گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۸۳

در دلی اما به قصد اشکم افسون می‌کنی
سر ز جیب صد هزار آیینه بیرون می‌کنی
جز تغافلهای نازت دستگاه ناله چیست
مصرع چندی‌ که من دارم تو موزون می‌کنی
با حنا ربطی ندارد اشک استغنای ناز
می‌نهی پا بر دل پرخون و گلگون می‌کنی
خاک اگر صد رنگ گرداند همان خاک است و بس
یک زمانم ‌کرد سرگردان‌ که ‌گردون می‌کنی
گر به این ساز است آهنگ تغافلهای ناز
جوهر آیینه را زنجیر مجنون می‌کنی
فطرت از تاب سر مویی محرف می‌خورد
در وفا گر یک قدم کج می‌روی خون می‌کنی
هر ‌قد‌ر سعی زبانت پرفشان گفت‌وگوست
عافیت می‌روبی و از خانه بیرون می‌کنی
ماهی بحر حقیقت تشنهٔ قلاب نیست
هرزه بر زانو سرت را نقطهٔ نون می‌کنی
دعوی نازک‌خیالی‌، چشم‌زخم فطرت‌ست
بیخبر خاموش موی چینی افزون می‌کنی
بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد
ای جنون‌انشا دگر فکر چه مضمون می‌کنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دلی اما به قصد اشکم افسون می‌کنی
سر ز جیب صد هزار آیینه بیرون می‌کنی
هوش مصنوعی: در دل من به عمد باعث گریه‌ام می‌شوی و از جیب خود صدها آینه بیرون می‌آوری.
جز تغافلهای نازت دستگاه ناله چیست
مصرع چندی‌ که من دارم تو موزون می‌کنی
هوش مصنوعی: تنها بی‌توجهی‌های دلنشین توست که موجب ناله و فغان من شده است؛ این چند خط شعری که من می‌سرایم، تو به زیبایی و موزونی به آن روح می‌دهی.
با حنا ربطی ندارد اشک استغنای ناز
می‌نهی پا بر دل پرخون و گلگون می‌کنی
هوش مصنوعی: با حنا کاری ندارد، این اشک‌ها ناشی از خودپرستی توست. تو بر دل مجروح من پا می‌گذاری و آن را رنگین و زخمی می‌کنی.
خاک اگر صد رنگ گرداند همان خاک است و بس
یک زمانم ‌کرد سرگردان‌ که ‌گردون می‌کنی
هوش مصنوعی: خاک هرچقدر هم که تغییر شکل بدهد یا رنگ‌های مختلفی به خود بگیرد، در نهایت همان خاک باقی می‌ماند. فقط مدتی مرا گیج و سردرگم کرد، چون تو می‌خواهی دنیا را تغییر دهی.
گر به این ساز است آهنگ تغافلهای ناز
جوهر آیینه را زنجیر مجنون می‌کنی
هوش مصنوعی: اگر به این لحن ادامه دهی و به ناز و بی‌توجهی خود ادامه دهی، جوهر دل و صداقت را مثل زنجیر، در بند عشق مجنون خواهی کرد.
فطرت از تاب سر مویی محرف می‌خورد
در وفا گر یک قدم کج می‌روی خون می‌کنی
هوش مصنوعی: طبیعت و سرشت واقعی انسان به شدت به وفاداری و صداقت حساس است. اگر یک قدم از این مسیر منحرف شوی، عواقب ناراحت‌کننده‌ای در پی خواهد داشت.
هر ‌قد‌ر سعی زبانت پرفشان گفت‌وگوست
عافیت می‌روبی و از خانه بیرون می‌کنی
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر تلاش کنی و با زبانت سخن بگویی، آرامش را از خود دور می‌کنی و به نوعی از محیط راحتی که در آن هستی، خارج می‌شوی.
ماهی بحر حقیقت تشنهٔ قلاب نیست
هرزه بر زانو سرت را نقطهٔ نون می‌کنی
هوش مصنوعی: ماهی در دریا به حقیقت علاقه دارد و نیازی به فریب و دام ندارد. تو نیز نباید خودت را به زانو بیاندازی و کوچک کنی؛ بلکه باید در جستجوی حقیقت و ارزش‌های واقعی باشی.
دعوی نازک‌خیالی‌، چشم‌زخم فطرت‌ست
بیخبر خاموش موی چینی افزون می‌کنی
هوش مصنوعی: ادعای خیال‌پردازی و ظرافت، در واقع زخم چشمی است که از طبیعت ناشی می‌شود. در حالی که بی‌خبر و ساکت هستی، با موی چینی خود بر این ضعف می‌افزایی.
بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد
ای جنون‌انشا دگر فکر چه مضمون می‌کنی
هوش مصنوعی: بیدل از درک صحبت‌های تو دیوانه شده است ای کسی که جنون را به کلام آورده‌ای، حالا دیگر چه موضوعاتی را در سر داری؟

حاشیه ها

1395/05/06 20:08
سهیل

بیدل از طرز کلامت ...