گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۵۱

رمی‌’ بیتابیی‌، تغییر رنگی‌،‌گردش حالی
فسردی بیخبر، جهدی که شاید واکنی بالی
به رنگ غنچه نتوان عافیت مغرور گردیدن
پریشانی بود تفصیل هر جمعیت اجمالی
بغیر از نفی هستی محرم اثبات نتوان شد
همان پرواز رنگت بسته بر آیینه تمثالی
حصول آب و رنگ امتیاز آسان نمی‌باشد
بسوز و داغ شو تا بر رخ هستی نهی خالی
به ذوق سوختن زین انجمن کلفت غنیمت دان
همین شام است و بس گر شمع دارد صبح اقبالی
تحیر زحمت تکلیف دیگر برنمی‌دارد
نگه باش و مژه بردار هر باری و حمالی
من از سود و زبان آگه نی‌ام لیک اینقدر دانم
که جنس عافیت را جز خموشی نیست دلالی
به هر جا رفته‌ایم از خود اثر رفته‌ست پیش از ما
غباری کو که نازد کاروان ما به دنبالی
به رسوایی‌کشید از شوخی چاک‌گریبانت
تبسم از سحر همچون شکنج از چهرهٔ زالی
به هیچ آهنگ عرض مدعا صورت نمی‌بندد
چو مضمون بلند افتاده‌ام در خاطر لالی
مگر خاکستر دل دارد استقبال آهنگم
که از طبع سپند من تپیدن می‌کشد بالی
تپش در طبع امواجست سعی‌گوهر آرایی
تبی دارم که خواهد ریخت آخر رنگ تبخالی
چه پردازم به اظهار خط بیمطلب هستی
مگر از خامهٔ تحقیق بیرون افکنم نالی
به ناسور جگر عمری‌ست گرد ناله می‌ریزم
خوشا عرض بضاعتها کف خاکی و غربالی
ز تشریف جهان بیدل به عریانی قناعت ‌کن
که ‌گل اینجا همین یک جامه می‌یابد پس از سالی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رمی‌’ بیتابیی‌، تغییر رنگی‌،‌گردش حالی
فسردی بیخبر، جهدی که شاید واکنی بالی
هوش مصنوعی: هیجان و بی‌قراری تو باعث تغییر چهره‌ات شده و حالتی از ناامیدی در تو دیده می‌شود. در حالی که از وضعیت خود بی‌خبر هستی، تلاشی کن که شاید بتوانی بال و پر بگشایی.
به رنگ غنچه نتوان عافیت مغرور گردیدن
پریشانی بود تفصیل هر جمعیت اجمالی
هوش مصنوعی: انسان نباید فریب ظواهر زیبا و آرامش‌نمای زندگی را بخورد، زیرا در زیر این زیبایی‌ها، گاهی آشفتگی و مشکلاتی وجود دارد که هر جمعیتی به نوعی با آن دست و پنجه نرم می‌کند. زندگی همیشه به رنگ آرامش نیست و هر کس داستانی از پیچیدگی‌ها و چالش‌های خود دارد.
بغیر از نفی هستی محرم اثبات نتوان شد
همان پرواز رنگت بسته بر آیینه تمثالی
هوش مصنوعی: به جز نفی وجود، نمی‌توان چیزی را به اثبات رساند. مانند پرواز رنگی که به تصویر در آینه وابسته است و نمی‌تواند از آن جدا شود.
حصول آب و رنگ امتیاز آسان نمی‌باشد
بسوز و داغ شو تا بر رخ هستی نهی خالی
هوش مصنوعی: برای دستیابی به زیبایی و ویژگی‌های خاص، کار آسانی نیست. باید سختی‌ها و مشکلات را تحمل کنی تا بتوانی اثر خود را بر جهان و زندگی بگذاری.
