غزل شمارهٔ ۲۷۶۰
افتادهام به راهت چون اشک بیروانی
مکتوب انتظارم شاید مرا بخوانی
از ساز حیرت من مضمون ناله درباب
گرد نگاه دارد فریاد ناتوانی
آنجا که عشق ریزد آیینهٔ تحیر
روشنتر از بیانها مضمون بیزبانی
یا اضطراب اشکی یا وحشت نگاهی
تاکی به رنگ مژگان پرواز آشیانی
از رفتن نفسها آثار نیست پیدا
نقش قدم ندارد صحرای زندگانی
دریای عشق و ساحل ای بیخبر چه حرفست
تا قطره دارد اینجا توفان بیکرانی
تا چند سنگ راهت باشد غبار هستی
از وحشت شرر کن نقش سبکعنانی
در عالمی که نقدش مصروف احتیاجست
ابرام میفروشی چندان که زنده مانی
تا طبع دون نسازد مغرور اختیارت
ناکردن است اولی کاری که میتوانی
بی صید دیدهٔ دام مخمور مینماید
قد دو تاست اینجا خمیازهٔ جوانی
خمخانهٔ تمنا جامی دگر ندارد
مفتست بیدماغی گر نشئه میرسانی
بیدل غبار آهی تا رنگ اوج گیرد
از چاک سینه دارم چون صبح نردبانی
غزل شمارهٔ ۲۷۵۹: ز غرور شمع و رعونتش همهجاست آفت روشنیغزل شمارهٔ ۲۷۶۱: به دل دارم چو شمع از شعلههای آه سامانی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
افتادهام به راهت چون اشک بیروانی
مکتوب انتظارم شاید مرا بخوانی
هوش مصنوعی: من به خاطر تو در حالتی هستم که مانند اشکی بیپناه به زمین افتادهام و در دل این انتظار، نامهای نوشتم شاید تو به آن توجه کنی و مرا بخوانی.
از ساز حیرت من مضمون ناله درباب
گرد نگاه دارد فریاد ناتوانی
هوش مصنوعی: از نغمههای شگفتانگیز من، مضمون اندوهی به گوش میرسد که فریاد ناچاری و ضعف را به تصویر میکشد.
آنجا که عشق ریزد آیینهٔ تحیر
روشنتر از بیانها مضمون بیزبانی
هوش مصنوعی: در جایی که عشق جاری است، آینهای وجود دارد که درخشش آن از توصیفها بیشتر است و به نوعی بیانناپذیر است.
یا اضطراب اشکی یا وحشت نگاهی
تاکی به رنگ مژگان پرواز آشیانی
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر دو حالت احساسی است؛ یکی اضطراب و نگرانی که ممکن است باعث بروز اشک شود، و دیگری وحشت و نگرانی از نگاهی که ممکن است به سوی مژگان کسی باشد. همچنین، اشاره دارد به حس پرواز و آزادی، مانند پرندهای که دنبال آشیانهاش میگردد. در کل، این عبارت تصویری از احساسات متضاد و زیباییهای زندگی را به نمایش میگذارد.
از رفتن نفسها آثار نیست پیدا
نقش قدم ندارد صحرای زندگانی
هوش مصنوعی: دیده نمیشود که آثار رفتن نفسها در این دنیا باقی بماند و نشانی از قدمهای ما در سرزمین زندگی نیست.
دریای عشق و ساحل ای بیخبر چه حرفست
تا قطره دارد اینجا توفان بیکرانی
هوش مصنوعی: در دریای عشق، اگر تو خبر نداری، چه ارزشی دارد صحبت کردن؟ وقتی که در اینجا، حتی یک قطره هم میتواند نشاندهندهی طوفانی بیپایان باشد.
تا چند سنگ راهت باشد غبار هستی
از وحشت شرر کن نقش سبکعنانی
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید با موانع و مشکلات در مسیرت روبهرو شوی؟ درد و رنج زندگی تو را در بر گرفته است، پس با شجاعت و آزادگی به پیش برو و از خودت یک تصویر زیبای پرواز کن.
در عالمی که نقدش مصروف احتیاجست
ابرام میفروشی چندان که زنده مانی
هوش مصنوعی: در دنیایی که همه چیز به نیازها و خواستهها بستگی دارد، اگر بخواهی زندگیات را ادامه دهی، باید به قیمتها و معاملهها توجه کنی و در برابر چالشها و مشکلات استقامت کنی.
تا طبع دون نسازد مغرور اختیارت
ناکردن است اولی کاری که میتوانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که خود را به خودپسندی واگذار نکنی، نمیتوانی بر خواستههای پست نفس تسلط یابی. نخستین کار این است که از غرور و خودبینی دوری کنی.
بی صید دیدهٔ دام مخمور مینماید
قد دو تاست اینجا خمیازهٔ جوانی
هوش مصنوعی: در اینجا، اطراف به نظر میرسد که در حالتی غیر واقعی و خمار قرار داریم. در واقع، چون در دام عشق گرفتار شدهایم، جهان به گونهای متفاوت و خوشایند به نظر میرسد. این احساس به ما لحظهای از جوانی و سرزندگی را میبخشد، گویی همه چیز در این فضا دو برابر بزرگتر و زیباتر شده است.
خمخانهٔ تمنا جامی دگر ندارد
مفتست بیدماغی گر نشئه میرسانی
هوش مصنوعی: در خانهی آرزوها، دیگر جامی برای من وجود ندارد. اگر میخواهی حال مرا خوب کنی، بیخیالی و بیمغزی را کنار بگذار.
بیدل غبار آهی تا رنگ اوج گیرد
از چاک سینه دارم چون صبح نردبانی
هوش مصنوعی: من به خاطر دلی پربغض و غم، مانند غباری در آسمان به دنبال رنگ و روشنی هستم. از دل شکستهام میخواهم که به مانند صبح، امیدی جدید و تازه به وجود بیاورم.