غزل شمارهٔ ۲۷۹۵
در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی
چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی
چو ماه نو فلک را زیر دست سجده میبینم
نیازم میزند ساغر به طاق ابروی چاهی
بهار آرزو نگذاشت در هر رنگ نومیدم
ز چشم انتظار آخر زدم گل بر سر راهی
چه امکان است فیض از خاک من توفان نینگیزد
غبار سینه چاکان در نظر دارد سحرگاهی
به بیدردی تو هم ای شوق شمعی کشته روشن کن
ندارد لالهزار آفرینش داغ دلخواهی
ز بس جوش بهار ناکسی افسرد اجزایم
خزان رنگ هم از من نمیبالد پر کاهی
به جیب هر نفس خون دو عالم آرزو دارم
که دارد نیش تفتیشی که بشکافم رگ آهی
طریق کعبه و دیر این قدر کوشش نمیخواهد
به طوف خانهٔ دل کوش اگر پیدا شود راهی
جهان کثرت اظهار غرورت برنمیدارد
ز سامان ادب مگذر پر است این لشکر از شاهی
مگو بیدل سپند ما دل آسودهای دارد
تسلی هم درین محفل به آتش میتپد گاهی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی
چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی
هوش مصنوعی: در دل من تصویر محبوب تو در صبح زود به وجود آمد و آسمان را مانند چراغانی روشن کرد. من از غم و اندوه خود سکوت کردم.
چو ماه نو فلک را زیر دست سجده میبینم
نیازم میزند ساغر به طاق ابروی چاهی
هوش مصنوعی: وقتی ماه نو در آسمان نمایان میشود و مانند سجدهای بر زمین است، حالتی از نیاز و خواهش در من به وجود میآید. این حس مرا وادار میکند تا با شادی، جامی را به سمت ابروی زیبا و افسونکنندهای ببرم که در دلم مثل چاه عمیق است.
بهار آرزو نگذاشت در هر رنگ نومیدم
ز چشم انتظار آخر زدم گل بر سر راهی
هوش مصنوعی: بهار فرصتی برای امیدواری ایجاد نکرد و من از سر ناامیدی، به انتظار یک پایان، گلی را در مسیر خود قرار دادم.
چه امکان است فیض از خاک من توفان نینگیزد
غبار سینه چاکان در نظر دارد سحرگاهی
هوش مصنوعی: امکان ندارد که از خاک من توفانی به پا نشود. غبار کسانی که دل شکسته دارند، در صبحگاهی نظرها را جلب میکند.
به بیدردی تو هم ای شوق شمعی کشته روشن کن
ندارد لالهزار آفرینش داغ دلخواهی
هوش مصنوعی: ای شوق، همچون شمعی بیدرد، وجودت را به روشنایی برسان. در دنیای آفرینش، دیگر هیچ گل لالهای وجود ندارد که از عشق و آرزو داغی را به دل بیاورد.
ز بس جوش بهار ناکسی افسرد اجزایم
خزان رنگ هم از من نمیبالد پر کاهی
هوش مصنوعی: به خاطر شور و شوق بهار، حال و روز من خراب است و دیگر حتی رنگ خزان هم در من نمیدود؛ من به حالتی رسیدهام که به مانند پر کاهی بیوزن و بیاعتبار هستم.
به جیب هر نفس خون دو عالم آرزو دارم
که دارد نیش تفتیشی که بشکافم رگ آهی
هوش مصنوعی: من هر لحظه آرزوی دو جهان را در جیبم قرار دادهام، زیرا میخواهم با نیشی تفتیشی شکافتی در رگ آهی ایجاد کنم.
طریق کعبه و دیر این قدر کوشش نمیخواهد
به طوف خانهٔ دل کوش اگر پیدا شود راهی
هوش مصنوعی: راه رسیدن به کعبه و معابد دیگر اینقدر تلاش نمیطلبد. اگر میخواهی به حقیقت دل برسی، تلاش کن تا راهی به سوی آن پیدا کنی.
جهان کثرت اظهار غرورت برنمیدارد
ز سامان ادب مگذر پر است این لشکر از شاهی
هوش مصنوعی: دنیا پر از تفاوتها و کثرتهاست و این تفاوتها نمیتوانند جلوهای از خودبزرگبینی و غرور را نشان دهند. در این میدان، ادب و تربیت مهمتر از هر چیزی است و این لشکری که در برابر ماست، به خوبی مملو از قدرت و عظمت است.
مگو بیدل سپند ما دل آسودهای دارد
تسلی هم درین محفل به آتش میتپد گاهی
هوش مصنوعی: نقل قول نکن، اما میتوان گفت که این بیت به نوعی بیانگر آن است که شخصی به ظاهر آرام و راحت به نظر میرسد، اما در واقع در درون خود احساسات و دردهای عمیقی را تجربه میکند. در اینجا، محفل و دور همی به عنوان محلی برای تسلی و آرامش موقت در نظر گرفته شده، در حالی که تپش احساسات و دغدغهها در پسِ این ظاهر آرام وجود دارد.