غزل شمارهٔ ۲۷۵۳
چو من به دامگه عبرت او فتاده کمی
قفس شکستهٔ بی بال دانه در عدمی
نفس بهکسوت سیماب مضطرم دارد
نه آشنای راحت و، نه اتفاق رمی
مپرس از خط تسلیم مکتب نیرنگ
چو سایه صفحه سیه کردهایم بیرقمی
به صد هزار تردد درین قلمرو یاس
نیافتیم چو امید قابل ستمی
چو ابر بر عرق سعی بستهام محمل
کشد غبار من ای کاش از انفعال نمی
به خاک راه تو یعنی سر فتادهٔ من
هنوز فرصت نازیست رنجهکن قدمی
نیام به مشق خیالتکم از چراغ خموش
بلغزش مژه من هم شکستهام قلمی
عروج همتم امشب خیال قامتکیست
ز خود برآمدنی میزند به دل علمی
کجا رومکه برآرم سراز خط تسلیم
به کنج زانوم آفاق خورده است خمی
قناعتم چقدر دستگاه نعمت داشت
که سیرم از همه عالم بخوردن قسمی
درین ستمکده حیران نشستهام بیدل
چو تار ساز ضعیفی به ناله متهمی
غزل شمارهٔ ۲۷۵۲: ای هوش! سخت داغیست، یادِ بهارِ طفلیغزل شمارهٔ ۲۷۵۴: دیدهای داریم محو انتظار مقدمی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو من به دامگه عبرت او فتاده کمی
قفس شکستهٔ بی بال دانه در عدمی
هوش مصنوعی: وقتی که من به دامگاه عبرت او افتادهام، کمی شبیه به قفس شکستهای هستم که بالی ندارد و دانهای در عالم عدم دارد.
نفس بهکسوت سیماب مضطرم دارد
نه آشنای راحت و، نه اتفاق رمی
هوش مصنوعی: من در حالتی ناپایدار و مضطرب به سر میبرم، نه کسی را میشناسم که به من آرامش بدهد و نه به جایی تصادفی میروم که بتوانم از این حال بیرون بیایم.
مپرس از خط تسلیم مکتب نیرنگ
چو سایه صفحه سیه کردهایم بیرقمی
هوش مصنوعی: از کسی که به دسیسهها و فریبها میپردازد، نپرسید که چگونه تسلیم شده است؛ زیرا ما در سایهی این فریبها، خود را بینشان و بیقید کردهایم.
به صد هزار تردد درین قلمرو یاس
نیافتیم چو امید قابل ستمی
هوش مصنوعی: در این دنیایی که مملو از تغییرات و تردد است، نتوانستیم به امیدی دست پیدا کنیم که قابل تحمل باشد و از ستمی در امان باشیم.
چو ابر بر عرق سعی بستهام محمل
کشد غبار من ای کاش از انفعال نمی
هوش مصنوعی: من مثل ابری هستم که بر روی عرق و زحمتم قرار گرفته و تلاش و کوشش من در زیر باران باد سر میزند. ای کاش از حالت انفعال و بیتحرکی خارج شوم.
به خاک راه تو یعنی سر فتادهٔ من
هنوز فرصت نازیست رنجهکن قدمی
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از عشقی عمیق سخن میگوید و به محبوب خود میگوید که هنوز در خاک پای او است و به حالت خضوع و تسلیم در آمده است. او از معشوق خود میخواهد که با یک قدم، از این حالت رنجش و ستم به او خارج شود و به او ناز کند. به عبارت دیگر، او در تلاش است که توجه و محبت معشوق را جلب کند و به نوعی از او درخواست دارد که به حال او رحم کند.
نیام به مشق خیالتکم از چراغ خموش
بلغزش مژه من هم شکستهام قلمی
هوش مصنوعی: من در دل تابناک خیال تو غرق شدهام و صدایی که از خاموشی چراغ برمیخیزد، احساس میکنم که مژههایم به لرزه درآمده و خودم نیز شکستهام.
عروج همتم امشب خیال قامتکیست
ز خود برآمدنی میزند به دل علمی
هوش مصنوعی: Tonight, my aspirations are soaring high; who is this enchanting figure that has captivated my heart with such profound inspiration?
کجا رومکه برآرم سراز خط تسلیم
به کنج زانوم آفاق خورده است خمی
هوش مصنوعی: کجا بروم که بتوانم چ頭 تسلیم را از زمین برکنم؟ چون دنیا در گوشههای خود، گودالی از مشکلات و چالشها را ایجاد کرده است.
قناعتم چقدر دستگاه نعمت داشت
که سیرم از همه عالم بخوردن قسمی
هوش مصنوعی: من از نعمتهایی که دارم چقدر راضیام، به طوری که از چیزهای دیگر در این دنیا سیر شدهام و نیازی به خوردن ندارم.
درین ستمکده حیران نشستهام بیدل
چو تار ساز ضعیفی به ناله متهمی
هوش مصنوعی: در این مکان پر از ظلم و ستم، من به شدت گیج و سردرگم نشستهام، مانند سازی ضعیف که فقط به خاطر نالهاش به فریاد میآید.