غزل شمارهٔ ۲۷۵۰
به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی
جهان تنگ آسودن دل پر میکند خالی
نقوش وهم و ظن در هر تأمل میشود باطل
خط پارینه باید خواندن از تقویم امسالی
نفس سحر چه مضمون بر دماغ هوش میخواند
که عمری شد ز هوشم میبرد این مصرع خالی
در آن وادی که مخمور نگاه او قدم ساید
دماغ آبله بالد قدح در دست پامالی
به هر واماندگی سعی ضعیفان در نمیماند
فسردن میشود پرواز رنگ از بی پر و بالی
نمیدانم ز شرم فوت فرصت کی برون آیم
عرق عمریست بر پیشانیام بستهست غسالی
به بازار هوس شغل چه سودا داشتم یارب
زیان و سود رفت و مانده برجا ننگ دلالی
جهان بیاعتبار افتاد از لاف دنی طبعان
نیستان پشم میبافد ز شیر و گربهٔ قالی
شکوه عالم موهوم را با ما چه سنجد کس
هجوم ذره گر قنطار چیند نیست مثقالی
به این تسلیم بار نیک و بد تا کی کشم بیدل
سیهگردید همچون شانه دوش من ز حمالی
غزل شمارهٔ ۲۷۴۹: باز آمد در چمن یاد از صفیر بلبلیغزل شمارهٔ ۲۷۵۱: رمی’ بیتابیی، تغییر رنگی،گردش حالی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی
جهان تنگ آسودن دل پر میکند خالی
هوش مصنوعی: دنیا به ما و خودخواهیهای ما دلبستگی دارد و از فطرت عالی و اصیل خود دور میشود. آرامش دل در این دنیای پر از تجمل و خودبینی نمیتواند به وجود بیاید و به نوعی دل را از معنا خالی میکند.
نقوش وهم و ظن در هر تأمل میشود باطل
خط پارینه باید خواندن از تقویم امسالی
هوش مصنوعی: در هر فکر و تأملی، تصاویر و تصورات اشتباه از بین میروند و برای درک درست و دقیق باید به آنچه در سال جاری اتفاق افتاده است، توجه کنیم.
نفس سحر چه مضمون بر دماغ هوش میخواند
که عمری شد ز هوشم میبرد این مصرع خالی
هوش مصنوعی: نفسِ سحر چه سخن زیبایی را در دل ذهن من میسراید که سالهاست از عقل و درکم میکاهد و مرا به تفکر وادار میکند.
در آن وادی که مخمور نگاه او قدم ساید
دماغ آبله بالد قدح در دست پامالی
هوش مصنوعی: در آن مکان که نگاه او مست و خوابآلود است، گام برمیدارم و دستانم پر از شراب است، به طوری که گویی پایم بر روی گل و لای میلغزد.
به هر واماندگی سعی ضعیفان در نمیماند
فسردن میشود پرواز رنگ از بی پر و بالی
هوش مصنوعی: در هر نوع سرخوردگی و ناامیدی، تلاشهای ضعیف به جایی نمیرسد و در نهایت ناامیدی باعث میشود که رنگها و زیباییها از بین بروند، مانند پرندهای که بدون پر و بال میماند و نمیتواند پرواز کند.
نمیدانم ز شرم فوت فرصت کی برون آیم
عرق عمریست بر پیشانیام بستهست غسالی
هوش مصنوعی: نمیدانم از چه چیزی خجالت میکشم و چه زمانی میتوانم از این حال بیرون بیایم. عرقی که شبیه به پیری و گذر عمر بر پیشانیام نشسته، حالت پاکی را نشان میدهد.
به بازار هوس شغل چه سودا داشتم یارب
زیان و سود رفت و مانده برجا ننگ دلالی
هوش مصنوعی: در بازار آرزوها به دنبال کسب و کار و سود بودم، اما حالا تنها چیزی که باقی مانده است، شرمندگی و عذاب دلالی است.
جهان بیاعتبار افتاد از لاف دنی طبعان
نیستان پشم میبافد ز شیر و گربهٔ قالی
هوش مصنوعی: جهان به خاطر ادعاهای بیمبنای عدهای در مورد زندگی و طبیعتش، اعتبار خود را از دست داده است. در حقیقت، از مواد و منابع مختلفی که در دسترس است، مانند شیر و گربه، برای بافتن قالی استفاده میشود، که نشاندهنده نوعی دستکاری و تغییر در واقعیت است.
شکوه عالم موهوم را با ما چه سنجد کس
هجوم ذره گر قنطار چیند نیست مثقالی
هوش مصنوعی: عظمت و grandeur دنیا و تصوراتی که از آن داریم، با ما چه ارتباطی دارد؟ هیچ کس نمی تواند ارزش و اهمیت ذرات ریز را در مقایسه با ثروت های کلان و بزرگ بسنجد، زیرا این ذرات نیز بدون ارزش و وزن خاصی هستند.
به این تسلیم بار نیک و بد تا کی کشم بیدل
سیهگردید همچون شانه دوش من ز حمالی
هوش مصنوعی: تا کی باید این بار سنگین خوب و بد را بر دوش خود تحمل کنم؟ بیدل به حال غمانگیز من مینگرد، مانند شانهای که از بار سنگین خسته و فرسوده شده است.