غزل شمارهٔ ۲۷۸۴
به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی
زمین چاره تنگ و بر سر افتادهست گردونی
نه شورواجب است اینجا و نی هنگامهٔ ممکن
همین یک آمد ورفت نفس میخواند افسونی
ز اوضاع سپهر و اعتباراتش یقینم شد
که شکل چتر بستهست از بلندی موی مجنونی
مشوران تا توانی خاک صحرای محبت را
مباد از هم جدا سازی سرو زانوی محزونی
فلک بر هیچکس رمز یقین روشن نمیخواهد
بگردد این ورق تا راست گردد نقش واژونی
رگ گل تا ابد بوسد سر انگشت حنا بندت
اگر وا کردهای بند نقاب جامه گلگونی
صفایکسوت آلودهٔ ما بر نمییابد
مگر غیرت به جوش آرد کفی از طبع صابونی
تغافل کردم از سیر گریبان جهل پیش آمد
وگرنه هر خیال اینجا خمی برده فلاطونی
تلاش خانمان جمعیتم بر باد داد آخر
ندانستم که مشت خاک من میجست هامونی
ز تشویش حوادث نیست بیسعی فنا رستن
پل از کشتی شکستن بستهام بر روی جیحونی
تظلمگاه معنی شد جهان زین نکته پردازان
به گوش از ششجهت میآیدم فریاد موزونی
به گرم و سرد ما و من غم دل بایدت خوردن
چراغ خانه اینجا روشن است از قطرهٔ خونی
غم بیحاصلی زین گفتوگوها کم نمیگردد
عبارت باید انشا کرد و پیدا نیست مضمونی
به حیرت میکشم نقشی و از خود میروم بیدل
فریبم میدهد تمثال از آیینه بیرونی
غزل شمارهٔ ۲۷۸۳: در دلی اما به قصد اشکم افسون میکنیغزل شمارهٔ ۲۷۸۵: معراج ماست پستی، اقبال ما زبونی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی
زمین چاره تنگ و بر سر افتادهست گردونی
هوش مصنوعی: در سرزمین ناامیدی چیزی جز خواب من وجود ندارد، زیرا این زمین در خون من غوطهور است و وضعیت زمین بسیار دشوار و نامناسب است.
نه شورواجب است اینجا و نی هنگامهٔ ممکن
همین یک آمد ورفت نفس میخواند افسونی
هوش مصنوعی: در این مکان نه حالتی از شور و شوق وجود دارد و نه هیاهوی احتمالی. همین یک نفس که میآید و میرود، نوعی جادو و رمز و راز را بازگو میکند.
ز اوضاع سپهر و اعتباراتش یقینم شد
که شکل چتر بستهست از بلندی موی مجنونی
هوش مصنوعی: از شرایط آسمان و معانی آن فهمیدم که چتر به خاطر بلندی موی یک دیوانه بسته شده است.
مشوران تا توانی خاک صحرای محبت را
مباد از هم جدا سازی سرو زانوی محزونی
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی، محبت را از هم نپاش و روابط دوستانه را خراب نکن، مانند سروی که به خاطر غم و اندوهش زانویش را به زمین میزند.
فلک بر هیچکس رمز یقین روشن نمیخواهد
بگردد این ورق تا راست گردد نقش واژونی
هوش مصنوعی: دنیا هرگز به کسی حقایق را به وضوح نشان نمیدهد؛ باید صبر کرد تا شرایط تغییر کند و حقیقت خود را نمایان کند.
رگ گل تا ابد بوسد سر انگشت حنا بندت
اگر وا کردهای بند نقاب جامه گلگونی
هوش مصنوعی: رگ گل همیشه بوسه میزند بر سر انگشت حنایت، اگر گل های خود را به نمایش گذاشتهای و نقاب جامهای رنگارنگ را کنار زدهای.
صفایکسوت آلودهٔ ما بر نمییابد
مگر غیرت به جوش آرد کفی از طبع صابونی
هوش مصنوعی: آلودگیهای ما به کسی جز وقتی که غیرت و غیرتورزی برانگیخته شود، نمیتواند از بین برود و مثل کف صابون به راحتی پاک نمیشود.
تغافل کردم از سیر گریبان جهل پیش آمد
وگرنه هر خیال اینجا خمی برده فلاطونی
هوش مصنوعی: من به عمد از بررسی و دقت در وضعیت خود غافل بودم و به جهل خود ادامه دادم، وگرنه هر فکر و خیالی که در اینجا داشتم میتوانست به عمق فلسفهی افلاطون برسد.
تلاش خانمان جمعیتم بر باد داد آخر
ندانستم که مشت خاک من میجست هامونی
هوش مصنوعی: تمام کوششها و تلاشهای من که به خاطر جمعیتم بوده در نهایت به بینتیجه ماند. در آخر هم نفهمیدم که در حقیقت به دنبال چه چیزی بودم و این تنها یک تکه خاک است که به آن چنگ میزنم.
ز تشویش حوادث نیست بیسعی فنا رستن
پل از کشتی شکستن بستهام بر روی جیحونی
هوش مصنوعی: از نگرانی حوادث نمیتوان به آسانی بدون تلاش از خطر مرگ رهایی یافت. من بر روی پلی که به جیحون منتهی میشود، بستهام.
تظلمگاه معنی شد جهان زین نکته پردازان
به گوش از ششجهت میآیدم فریاد موزونی
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر این نکتهپردازان، محل ظلم و ستم شده است و من از هر طرف صدای هماهنگ فریادی میشنوم.
به گرم و سرد ما و من غم دل بایدت خوردن
چراغ خانه اینجا روشن است از قطرهٔ خونی
هوش مصنوعی: در زندگی، هم در زمانهای خوب و هم بد، باید به احساسات درونی خود توجه کنیم. اینجا مثل خانهای است که با وجود سختیها و غمها، هنوز نور امید و زندگی در آن روشن است، حتی اگر این نور ناشی از درد و رنج باشد.
غم بیحاصلی زین گفتوگوها کم نمیگردد
عبارت باید انشا کرد و پیدا نیست مضمونی
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که از این گفتگوها ناشی میشود، کم نمیشود و نیاز به نوشتن عبارات و مضامین جدیدی است که پیدا نمیشود.
به حیرت میکشم نقشی و از خود میروم بیدل
فریبم میدهد تمثال از آیینه بیرونی
هوش مصنوعی: در دنیای حیرت و شگفتی، تصویری را میآفرینم و خودم را فراموش میکنم. بیدل، تصوری که از خودم دارم، از آینه بیرونی میتواند مرا فریب دهد.
حاشیه ها
1395/07/12 05:10
محمد هارون صادقی
باعرض سلام وادب خدمت دست اندر کاران این سایت پر بار و گرانمایه ای عرفانی شما. آرزو دارم همه ای شما دارای صحت و سلامتی کامل بوده باشید.
ضمن عرض سلام و تقدیم احترامات میخواستم پیشنهادی داشته باشم مبنی بر اینکه در بعضی از غزلیات حضرت ابوالمعانی بیدل رح شما اوزان شعری اش را درج نموده آید اما در بعضی دیگر نه، اگر ممکن باشد وزن این غزل را که شامل کدام بحر میشود درج نموده ممنون سازید.
از الطاف بی پایان شما قبلاً اظهارسپاس سپاس!