غزل شمارهٔ ۲۷۴۹
باز آمد در چمن یاد از صفیر بلبلی
رنگگل، طرف عذاری بویسنبلکاکلی
سرنگون فکر چون مینای خالی سوختم
مصرع موزون نکردم درزمین قلقلی
لاله وارم دل به حسرت سوخت اماگل نکرد
آنقدر دودیکه پیچم بر دماغ سنبلی
جز خراش دل چه دارد چرخ دوار از فسون
عقدهٔ ما هم نیاز ناخن بیچنگلی
کاش نومیدی به فریادگرفتاران رسد
خانهٔ زنجیر ما را تنگ دارد غلغلی
نفس را تاکی به آرایش مکرم داشتن
پشم هم برپشت خرکم نیستگر خواهد جلی
اینقدر از فکر هستی در وبال افتادهایم
جز خمگردن درین زنداننمیباشد غلی
ترک حاجتگیر ناموس حیا را پاسدار
تا لب از خشکی بر آب رو نیاراید پلی
سرخوش پیمانهٔ میخانهٔ تسلیم باش
حلقهٔ بیرون در هم نیست بیجام ملی
نیست غافل آفتاب از ذرهٔ بیدست و پا
با همه موهومی آخر جزو ما داردکلی
بیدل امشب بر سرم چون شمع دست نازکیست؟
خفتهام در زیر تیغ و چتر میبندم گلی
غزل شمارهٔ ۲۷۴۸: ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگیغزل شمارهٔ ۲۷۵۰: به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز آمد در چمن یاد از صفیر بلبلی
رنگگل، طرف عذاری بویسنبلکاکلی
هوش مصنوعی: پرندهای در باغ برگشت و یادآور صدای بلبلی شد که در میان گلها آواز میخواند و بوی خوش سنبل را به مشام میرساند.
سرنگون فکر چون مینای خالی سوختم
مصرع موزون نکردم درزمین قلقلی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساساتی از ناامیدی و شکست فکری اشاره میکند. او به نوعی امتناع از نوشتن و خلق آثار جدید با وزنی دلخواه را نشان میدهد و به احساساتی از بیحوصلگی و درهم ریختگی در زندگی و اندیشهاش میپردازد. به عبارت دیگر، او در حال تجربه کردن نوعی فروپاشی و بیمعنایی در کارهایش است.
لاله وارم دل به حسرت سوخت اماگل نکرد
آنقدر دودیکه پیچم بر دماغ سنبلی
هوش مصنوعی: دل من مانند گل لالهای است که به خاطر حسرت میسوزد، اما آنقدر دودی در این دنیا نیست که بتواند بویی را که از گل سنبل بلند میشود، بپوشاند.
جز خراش دل چه دارد چرخ دوار از فسون
عقدهٔ ما هم نیاز ناخن بیچنگلی
هوش مصنوعی: چرخ روزگار جز زخمهایی که بر دل میزند، چیز دیگری ندارد. همچنین به خاطر مشکل و دلگداز ما، نیازمند چنگی هستیم که وجود ندارد.
کاش نومیدی به فریادگرفتاران رسد
خانهٔ زنجیر ما را تنگ دارد غلغلی
هوش مصنوعی: ای کاش ناامیدی به فریادرسهای ما برسد، چرا که خانهٔ ما در قید و بند به شدت در حال جار و جنجال است.
نفس را تاکی به آرایش مکرم داشتن
پشم هم برپشت خرکم نیستگر خواهد جلی
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی نفس خود را با ظاهری آراسته نگهداری؟ حتی پشمی که بر روی الاغ است هم اگر بخواهد، نمیتواند خودش را زیبا جلوه دهد.
اینقدر از فکر هستی در وبال افتادهایم
جز خمگردن درین زنداننمیباشد غلی
هوش مصنوعی: ما به دلیل تفکر زیاد درباره هستی به این وضعیت دچار شدهایم و جز خم شدن گردن در این زندان، چاره دیگری نداریم.
ترک حاجتگیر ناموس حیا را پاسدار
تا لب از خشکی بر آب رو نیاراید پلی
هوش مصنوعی: به خودمان بیاموزیم که به حرمت و ناموسهای انسانی احترام بگذاریم و از خواستهها و نیازهای خود فراتر رویم، تا بتوانیم در برابر سختیها و چالشها، همچنان مقاوم و پایداری داشته باشیم.
سرخوش پیمانهٔ میخانهٔ تسلیم باش
حلقهٔ بیرون در هم نیست بیجام ملی
هوش مصنوعی: بیت بیانگر این است که با شادابی و روحیهای مثبت به پذیرش و تسلیم در برابر تقدیر و مشکلات بپرداز. همچنین اشاره به این دارد که مقامات و تفاسیر بیرونی نمیتوانند بر دلو- رویکرد تو تأثیر بگذارند و در نهایت خودت هستی که مسیر زندگی و شادیات را تعیین میکنی.
نیست غافل آفتاب از ذرهٔ بیدست و پا
با همه موهومی آخر جزو ما داردکلی
هوش مصنوعی: آفتاب هرگز از ذرات کوچک و ناتوان غافل نیست و این ذرات، حتی اگر به نظر بیاهمیت بیایند، در نهایت بخشی از کل وجود دارند.
بیدل امشب بر سرم چون شمع دست نازکیست؟
خفتهام در زیر تیغ و چتر میبندم گلی
هوش مصنوعی: امشب بیدل در کنار من، مانند شمعی که نازک و لطیف است، به خواب رفتهام در حالی که زیر فشار مشکلات هستم و برای خودم یک گل را پنهان میکنم.