غزل شمارهٔ ۲۷۷
ز بس جوش اثر زد از تب شوق تو یاربها
فلک در شعله خفت از شوخی تبخال کوکبها
درین محفل که دارد خامشی افسانهٔ راحت
به هم آوردن مژگان بود بربستن لبها
ز گرد وحشت ما تیرهبختان فیض میبالد
تبسمپاشی صبح است چین دامن شبها
سبکتازان فرصت یک قلم رفتند ازین وادی
سراغی میدهد موج سراب از نعل مرکبها
غبار جنبش مژگان ندارد چشم قربانی
قلم محواست هرجا صاف گردد نقش مطلبها
ز حاسد گر امان خواهی وداع گرمجوشی کن
زمستان سرد میسازد دکان نیش عقربها
فلک کشتی به توفان شکستن داده است امشب
ز جوش گریهام رنگ ته آبند کوکبها
فسردن بود ننگ اعتبار ما سبکروحان
گرانجانی فسونها خواند و پیدا کرد قالبها
شرار کاغذ ما درد آزادی گلستانی
چرا ما را نمیخوانند این طفلان به مکتبها
بنازم نام شیرینی که هرگه بر زبان آید
چو بند نیشکر جوشد به هم چسبیدن لبها
غبار تیرهبختیها به این لنگر نمیباشد
نمیآید برون چون سایه روزم بیدل از شبها
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بس جوش اثر زد از تب شوق تو یاربها
فلک در شعله خفت از شوخی تبخال کوکبها
هوش مصنوعی: به خاطر احساس شوق و هیجان شدید من، آسمان به خاطر این حال و روز به حالت خواب رفته و غرق در شعله شده است، همچنان که ستارهها به خاطر این عشق در حال درخشش خیرهکنندهای هستند.
درین محفل که دارد خامشی افسانهٔ راحت
به هم آوردن مژگان بود بربستن لبها
هوش مصنوعی: در این جمعی که سکوت حاکم است، داستان آرامش به خاطر بستن لبها و با هم جمع کردن مژگان به وجود آمده است.
ز گرد وحشت ما تیرهبختان فیض میبالد
تبسمپاشی صبح است چین دامن شبها
هوش مصنوعی: با وجود رنج و وحشتی که ما ناامیدان احساس میکنیم، صبح با خنده و روشناییاش بر ترس و ناامیدی شبها سایه میافکند.
سبکتازان فرصت یک قلم رفتند ازین وادی
سراغی میدهد موج سراب از نعل مرکبها
هوش مصنوعی: سواران سبکپا بیدرنگ از این سرزمین رفتهاند و نشانهای از خود بر جای نگذاشتهاند، تنها موج سراب مانند رد نعل اسبها باقی مانده است.
غبار جنبش مژگان ندارد چشم قربانی
قلم محواست هرجا صاف گردد نقش مطلبها
هوش مصنوعی: غبار ناشی از حرکت مژگان کسی که قربانی عشق است، نمیتواند چشمش را ببیند؛ زیرا هر جا که او نگاه کند، تصویر حرفها و معناها به روشنی قابل دیدن نیست.
ز حاسد گر امان خواهی وداع گرمجوشی کن
زمستان سرد میسازد دکان نیش عقربها
هوش مصنوعی: اگر از چنگ حسودان فرار میکنی، با گرمی و صمیمیت خداحافظی کن، زیرا زمستان سرد در دکانهای بدخواه، نیش گزندگان را به ارمغان میآورد.
فلک کشتی به توفان شکستن داده است امشب
ز جوش گریهام رنگ ته آبند کوکبها
هوش مصنوعی: امشب آسمان به شدت طوفانی شده و با احساس عمیق اندوه من، ستارهها هم به رنگ تیره و غمانگیزی درآمدهاند.
فسردن بود ننگ اعتبار ما سبکروحان
گرانجانی فسونها خواند و پیدا کرد قالبها
هوش مصنوعی: آشکار شدن غیرت و آبرو ما به وسیله افرادی بیروح و سبکسر، که به جادوگری و فریب مشغولند، به شدت زشت و ننگین است.
شرار کاغذ ما درد آزادی گلستانی
چرا ما را نمیخوانند این طفلان به مکتبها
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که نهالهای آزادی و رشد در جامعه به دلیل مشکلات و چالشهای موجود دچار آسیب شدهاند. او از این پرسش میکند که چرا این کودکان که نماد آینده و پیشرفت هستند، به مکتب و تعلیم و تربیت دعوت نمیشوند و از فرصتهای یادگیری و آگاهی محروماند. این بیان نشاندهنده غم و درد شاعر از وضعیت جسمی و روحی جامعه و نسل جوان است.
بنازم نام شیرینی که هرگه بر زبان آید
چو بند نیشکر جوشد به هم چسبیدن لبها
هوش مصنوعی: نامی را میستایم که هر بار بر زبان میآید، مانند نیشکر شیرین است و لبها به هم میچسبند.
غبار تیرهبختیها به این لنگر نمیباشد
نمیآید برون چون سایه روزم بیدل از شبها
هوش مصنوعی: تیرهبختیها مانند یک غبار سنگین نمیتواند مرا در این لنگر متوقف کند؛ چون سایه شب در روز نمیتواند بیرون بیاید، من نیز از مشکلاتم خارج نخواهم شد.