غزل شمارهٔ ۲۷۹۱
ای نم اشک هوس مایل مژگان نشوی
سیل خیزست حیا آنهمه عریان نشوی
چهبهار و چهخزان رنگ گل حیرت توست
جلوهای نیست گر آیینه نمایان نشوی
از زمین تا فلکت دعوی استعدادست
به تکلف نشوی هیچ گر انسان نشوی
ذره خورشید دکان، قطره و دریا سامان
آنقدر نیست متاع تو که ارزان نشوی
هر قدم رشتهٔ این راه تامل دارد
به گشاد گره آبله دندان نشوی
بیش ازین سحر تغافل نتوان برد به کار
گر برای چمن از پرده تو خندان نشوی
آفت رنگ حنا دست بهم سوده مباد
خون عاشق گنهی نیست پشیمان نشوی
کشتی نُه فلک اینجا به نمی توفانیست
تا توانی طرف اشک یتیمان نشوی
وحشت از کف ندهی دهر فسردن قفس است
ای نگه سعی کمی نیست که مژگان نشوی
فکر کیفیت خود نیستیی میخواهد
تا سر از دوش نرفتهست گریبان نشوی
شرم کن بیدل از آن جلوه که چون آب روان
همه تن آینه پردازی و حیران نشوی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای نم اشک هوس مایل مژگان نشوی
سیل خیزست حیا آنهمه عریان نشوی
هوش مصنوعی: ای نم اشک، که بر اثر هوس و تمایل چشمهایت میریزد، نگذار حیا که مانند سیل خروشان است، آنطور که هست، بیپرده و آشکار شود.
چهبهار و چهخزان رنگ گل حیرت توست
جلوهای نیست گر آیینه نمایان نشوی
هوش مصنوعی: چه بهار باشد و چه پاییز، زیبایی گل فقط جلوهای از حیرت توست. هیچ زیبایی دیگری وجود ندارد، اگر تو خود را در آینه نشان ندهی.
از زمین تا فلکت دعوی استعدادست
به تکلف نشوی هیچ گر انسان نشوی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از پایینترین سطح (زمین) تا بالاترین سطح (آسمان) همواره بحث و ادعای توانایی و استعداد وجود دارد. اما اگر انسان نباشی و تلاش نکنی، هیچگاه به آن استعدادها دست نخواهی یافت. به عبارتی، برای رسیدن به قابلیتها و تواناییهای واقعی، نیاز به تلاش و انسانی بودن است.
ذره خورشید دکان، قطره و دریا سامان
آنقدر نیست متاع تو که ارزان نشوی
هوش مصنوعی: به قدر و ارزش تو، که به مانند ذرهای از خورشید در دکان میدرخشی، هیچچیز دریا و قطرهاش نمیتواند تو را ارزان کند. تو آنقدر ارزشمندی که نمیتوانی به سادگی کاهش یابی.
هر قدم رشتهٔ این راه تامل دارد
به گشاد گره آبله دندان نشوی
هوش مصنوعی: هر قدمی که در این مسیر برمیداری، نیازمند تفکر و تامل است؛ زیرا با عجله نمیتوان فشاری که بر دندان آمده را برطرف کرد.
بیش ازین سحر تغافل نتوان برد به کار
گر برای چمن از پرده تو خندان نشوی
هوش مصنوعی: بیش از این نمیتوان با نیرنگ و بیتوجهی به کار خود ادامه داد، زیرا برای اینکه چمن سرسبز و زیبا شود، تو باید از پشت نقاب خود بیرون بیایی و به زندگی و خوشحالی بپردازی.
آفت رنگ حنا دست بهم سوده مباد
خون عاشق گنهی نیست پشیمان نشوی
هوش مصنوعی: خواب رنگ حنا نباید دست تو را آلوده کند. خون عاشق گناهی ندارد، پس از آن پشیمان نشو.
کشتی نُه فلک اینجا به نمی توفانیست
تا توانی طرف اشک یتیمان نشوی
هوش مصنوعی: در اینجا وضعیت بحرانی و پر آشوبی وجود دارد که مانند طوفان است. در این شرایط، نباید خود را به درد و رنج یتیمان درگیر کنی و باید سعی کنی از این وضعیت خارج شوی.
وحشت از کف ندهی دهر فسردن قفس است
ای نگه سعی کمی نیست که مژگان نشوی
هوش مصنوعی: اگر از ترس از دست دادن خود نترسی، زندگی در این دنیا همچون قفس سرد و خستهکننده است، ای نگهدار، تلاشت ناچیز نیست که با چشمانت گناهان را ناپدید کنی.
فکر کیفیت خود نیستیی میخواهد
تا سر از دوش نرفتهست گریبان نشوی
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره شده که انسان باید به کیفیت وجود خود توجه کند. تا زمانی که از رفاه و راحتی دور نشده، نباید به مسائل سطحی و بیاهمیت بپردازد. در واقع، تا زمانی که در آرامش است و مشکلی ندارد، نیازی به درگیری با مسائل غیرضروری نیست.
شرم کن بیدل از آن جلوه که چون آب روان
همه تن آینه پردازی و حیران نشوی
هوش مصنوعی: شرم کن از جلوهای که مانند آب زلال، تمام وجودش آینهای است و تو را در حیرت نمیگذارد.