زده آفتاب و انجم به قبول بارگاهت
ز سر بریده بر سر گل طالع‌آزمایی
سر ریشه‌ام ندانم به کجا قرار گیرم
ته خاک هم نیاسود گل باغ خودنمایی
ز شکوه‌ ملک صورت سر برگ و بارم این بس
که ز خاک اهل معنی‌ کنم آبرو گدایی
همه تن چو سایه رنگم به صفا چه نسبت من
مگرم زنند صیقل به قبول جبهه‌سایی
من بیخبر کجایم که در دگر گشایم
ز تو آنچه وانمایم تویی آنکه وانمایی
ز جهان رمیدم اما نرهیدم آنقدرها
که هنوز همچو صبحم قفسی‌ست با رهایی
خرد فسرده‌جولان چه دهد سراغ عرفان
بدرد مگر گریبان ز جنون نارسایی
چه شگرف دلربایی‌، چه قیامت آشنایی
نه ز ماست عالم تو نه تو از جهان مایی
بم و زیر ساز امکان به ادبگه ثنایت
عرقی دمانده بیرون ز جبین ترصدایی
به صد انجمن من و ما سر و برگ ماست‌ یکتا
همه موج یک محیطیم همه خلق یک خدایی
به محیط عشق یا رب به چه آبرو ببالیم
چو حباب‌ کرده عریان همه را تنک‌ردایی
ز وصال مهر تابان چه رسد به سایه بیدل
روم از خود و تو گردم‌ که تو در کنارم آیی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نمو سری ندارد گل باغ‌ کبریایی
ندمیده‌ای به رنگی که بگویمت‌ کجایی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و شکوه خاصی اشاره می‌کند که در گل‌ها و رنگ‌های مختلف وجود دارد. او می‌گوید که هیچ چیز به پای زیبایی و عظمت الهی نمی‌رسد و از این رو، نمی‌تواند گل یا رنگ خاصی را نام ببرد که با این عظمت مطابقت داشته باشد. در واقع، او حس می‌کند که هیچ‌چیز نمی‌تواند وصف‌کننده یا معادل آن زیبایی باشد.
پی جستجوی عنقا به کجا توان رساندن
نه سراغ فهم روشن نه چراغ آشنایی
هوش مصنوعی: در جستجوی حقیقتی چون عنقا (پرنده‌ای افسانه‌ای) هستی، اما نمی‌دانی به کجا باید بروی. نه به شناختی واضح دست یافته‌ای و نه راهی آشنا برای راهیابی داری.
ره دشت عشق و آنگه من‌ گشته گم درین ره
به سر چه خار بندم الم برهنه‌پایی
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، من در این راه گم شده‌ام و حالا نمی‌دانم با این پای برهنه‌ام چه کار کنم و چطور از این خارها بگذرم.
زده آفتاب و انجم به قبول بارگاهت
ز سر بریده بر سر گل طالع‌آزمایی
هوش مصنوعی: آفتاب برآمده و ستارگان به نشانه‌ی پذیرش بارگاه تو، از سر بریده‌ای بر روی گل، به بازی با سرنوشت پرداخته‌اند.
سر ریشه‌ام ندانم به کجا قرار گیرم
ته خاک هم نیاسود گل باغ خودنمایی
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم سرنوشت من به کجا خواهد رسید، حتی در عمیق‌ترین نقطه خاک هم نمی‌توانم آرام بگیرم تا گل باغی که نشانگر زیبایی‌ام است، شکوفا شود.
ز شکوه‌ ملک صورت سر برگ و بارم این بس
که ز خاک اهل معنی‌ کنم آبرو گدایی
هوش مصنوعی: از زیبایی و شکوهمندی سلطنت می‌توانم بگویم که فقط به خاطر این است که از خاک افراد با معرفت، آبرو و منزلت می‌سازم و خود را از گدایی بیرون می‌آورم.
همه تن چو سایه رنگم به صفا چه نسبت من
مگرم زنند صیقل به قبول جبهه‌سایی
هوش مصنوعی: همه وجودم مانند یک سایه است که رنگ و خاصیتی ندارد. چه ارتباطی می‌تواند میان من و این وضعیت باشد، جز اینکه دیگران با تلاش و مجاهدت به من قابلیت و شفافیت بیشتری می‌بخشند.
من بیخبر کجایم که در دگر گشایم
ز تو آنچه وانمایم تویی آنکه وانمایی
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم در کجا هستم که به سمت دیگری می‌روم. هر چه از تو پنهان می‌کنم، تو خودی که آن را نشان می‌دهی.
ز جهان رمیدم اما نرهیدم آنقدرها
که هنوز همچو صبحم قفسی‌ست با رهایی
هوش مصنوعی: از دنیا دور شدم اما به اندازه‌ای نرفته‌ام که هنوز مانند صبحی تازه، در قفسی از آزادی گرفتارم.
خرد فسرده‌جولان چه دهد سراغ عرفان
بدرد مگر گریبان ز جنون نارسایی
هوش مصنوعی: عقل بیمار و ناتوان چه کمکی به درک عرفان می‌کند، مگر آنکه با جنون و بی‌تابی دست به گریبان شود.
چه شگرف دلربایی‌، چه قیامت آشنایی
نه ز ماست عالم تو نه تو از جهان مایی
هوش مصنوعی: عجب زیبایی و جذابیتی داری، چه آشنایی عجیبی! نه تو بخشی از این دنیا هستی و نه ما از عالم تو هستیم.
بم و زیر ساز امکان به ادبگه ثنایت
عرقی دمانده بیرون ز جبین ترصدایی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از عرق و احساس محبت خود نسبت به محبوبش صحبت می‌کند. او اشاره دارد که ذوق و شوقش به قدری زیاد است که حتی از پیشانی‌اش قطرات عرق سرازیر می‌شود. این تصویرسازی نشان‌دهنده‌ی عشق و ارادت عمیق او به محبوبش است، به‌طوری‌که این احساسات به وضوح در وجودش نمایان شده و بروز کرده است.
به صد انجمن من و ما سر و برگ ماست‌ یکتا
همه موج یک محیطیم همه خلق یک خدایی
هوش مصنوعی: ما در میان صد انجمن، با هم ارتباط و صفا داریم. همه ما مانند امواج در یک دریا هستیم و در نهایت، همه انسان‌ها از یک منبع الهی نشئت گرفته‌اند.
به محیط عشق یا رب به چه آبرو ببالیم
چو حباب‌ کرده عریان همه را تنک‌ردایی
هوش مصنوعی: در فضای عشق، ای پروردگار، چگونه می‌توانیم به آبرویمان افتخار کنیم وقتی که مانند حبابی که لخت و بی‌پوشش است، به تنهایی خود را ضعیف و ناتوان می یابیم.
ز وصال مهر تابان چه رسد به سایه بیدل
روم از خود و تو گردم‌ که تو در کنارم آیی
هوش مصنوعی: از وصل معشوق روشن چه چیزی به سایه دلتنگی بیدلم می‌رسد، من از خودم و تو فاصله می‌گیرم تا تو به کنارم بیایی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۸۰۱ به خوانش هاتف علوی