غزل شمارهٔ ۲۷۹۳
به طبع مقبلان یاربکدورت را مده راهی
براین آیینهها مپسند زنگ تهمت آهی
چراغ ابلهان عمریست میسوزد درین محفل
چه باشد یک شرر بالد فروغ طبع آگاهی
جهان آیینهٔ وهم است و این طوطی سرشتانش
نفس پرداز تقلیدند و میگویند اللهی
پر است آفاق از غولان آدم رو چه سازست این
به این بیحاصلان یا دانشی یا مرگ ناگاهی
به حیرتگاه وصل افسون هجران عالمی دارد
فراموشی نصیبم کن مگر یادت کنم گاهی
تپشها دارم و از آشیان بیرون نمیآیم
به این انداز مژگان هم ندارد بال کوتاهی
به خاک آستانت چون هلال از بسکه گم گشتم
جبینی یافتم در نقش پیشانی پس از ماهی
ندانم مژدهٔ وصل که دارد انتظار من
که حسرت سخت گلبازست با گرد سر راهی
چراغ عبرت من از گداز شمع شد روشن
بغیر از زندگانی نیست اینجا داغ جانکاهی
به تنگیهای دل یک غنچه نتوان نقش بست اینجا
شکستم رنگ تا تغییر دادم بستر آهی
ببینم تا کجاها میبرد فکر خودم بیدل
به رنگ شمع امشب در گریبان کندهام چاهی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به طبع مقبلان یاربکدورت را مده راهی
براین آیینهها مپسند زنگ تهمت آهی
هوش مصنوعی: ای خدا، به دلهای شاداب و مملو از طراوت اجازه نده که کدورت و ناراحتی به زندگیاشان راه پیدا کند؛ و از این آینهها، که نمایانگر حقیقتاند، زنگ تهمت و بدگویی را دور نگهدار.
چراغ ابلهان عمریست میسوزد درین محفل
چه باشد یک شرر بالد فروغ طبع آگاهی
هوش مصنوعی: چراغ نادانان سالهاست که در این جمع روشن است. چه اهمیتی دارد اگر یک جرقه از شعور و آگاهی در این فضا بهوجود آید؟
جهان آیینهٔ وهم است و این طوطی سرشتانش
نفس پرداز تقلیدند و میگویند اللهی
هوش مصنوعی: این جهان، مانند آینهای است که فقط تصویرهایی از خیال و توهم را نشان میدهد و این طوطیها، که به نوعی به خودآگاهی میپردازند، فقط در حال تقلید و گفتن عبارات تکراری هستند.
پر است آفاق از غولان آدم رو چه سازست این
به این بیحاصلان یا دانشی یا مرگ ناگاهی
هوش مصنوعی: جهان پر از آدمهایی است که مانند غولها هستند. در این میان، انسان چه باید کند؟ آیا باید دانش را جستجو کند یا در نادانی خود بماند و بمیرد؟
به حیرتگاه وصل افسون هجران عالمی دارد
فراموشی نصیبم کن مگر یادت کنم گاهی
هوش مصنوعی: به جایی رسیدم که در آن به شدت تحت تأثیر جدایی قرار دارم و فراموشی برایم بسیار خوشایند است. امیدوارم که اجازه دهی گاهی یادت را Refresh کنم.
تپشها دارم و از آشیان بیرون نمیآیم
به این انداز مژگان هم ندارد بال کوتاهی
هوش مصنوعی: در دل احساس پریشانی دارم و نمیتوانم از جایم بیرون بیایم. حتی مژگان من نیز به اندازهای کوتاه نیست که اجازه پرواز به من بدهد.
به خاک آستانت چون هلال از بسکه گم گشتم
جبینی یافتم در نقش پیشانی پس از ماهی
هوش مصنوعی: پس از اینکه به درگاه تو مانند هلال گم و گور شدم، سرانجام در نقش پیشانیام جبینی یافتم که یادآور ماه است.
ندانم مژدهٔ وصل که دارد انتظار من
که حسرت سخت گلبازست با گرد سر راهی
هوش مصنوعی: نمیدانم که چه امیدی برای دیدار من وجود دارد، ولی انتظار من بسیار سخت و مملو از حسرت است، مانند گلی که در انتظار باز شدن در دور راه است.
چراغ عبرت من از گداز شمع شد روشن
بغیر از زندگانی نیست اینجا داغ جانکاهی
هوش مصنوعی: چراغ پند و عبرت من از ذوب شدن شمع روشن شد. در اینجا چیزی جز افسوس و داغی عمیق از زندگی وجود ندارد.
به تنگیهای دل یک غنچه نتوان نقش بست اینجا
شکستم رنگ تا تغییر دادم بستر آهی
هوش مصنوعی: در عمق احساسات و دردهای دل نمیتوان تصویر یا نقشی ایجاد کرد. در اینجا، با تغییر و تحولاتی که به وجود آوردم، شکستی را تجربه کردم که به من اجازه داد تا تغییرات را در دل خود احساس کنم.
ببینم تا کجاها میبرد فکر خودم بیدل
به رنگ شمع امشب در گریبان کندهام چاهی
هوش مصنوعی: فکر خودم را میخواهم بررسی کنم و ببینم به کجا میرسد. مانند شمعی که در این شب میدرخشد، من در دل خودم گودالی از احساسات و تفکرات کاشتهام.