گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۸

زهی سودایی شوق تو مذهب‌ها و مشرب‌ها
به یادت آسمان سیر تپیدن جوش یارب‌ها
مبادا از سرم کم سایهٔ سودای گیسویت
چو مو نشو و نمایی دیده‌ام در پردهٔ شب‌ها
جدا از اشک شد چشم سراب دشت حیرانی
همان خمیازهٔ خشکی‌ست بی‌اطفال‌، مکتب‌ها
بس است از دود دل‌، جوهرفروش آیینهٔ داغم
به غیر از شام مژگانی ندارد چشم کوکب‌ها
به خاموشی توان شد ایمن از ایذای کج‌بحثان
نفس دزدیدن است اینجا فسون نیش عقرب‌ها
به منع اضطراب عاشقان زحمت مکش ناصح
که آتش زندگی دارد به قدر شوخی تب‌ها
چو آهنگ جرس ما و سبکروحانه جولانی
که از یک نعره‌وارش می‌تپد آغوش قالب‌ها
عمارت غیر چین دامن صحرا نمی‌باشد
ز تنگی‌های مذهب این‌قدر بالید مشرب‌ها
زبان در کام پیچیدم‌، وداع گفتگو کردم
سخن را پردهٔ رخصت بود بربستن لب‌ها
بهار بی‌نشان عالم نومیدی‌ام بیدل
سر غم می‌تون کرد از شکست رنگ مطلب‌ها

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی سودایی شوق تو مذهب‌ها و مشرب‌ها
به یادت آسمان سیر تپیدن جوش یارب‌ها
هوش مصنوعی: عشق تو مانند یک دیوانگیست که همه مذهب‌ها و نحله‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و یاد تو چنان در آسمان می‌درخشد که انگار قلب‌ها به تپش می‌افتند و جوش و خروش می‌کنند.
مبادا از سرم کم سایهٔ سودای گیسویت
چو مو نشو و نمایی دیده‌ام در پردهٔ شب‌ها
هوش مصنوعی: مبادا که سایهٔ عشق و خیال گیسوی تو از سرم کم شود. مانند مویی که بافت و جلوه‌اش در شب‌های تاریک، چشمم را به خود جلب کرده است.
جدا از اشک شد چشم سراب دشت حیرانی
همان خمیازهٔ خشکی‌ست بی‌اطفال‌، مکتب‌ها
هوش مصنوعی: چشم در دشت حیرانی از گریه جدا شده و این احساس ناشی از بی‌بارانی است. خشکی و کمبود آب به مانند خمیازه‌ای است که نشانه‌ای از بی‌سرپرستی و فقر آموزشی در این منطقه دارد.
بس است از دود دل‌، جوهرفروش آیینهٔ داغم
به غیر از شام مژگانی ندارد چشم کوکب‌ها
هوش مصنوعی: بس است که دل در آتش دلتنگی می‌سوزد، و کسی که جواهرات را می‌فروشد، نمی‌تواند عکسی از درد و غم من به جز در شب‌هایی که اشک بر چشمانم می‌ریزد، به نمایش بگذارد. چشمان ستاره‌ها هم در برابر غم من چیزی ندارند.
به خاموشی توان شد ایمن از ایذای کج‌بحثان
نفس دزدیدن است اینجا فسون نیش عقرب‌ها
هوش مصنوعی: در سکوت می‌توان از آزار و اذیت کسانی که بی‌دلیل به چالش می‌کشند، در امان ماند. در این مکان، نفس کشیدن خطرناک است و شبیه جادوی نیش عقرب‌ها می‌باشد.
به منع اضطراب عاشقان زحمت مکش ناصح
که آتش زندگی دارد به قدر شوخی تب‌ها
هوش مصنوعی: ای ناصح، به خاطر عاشقانی که در اضطراب هستند، زحمت نبر. زندگی آنها مانند آتش است که هر لحظه ممکن است شعله‌ورتر شود، پس در این مورد شوخی نکن.
چو آهنگ جرس ما و سبکروحانه جولانی
که از یک نعره‌وارش می‌تپد آغوش قالب‌ها
هوش مصنوعی: صدای جرس از دور به گوش می‌رسد و مانند یک روح سبک‌وتاب، جان می‌دهد؛ این صدا با یک فریاد، شکل‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به آنها جان می‌بخشد.
عمارت غیر چین دامن صحرا نمی‌باشد
ز تنگی‌های مذهب این‌قدر بالید مشرب‌ها
هوش مصنوعی: ساختمان افراد غیر از چین، به دامن صحرا تعلق ندارد و به خاطر محدودیت‌های مذهبی، این قدر به مسلک‌ها و روش‌های مختلف پرداخته شده است.
زبان در کام پیچیدم‌، وداع گفتگو کردم
سخن را پردهٔ رخصت بود بربستن لب‌ها
هوش مصنوعی: زبانم را در دهان نگه داشتم و از گفت و گو خداحافظی کردم. این نوع سکوت نیازمند رعایت حریم و حجاب بر لب‌ها بود.
بهار بی‌نشان عالم نومیدی‌ام بیدل
سر غم می‌تون کرد از شکست رنگ مطلب‌ها
هوش مصنوعی: بهار بدون نشانه در دنیای ناامیدی من، بیدل، باعث شد که غم را فراموش کنم و از رنگ‌های مختلف موضوعات زندگی به روشنی عبور کنم.