غزل شمارهٔ ۲۷۵۶
خطابم میکند امشب چمن در بار پیغامی
بهار اندوده لطفی بوی گل پرورده دشنامی
چو خواب افتادهام منظور چشم مست خودکامی
به تلخی کردهام جا در مذاق طبع بادامی
به یاد جلوهات امید از خود رفتنی دارم
در آغوش نگاه واپسین از دیدهام کامی
به حمدالله دمید آخر خط مشکین ز رخسارت
چراغ دیده تا روشن شود میخواستم شامی
گر از طرز کلام آب رخ گوهر نمیریزی
دل لعلی توان خون کرد از افسون دشنامی
بهار آمد جنون سرمایگان مفتست صحبتها
چو بوی گل نمیباشد پریزاد گل اندامی
کدامین نشئه جولان صید بیرون جست ازین صحرا
که بیخمیازه نتوان یافت اینجا حلقهٔ دامی
چه امکانست رنگ شعله ریزد شمع با آهم
به بزم پختگان بالا نگیرد کار هر خامی
به کف نامد کسی را دامن شهرت به آسانی
نگین جان میکند تا زین سبب حاصل کند نامی
کمند همت از چین تأمل ننگ میدارد
مپیچ از نارساییها به هر آغاز و انجامی
بهار بیخودی گویند بزم عشرتی دارد
روم تا رنگ برگردانم و پیدا کنم جامی
به یاد جلوه عمری شد نگه میپرورد بیدل
هنر از حیرت آیینهام منتکش دامی
غزل شمارهٔ ۲۷۵۵: به وضع غربتم منظور بیتابیست آرامیغزل شمارهٔ ۲۷۵۷: گر نیست در این میکدهها دور تمامی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خطابم میکند امشب چمن در بار پیغامی
بهار اندوده لطفی بوی گل پرورده دشنامی
هوش مصنوعی: امشب چمن به من پیامی از بهار میدهد که در آن عطری از گلها و لطافت زندگی به مشام میرسد، اما در عین حال نیز ناامیدی و دشواریهایی را به من یادآوری میکند.
چو خواب افتادهام منظور چشم مست خودکامی
به تلخی کردهام جا در مذاق طبع بادامی
هوش مصنوعی: وقتی در خواب هستم، منظورم از خواب آن حالت مستی است که باعث شده تلخی را در طعم بادام حس کنم.
به یاد جلوهات امید از خود رفتنی دارم
در آغوش نگاه واپسین از دیدهام کامی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، امید به خودم را از دست دادهام و در آخرین نگاه تو، احساس خوشبختی میکنم.
به حمدالله دمید آخر خط مشکین ز رخسارت
چراغ دیده تا روشن شود میخواستم شامی
هوش مصنوعی: به لطف خدا، سرانجام آن چهره زیبا مانند چراغی روشن شد و نورش را به دیدگانم بخشید. من منتظر بودم تا این زیبایی همچون شامی در دل و جانم روشن شود.
گر از طرز کلام آب رخ گوهر نمیریزی
دل لعلی توان خون کرد از افسون دشنامی
هوش مصنوعی: اگر از شیوه گفتار و بیان به زیبایی و ظرافت صحبت نکنی، دل کسی مانند دل لعل، به خاطر کلمات تلخ و دشنامت به درد میآید.
بهار آمد جنون سرمایگان مفتست صحبتها
چو بوی گل نمیباشد پریزاد گل اندامی
هوش مصنوعی: بهار که فرارسد، جنون و شگفتی هم آغاز میشود. در این فصل، گفتوگوها به خوشبوئی گل ها نخواهد بود و پری زیبا و دلفریب مانند گل در این زمان به وجود میآید.
کدامین نشئه جولان صید بیرون جست ازین صحرا
که بیخمیازه نتوان یافت اینجا حلقهٔ دامی
هوش مصنوعی: در کدام حالت و زمان، شکارچی از این دشت بیرون آمده است که بدون خواب و بیحوصله نتوان در اینجا حلقهای از دام پیدا کرد؟
چه امکانست رنگ شعله ریزد شمع با آهم
به بزم پختگان بالا نگیرد کار هر خامی
هوش مصنوعی: شمع با شعلهاش نمیتواند با آتش خود، در جمع آتشینهای پخته و باتجربه کاری انجام دهد. افراد ناوارد یا کمتجربه نمیتوانند در برابر افراد ماهر و حرفهای، به موفقیتی برسند.
به کف نامد کسی را دامن شهرت به آسانی
نگین جان میکند تا زین سبب حاصل کند نامی
هوش مصنوعی: هیچکس به راحتی به شهرت و اعتبار دست پیدا نکرده است؛ باید سختیها و چالشهایی را پشت سر گذاشت تا بتوان به نام و جایگاهی رسید.
کمند همت از چین تأمل ننگ میدارد
مپیچ از نارساییها به هر آغاز و انجامی
هوش مصنوعی: تلاش و همت به هیچ وجه از مشکلات و کاستیها واهمه ندارد و نسبت به آنها بیتفاوت نیست. پس نباید از نواقص و موانع در شروع و پایان کارها ناامید و دلسرد شد.
بهار بیخودی گویند بزم عشرتی دارد
روم تا رنگ برگردانم و پیدا کنم جامی
هوش مصنوعی: بهار را بیدلیل جشن شادی مینامند. میخواهم به جایی بروم تا بتوانم رنگ چهرهام را عوض کنم و جامی پیدا کنم.
به یاد جلوه عمری شد نگه میپرورد بیدل
هنر از حیرت آیینهام منتکش دامی
هوش مصنوعی: نگاه من در پی زیبایی و جلوهای از عمر گذران است و در این میان هنر من از شگفتی و حیرتِ آینهام به وجود آمده است. من از این زیبایی و هنر بهرهمند شده و از آن سپاسگزارم.