گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۵۹

ز غرور شمع و رعونتش همه‌جاست آفت روشنی
که چو مو نشسته هزار سر،‌ ته تیغ‌، از رگ گردنی
تب و تاب طاقت فتنه‌گر، همه را دوانده به دشت و در
تو به عجز اگر شکنی قدم‌، نه رهی است‌ پیش و نه رهزنی
دو سه روز گو تپش نفس به هوا زند علم هوس
ندویده ریشه‌ات آنقدر که رسد به زحمت کندنی
چو سحر تلاش‌گذشتنی ز جهات بایدت آنچنان
که ز صد فشاندن آستین گذرد شکستن دامنی
گل نو بهار تنزهی ثمر نهال تجردی
به‌کجاست بار تعلقی که کشی به دوش فکندنی
خجل از لباس غرور شو، به تجرد از همه عور شو
که نشد هوس به هزار جامه کفیل پوشش سوزنی
ز غم امل بدرآ اگر ز مآل زندگی آگهی
شب وروز چند نفس زنی به هوای یک دم مردنی
چمن است خلق نو و کهن‌، ز بهار عبرت وهم و ظن
نخوری فریب گل و سمن‌ که در آب ریخته روغنی
چقدر گرانی غفلتت زده بر فسردن همتت
که ز سعی‌ گردش رنگها نرسیده‌ای به فلاخنی
به کمین صفحهٔ باطلت نفتاد آتش امتحان
که بقدر هر شرر از دلت نگهی است در پس روزنی
به ندامت از تو مقدم است الم خجالت خرمی
نشد آشنای‌ کف آن حناکه نه پیش آمده سودنی
چو نفس ز همت پر فشان من بید‌ل ز همه رسته‌‌ام
به خودم فتاده ترددی نه به دوستی نه به دشمنی

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز غرور شمع و رعونتش همه‌جاست آفت روشنی
که چو مو نشسته هزار سر،‌ ته تیغ‌، از رگ گردنی
هوش مصنوعی: از خودستایی و تکبر شمع، آسیب روشنی در همه جا وجود دارد، شمعی که مانند مویی نازک، هزاران خطر را در خود دارد؛ در انتهای تیغی که به گردن وصل است.
تب و تاب طاقت فتنه‌گر، همه را دوانده به دشت و در
تو به عجز اگر شکنی قدم‌، نه رهی است‌ پیش و نه رهزنی
هوش مصنوعی: آتش فتنه و بحران، همه را به جان آورده و به گوشه و کنار فراری داده است. اگر در چنین وضعیتی تو بخواهی گامی برداری، نه راهی برای نجات وجود دارد و نه کسی برای کمک.
دو سه روز گو تپش نفس به هوا زند علم هوس
ندویده ریشه‌ات آنقدر که رسد به زحمت کندنی
هوش مصنوعی: چند روزی بگذار نفس به راحتی بکشید و به آرزوهای خود فکر کنید. این آرزوها به قدری ریشه‌دار نیستند که به زحمت و تلاش زیادی نیاز داشته باشند تا به واقعیت بپیوندند.
چو سحر تلاش‌گذشتنی ز جهات بایدت آنچنان
که ز صد فشاندن آستین گذرد شکستن دامنی
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرا می‌رسد، باید تلاش و کوشش خود را به‌کارگیری، به‌گونه‌ای که باید از صد بار فشردن آستین بگذری تا بتوانی دامن را بشکنی.
گل نو بهار تنزهی ثمر نهال تجردی
به‌کجاست بار تعلقی که کشی به دوش فکندنی
هوش مصنوعی: گل تازه بهار نشانی از ثمر و میوه گیاهانی است که از کمال و خلوص برخوردارند. اما این بار وابستگی و احساس تعلق که بر دوش آدمی سنگینی می‌کند، در کجا قرار دارد؟
خجل از لباس غرور شو، به تجرد از همه عور شو
که نشد هوس به هزار جامه کفیل پوشش سوزنی
هوش مصنوعی: از لباس خودنمایی شرمنده باش و با خلوص از تمام زشتی‌ها دوری کن، زیرا با هزاران جامه زینتی هم نمی‌توان به حقیقت وجودی دست یافت.
ز غم امل بدرآ اگر ز مآل زندگی آگهی
شب وروز چند نفس زنی به هوای یک دم مردنی
هوش مصنوعی: از غم آرزوها رها شو و اگر خبری از سرنوشت زندگی داری، به این فکر کن که شب و روز چگونه در پی یک لحظه مرگ هستی.
چمن است خلق نو و کهن‌، ز بهار عبرت وهم و ظن
نخوری فریب گل و سمن‌ که در آب ریخته روغنی
هوش مصنوعی: در دنیای ما مردم جدید و قدیم مانند چمن هستند. از فصل بهار یاد بگیر که به دام فریب گل‌ها و گیاهان نروی، زیرا آن‌ها فقط ظاهری زیبا دارند و در حقیقت در آب چیزی از خود ندارند.
چقدر گرانی غفلتت زده بر فسردن همتت
که ز سعی‌ گردش رنگها نرسیده‌ای به فلاخنی
هوش مصنوعی: چقدر گرانی و بی‌توجهی تو بر روی تلاش‌هایت تأثیر گذاشته که به خاطر تلاش‌هایت هم نتوانسته‌ای به نتیجه‌ای مناسب برسی.
به کمین صفحهٔ باطلت نفتاد آتش امتحان
که بقدر هر شرر از دلت نگهی است در پس روزنی
هوش مصنوعی: آتش آزمایش در کمین است و برای هر جرقه‌ای از دل تو، نگاه و چشم‌داشتی وجود دارد که در پس یک روزنه پنهان است.
به ندامت از تو مقدم است الم خجالت خرمی
نشد آشنای‌ کف آن حناکه نه پیش آمده سودنی
هوش مصنوعی: من از اینکه به تو آسیب زده‌ام و پشیمانم، احساس ناراحتی می‌کنم. این احساس شرمندگی مانع از آن شده که لذت واقعی را درک کنم. در حالی که در این میان، خوب و خوشحال نیستم.
چو نفس ز همت پر فشان من بید‌ل ز همه رسته‌‌ام
به خودم فتاده ترددی نه به دوستی نه به دشمنی
هوش مصنوعی: وقتی که نفس من به خاطر تلاش و اراده‌ام سرشار از احساسات است، من از همه چیز آزاد شده‌ام و در حال سرگردانی‌ام. نه به خاطر دوستی، نه به خاطر دشمنی، بلکه به خاطر خودم در این وضعیت قرار دارم.