غزل شمارهٔ ۲۷۸۷
به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
جبین همکاشکی می داشت چون مژگان عرقچینی
به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم
براین اجزا مگر شیرازه گردد چنگ شاهینی
چو اشک از ننگ خود داری چسان آیم برون یارب
هنوزم یکمژه بر هم نیفشردست تمکینی
در این محفل رگ یاقوت دارد نبض ایجادم
مژه واکردهام اما به روی خواب سنگینی
ادا فهم چراغان خموشم کس نشد ورنه
تحیر داشت چون طاووس چشمکهای رنگینی
از این آیینهسازیهاکه دارد فطرت، اسکندر
گرفتم چیده باشد خجلت تمثال خودبینی
به عبرت آب ده چشم هوس از سیر این محفل
که اشکی چند بر مژگان تر بستهست آیینی
دماع بی نیازان ناز وحشت بر نمی دارد
مدان جز ننگ آزادی که گیرد دامنت چینی
غبار دشت امکان را مکن تکلیف آسودن
ز خود بردهست خلقی را هوای خانهٔ زینی
ز رنگ سایهٔ من بوی چندین نافه میبالد
ختن پرورد نازم در خیال زلف مشکینی
مژه نگشوده چندین رنگم از خود میبرد بیدل
رگ گل بستر نازی پر طاووس بالینی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
جبین همکاشکی می داشت چون مژگان عرقچینی
هوش مصنوعی: در وجود من گداز و ذوب شدنی وجود دارد که مرا آرام نمیکند. ای کاش پیشانیام هم مثل مژگانم میتوانست عرق را جذب کند و از این حالت رهایی یابد.
به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم
براین اجزا مگر شیرازه گردد چنگ شاهینی
هوش مصنوعی: با اندیشهای دیگر، نباید گمان کنی که این اجزا به تنهایی میتوانند به وجود یک کل منسجم برسند؛ مگر اینکه مانند رشتهای محکم، پیوندی میان آنها ایجاد شود.
چو اشک از ننگ خود داری چسان آیم برون یارب
هنوزم یکمژه بر هم نیفشردست تمکینی
هوش مصنوعی: اگر از ننگ خود اشک میریزم، چگونه میتوانم به بیرون بیایم؟ یارب، هنوز هم یک پلک نمیزنم و خود را کنترل میکنم.
در این محفل رگ یاقوت دارد نبض ایجادم
مژه واکردهام اما به روی خواب سنگینی
هوش مصنوعی: در این جمع، رگ یاقوتی در نبض وجودم جریان دارد. چشمهایم را باز کردهام، اما بر روی خواب سنگینی غوطهور هستم.
ادا فهم چراغان خموشم کس نشد ورنه
تحیر داشت چون طاووس چشمکهای رنگینی
هوش مصنوعی: اگرچه در اینجا سکوت را میپذیرم و در تاریکی گام برمیدارم، اما اگر کسی متوجه حالتم میشد، شگفتزده میشد، چون حالاتم مانند طاووس، با درخششهای رنگارنگ و خودنماییهای زیباست.
از این آیینهسازیهاکه دارد فطرت، اسکندر
گرفتم چیده باشد خجلت تمثال خودبینی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به این دارد که انسانها به دلیل فطرت و ذات خود، خود را در حالتی از خودبینی و خودشیفتگی میبینند، و این تصویرسازیها باعث میشود که از واقعیات خود دور شوند و در نتیجه شرمنده و خجلتزده از آنچه هستند، بمانند. انسان باید از این حالت عبور کند و به واقعیتهای خود توجه کند.
به عبرت آب ده چشم هوس از سیر این محفل
که اشکی چند بر مژگان تر بستهست آیینی
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که با دیدن این محفل، چشمانت به اشتباهات و آرزوهای بیهوده نیفتد، زیرا چند قطره اشک بر مژهها نشسته است و این خود نشانهای از احساسات عمیق و عبرتی است.
دماع بی نیازان ناز وحشت بر نمی دارد
مدان جز ننگ آزادی که گیرد دامنت چینی
هوش مصنوعی: بینیازان از ترس و ناز و دیگر دغدغهها دوری میکنند، و تنها عیب آزادی این است که ممکن است به تو آسیب بزند و مشکلاتی برایت به وجود آورد.
غبار دشت امکان را مکن تکلیف آسودن
ز خود بردهست خلقی را هوای خانهٔ زینی
هوش مصنوعی: به هیچ وجه برای خود درگیریهای روحی و فکری به وجود نیاور، زیرا عدهای از مردم در آرزوی بازگشت به خانه و دیاری هستند که دوستش دارند و این موضوع ذهن آنها را مشغول کرده است.
ز رنگ سایهٔ من بوی چندین نافه میبالد
ختن پرورد نازم در خیال زلف مشکینی
هوش مصنوعی: از رنگ سایهام بوی عطرهای مختلفی میپیچد. سرزمین ختن که مرا پرورش داده است، به زیبایی و لطافت موی مشکیام در خیال من جلوهگر است.
مژه نگشوده چندین رنگم از خود میبرد بیدل
رگ گل بستر نازی پر طاووس بالینی
هوش مصنوعی: چشمگشودن مژههایم به من رنگهای گوناگونی میدهد و احساسی عمیق و لطیف را از درونم میبرد. من مانند گلی هستم که در بستر زیبایی با ناز و عشوهای شبیه پر طاووس زندگی میکند.