غزل شمارهٔ ۲۷۹۹
برون تازست حسن بیمثال از گرد پیدایی
مخوان بر نشئهٔ نازپری افسون مینایی
فریب آب خوردن تا کی از آیینهٔ هستی
دو روزی گو نباشد کشتی تمثال دریایی
گوه قتل مشتاقان فسوس قاتلست اینجا
ندارد خون کس رنگی مگر دستی به هم سایی
ز اعیان قطع کن افسانهٔ شکر و شکایت را
همان سطریست نامفهوم طوماریکه نگشایی
نگردی از عروج نشئهٔ دیوانگی غافل
خمی دارد فلک هم از کلاه بی سر و پایی
جنون عشق توفان میکند در پردهٔ شوقم
گریبان میدرٌد از بند بند نی دم نایی
به شوخیهای کثرت سعی وحدت بر نمیآید
چه سازد گر نسازد با خیالی چند تنهایی
به تمثالی که در چشمت سر و برگ چمن دارد
ز خود رنگی نمیکاهیکه بر آیینه افزایی
وداع خودنمایی کن ز ننگ ذرگی مگذر
چوگمگشتی به چشم هرکه آیی آفتاب آیی
ازین عبرتسرا گفتم چه بردند آرزومندان
حقیقت محرمانگفتند: داغ ناشناسایی
به شغلگفتگو مپسند بیدلکاهش فطرت
به مضراب هوس تاکی چوتارساز فرسایی
غزل شمارهٔ ۲۷۹۸: چشم من بیتو طلسمی است بهم بسته ز عالمغزل شمارهٔ ۲۸۰۰: بهار است ای ادب مگذار از شوق تماشایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برون تازست حسن بیمثال از گرد پیدایی
مخوان بر نشئهٔ نازپری افسون مینایی
هوش مصنوعی: زیبایی بینظیر او در خارج از دایره فانی و دنیایی که میشناسیم، قرار دارد و نباید او را در دنیای ظاهر و دنیای زودگذر، معرفی کرد. او در مقام یک نازپروده، جاذبهای جادویی و افسونگر دارد.
فریب آب خوردن تا کی از آیینهٔ هستی
دو روزی گو نباشد کشتی تمثال دریایی
هوش مصنوعی: تا چه زمانی میخواهی خود را به فریب آب خوردن مشغول کنی؟ به یاد داشته باش که زندگی دو روز بیشتر نیست و این تصویرهای ظاهری مانند کشتیای در دریا هستند که زودگذرند.
گوه قتل مشتاقان فسوس قاتلست اینجا
ندارد خون کس رنگی مگر دستی به هم سایی
هوش مصنوعی: در اینجا، کشته شدن عاشقان در فسا اتفاقی است که هیچ کس خونشان را نمیبیند و تنها نشانی از عشق و دوستی میان افرادی که یکدیگر را ملاقات میکنند، باقی مانده است.
ز اعیان قطع کن افسانهٔ شکر و شکایت را
همان سطریست نامفهوم طوماریکه نگشایی
هوش مصنوعی: از چیزهایی که به ظاهر زیبا و دلنشیناند، مانند داستانهای شیرین و نارضایتیها دوری کن. این مطلبی است که مانند نوشتهای دشوار و پیچیده است و تو هرگز آن را نخواندهای.
نگردی از عروج نشئهٔ دیوانگی غافل
خمی دارد فلک هم از کلاه بی سر و پایی
هوش مصنوعی: اگر از حال و هوای دیوانگی و حالتهای بالا رفتن غافل شوی، بدان که آسمان هم به نوعی بیسر و پا است و در خود خمیدگی دارد.
جنون عشق توفان میکند در پردهٔ شوقم
گریبان میدرٌد از بند بند نی دم نایی
هوش مصنوعی: عشق تو در دل من طوفانی بهپا میکند و شوقی عمیق در وجودم شکل میگیرد. این احساس چنان شدید است که مرا از قید و بندهایم آزاد میکند و مانند نیای میلرزانم.
به شوخیهای کثرت سعی وحدت بر نمیآید
چه سازد گر نسازد با خیالی چند تنهایی
هوش مصنوعی: شوخیهای زیاد نمیتوانند به وحدت واقعی کمک کنند، در واقع چه فایدهای دارد اگر با تصورات نادرست، احساس تنهایی کنیم؟
به تمثالی که در چشمت سر و برگ چمن دارد
ز خود رنگی نمیکاهیکه بر آیینه افزایی
هوش مصنوعی: به یادگار چهرهات که شبیه به چمن سبز و زیباست، نیازی به رنگآمیزی خودت نیست؛ تنها با نگریستن به آینه، زیباییات بیشتر میشود.
وداع خودنمایی کن ز ننگ ذرگی مگذر
چوگمگشتی به چشم هرکه آیی آفتاب آیی
هوش مصنوعی: با دقت و زیبایی رفتار کن و از کوچکترین نواقص خود بپرهیز، چون وقتی در چشمان دیگران ظاهر میشوی، باید همچون خورشید درخشان باشید.
ازین عبرتسرا گفتم چه بردند آرزومندان
حقیقت محرمانگفتند: داغ ناشناسایی
هوش مصنوعی: در این مکان عبرتآموز، از کسانی که به دنبال حقیقت هستند سوال کردم که چه چیزهایی بدست آوردند. آنها پاسخ دادند: درد ناشناخته بودن.
به شغلگفتگو مپسند بیدلکاهش فطرت
به مضراب هوس تاکی چوتارساز فرسایی
هوش مصنوعی: به حرفهای بیمورد و بیفایده دل نبند. انسانها ممکن است به خاطر خواستههای نفسانی خود دچار کاهش روحیه و معنویت شوند، همانطور که موسیقیدانان ممکن است به خاطر فرسودگی، ساز خود را ضعیف کنند.

بیدل دهلوی