غزل شمارهٔ ۲۸۰
ای ز شوخیهای حُسنات محوِ پیچ و تابها
حیرت اندر آینه چون موج در گردابها
بی خراش زخمِ عشق اسرار دل معلوم نیست
خواندن این لفظ موقوف است بر اِعرابها
صاحب تسلیم را هرکس تواضع میکند
گر کنی یک سجده پیدا میشود محرابها
فکر صید عشرت از قدِ دوتا جهل است جهل
موج چون ماهی نیفتد در خم قلابها
رنجش روشنضمیران لمعهٔ تیغ است و بس
موج میگردد نمودار از شکستِ آبها
دانهٔ دل را شکست از آسیای چرخ نیست
سوده کی گردد گهر از گردش گردابها
گردِ غفلت جوش زد چندانکه واکردیم چشم
همچو مخمل بود در بیداری ما خوابها
مدعا بر باد رفت از آمد و رفت نفَس
نغمه گم شد در غبار وحشت مضرابها
میدهد زخم دل از بیداد شمشیرت نشان
میتوان فهمید مضمون کتب از بابها
گاه آهم میرباید، گاه اشکم میبرد
نقد من یک مشت خاک و این همه سیلابها
آنقدر بر یأس پیچیدم که امیدی نماند
پای تا سر یک گره شد رشتهام از تابها
کاروان عمر بیدل از نفس درد سراغ
جنبش موج است گرد رفتن سیلابها
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز شوخیهای حُسنات محوِ پیچ و تابها
حیرت اندر آینه چون موج در گردابها
هوش مصنوعی: به خاطر شوخیهای زیباییات، من در پیچ و تابهای آن محو شدهام، مانند موجی که در گردابها در آینه حیرتزده میشود.
بی خراش زخمِ عشق اسرار دل معلوم نیست
خواندن این لفظ موقوف است بر اِعرابها
هوش مصنوعی: زخم عشق بدون علامت نمیتواند راز دل را نشان دهد و فهمیدن این کلمات وابسته به نشانهگذاری است.
صاحب تسلیم را هرکس تواضع میکند
گر کنی یک سجده پیدا میشود محرابها
هوش مصنوعی: هرکس که به تسلیم و تسلیمپذیری روی آورده است، باید در برابر او humility و تواضع داشته باشد. اگر تو هم یک سجدهای در برابر او کنی، مکانهای مقدس و عبادتگاهها نمایان میشود.
فکر صید عشرت از قدِ دوتا جهل است جهل
موج چون ماهی نیفتد در خم قلابها
هوش مصنوعی: فکر گرفتن لذت از دو نوع نادانی است، زیرا نادانی مانند موجی است که نمیتواند در قلابها بیفتد.
رنجش روشنضمیران لمعهٔ تیغ است و بس
موج میگردد نمودار از شکستِ آبها
هوش مصنوعی: رنجش و ناراحتی کسانی که آگاه و روشنضمیر هستند، تنها مثل لبهٔ تیز شمشیر است و هیچ چیز دیگری نیست. مثل این است که آبها به خاطر شکستی که دارند، موجدار شده و به نمایش درمیآیند.
دانهٔ دل را شکست از آسیای چرخ نیست
سوده کی گردد گهر از گردش گردابها
هوش مصنوعی: دل انسان در برابر چرخشهای زمان و حوادث زندگی آسیب میبیند؛ اما مانند مروارید که از دل دریا به دست میآید، نمیتوان انتظار داشت که انسان بدون تحمل سختیها و چالشها به ارزش و زیبایی واقعی برسد. در واقع، برای رسیدن به گوهری درخشان، باید از مراحل و مشکلات عبور کرد.
گردِ غفلت جوش زد چندانکه واکردیم چشم
همچو مخمل بود در بیداری ما خوابها
هوش مصنوعی: در اثر غفلت، گرد و غباری به وجود آمد که وقتی چشمانمان را باز کردیم، دنیای واقعی چیزی به لطافت مخمل به نظر میرسید و خوابهایمان در بیداریمان نمایان شد.
مدعا بر باد رفت از آمد و رفت نفَس
نغمه گم شد در غبار وحشت مضرابها
هوش مصنوعی: خواسته و آرزوها به هدر رفتند و با هر نفس که میآید و میرود، نغمهها و آهنگها در میان گرد و غبار ترس و وحشت ناپدید شدند.
میدهد زخم دل از بیداد شمشیرت نشان
میتوان فهمید مضمون کتب از بابها
هوش مصنوعی: زخم دل من نشانهای از ظلم و ستم شمشیر توست و با این نشانه میتوان فهمید محتوای کتابها و فصلهای آنها چیست.
گاه آهم میرباید، گاه اشکم میبرد
نقد من یک مشت خاک و این همه سیلابها
هوش مصنوعی: گاهی احساسات من به قدری عمیق است که به آغوش درد میکشم و گاهی اشکهایم به حدی میریزد که از بین میرود. اما در نهایت، آنچه دارم و به آن میافتم تنها یک مشت خاک است و در مقابل، این همه احساسات و وقعیتهای سنگین و طاقتفرسا.
آنقدر بر یأس پیچیدم که امیدی نماند
پای تا سر یک گره شد رشتهام از تابها
هوش مصنوعی: آنقدر در افکار ناامیدی غوطهور شدم که امیدی برایم باقی نماند و تمام وجودم به یک گره پیچیده شد.
کاروان عمر بیدل از نفس درد سراغ
جنبش موج است گرد رفتن سیلابها
هوش مصنوعی: زندگی انسان مانند کاروانی است که در حال حرکت است و ما در این سفر، نشانههایی از درد و رنج را در اطراف خود احساس میکنیم. مانند رفتن جاری آبها که هر لحظه تغییری در مسیرشان ایجاد میشود.
حاشیه ها
1394/01/17 13:04
Alipur
(صاحب تسلیم را هر کس تواضع شکند) غلط است
متن درست آن (صاحب تسلیم را هر کس تواضع میکند) میباشد
1394/05/12 02:08
ناشناس
واژه "درد" در مصراع اول آخرین بیت، باید "دارد" باشد:
کاروان عمر بیدل! از نفس دارد سراغ
1395/08/26 10:10
رضا دهقانی رنانی
در مصراع اول بیت هفتم « کرد غفلت جوش زد ....» نوشته شده که درست آن «گردِ غفلت جوش زد ...» هست.