به ذوق سوختن زین انجمن کلفت غنیمت دان
همین شام است و بس گر شمع دارد صبح اقبالی
هوش مصنوعی: از لذت و زیبایی سوختن در این جمع لذت ببر، همین شب کافی است و بس، حتی اگر صبح هم شمعی از خوشبختی داشته باشد.
تحیر زحمت تکلیف دیگر برنمی‌دارد
نگه باش و مژه بردار هر باری و حمالی
هوش مصنوعی: نگران و گیج نشو، بار دیگر به خودت زحمت نده. فقط کمی توقف کن و بدون ترس از چیزی به اطراف نگاه کن.
من از سود و زبان آگه نی‌ام لیک اینقدر دانم
که جنس عافیت را جز خموشی نیست دلالی
هوش مصنوعی: من از علم و گفت‌وگو آگاهی زیادی ندارم، اما می‌دانم که تنها آرامش و سکوت است که می‌تواند راهنمایی برای دستیابی به آرامش و آسایش باشد.
به هر جا رفته‌ایم از خود اثر رفته‌ست پیش از ما
غباری کو که نازد کاروان ما به دنبالی
هوش مصنوعی: هر جا که رفته‌ایم، اثری از خود به جا گذاشته‌ایم. پیش از آمدن ما، نشانه‌ای از مسیر ما وجود دارد که کاروان ما با افتخار به دنبال آن می‌زند.
به رسوایی‌کشید از شوخی چاک‌گریبانت
تبسم از سحر همچون شکنج از چهرهٔ زالی
هوش مصنوعی: شوخی و بازیگوشی تو باعث شده که چاک گریبانت به نوعی رسوا شود، و لبخندت در صبحگاه به طور خاص شبیه به پیچ و خم‌های چهرهٔ زالی است.
به هیچ آهنگ عرض مدعا صورت نمی‌بندد
چو مضمون بلند افتاده‌ام در خاطر لالی
هوش مصنوعی: هیچ کلامی نمی‌تواند خواسته‌ام را به درستی بیان کند؛ چون موضوعی که در ذهن دارم بسیار عمیق و بزرگ است و به سادگی بیان نمی‌شود.
مگر خاکستر دل دارد استقبال آهنگم
که از طبع سپند من تپیدن می‌کشد بالی
هوش مصنوعی: آیا دل من باید خاکستر باشد تا این آهنگ را بپذیرد که از روح پرشور من، تپش و زندگی می‌جوشد؟
تپش در طبع امواجست سعی‌گوهر آرایی
تبی دارم که خواهد ریخت آخر رنگ تبخالی
هوش مصنوعی: تپش و جنبش در طبیعت مشابه امواج دریا است. من تلاشی دارم برای زیبا کردن احساسم، اما در نهایت می‌دانم که این رنگ و زیبایی ممکن است از بین برود.
چه پردازم به اظهار خط بیمطلب هستی
مگر از خامهٔ تحقیق بیرون افکنم نالی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به بیان احساسات خود بپردازم، در حالی که وجودم از بیان بی‌محتوا خالی است؟ آیا تنها می‌توانم از قلم تحقیق ناله‌ای برآورم؟
به ناسور جگر عمری‌ست گرد ناله می‌ریزم
خوشا عرض بضاعتها کف خاکی و غربالی
هوش مصنوعی: من مدت‌هاست که از درد و رنج خود گله‌مندم و بر این زخم عمیق فریاد می‌زنم. خوشا به حال کسی که با کمترین امکاناتش، توانسته زندگی‌اش را اداره کند و بر مشکلاتش فائق آید.
ز تشریف جهان بیدل به عریانی قناعت ‌کن
که ‌گل اینجا همین یک جامه می‌یابد پس از سالی
هوش مصنوعی: از وضعیت پر زرق و برق و تشریفات دنیا غافل شده و به سادگی و بی‌آلایشی راضی باش، زیرا در این دنیا، مانند گل، فقط همین یک لباس ماندگار را بعد از مدت‌ها می‌توان یافت.