غزل شمارهٔ ۲۷۴۴
جز عافیتم نیست به سودای تو ننگی
ای خاک برآن سرکه نیرزید به سنگی
انجام خرام تو شکار افکن دل بود
ازسرو، چمن هم به جگر داشت خدنگی
مخمور لبت گر چمنش نشئه رساند
در شیشهٔ یک غنچه نماند می رنگی
محو است در آیینهٔ تمکین تو شوخی
چون معنی پرواز شرر در دل سنگی
تا طرح تبسم فکنی چین جبین است
در لطف و عتابت نتوان یافت درنگی
در عالم ایجاد مسلم نتوان زیست
هر دل المی دارد و هر آینه رنگی
در دیدهٔ عبرت اثر دام حوادث
خفتهست به زیر پر طاووس، پلنگی
خوش باش به پیری چو زکف رفت شبابت
گر زمزمهٔ نی نبود، نوحهٔ چنگی
آن مشهد نیرنگ که صبح است دلیلش
زخم نفسی دارد و خونریزی رنگی
فریادکه در سرمه نهفتند خروشم
بشکست دل اما نرسیدم به ترنگی
عمریستکه چون اشک قفا باز نگاهم
با برق سواران چهکند کوشش لنگی
در دیدهٔ ابنای زمان چند توان زیست
مکروهتر از صورت ایمان به فرنگی
تا خونکه ساغرکش آرایش نازست
از رنگ حنا میرسد آیینه به چنگی
بیدل نیام آزاد به رنگی که ز تهمت
برچشم شرارم مژه بندد رگ سنگی
غزل شمارهٔ ۲۷۴۳: بسکه بی روی تو خجلت کرد خرمن زندگیغزل شمارهٔ ۲۷۴۵: چو بویگل ز چه افسردگی مقید رنگی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز عافیتم نیست به سودای تو ننگی
ای خاک برآن سرکه نیرزید به سنگی
هوش مصنوعی: به جز سلامتی من، چیزی برای رسیدن به تو ارزش ندارد؛ ای خاک بر سر آن کسی که به سنگی نرسد.
انجام خرام تو شکار افکن دل بود
ازسرو، چمن هم به جگر داشت خدنگی
هوش مصنوعی: حرکات زیبای تو قلبها را به دام میاندازد، همچنین، چمنزار هم به خاطر تو سلاحی در دل دارد.
مخمور لبت گر چمنش نشئه رساند
در شیشهٔ یک غنچه نماند می رنگی
هوش مصنوعی: اگر لبهای تو مست و شاداب شوند، چمن بهشتی هم که در آن هست، در یک غنچه رنگی باقی نخواهد ماند.
محو است در آیینهٔ تمکین تو شوخی
چون معنی پرواز شرر در دل سنگی
هوش مصنوعی: در آینهٔ وجود تو، هیچ اثری از این شوخی نیست، مثل پرواز یک جرقه در دل سنگی که نمیتواند جایی را بسوزاند.
تا طرح تبسم فکنی چین جبین است
در لطف و عتابت نتوان یافت درنگی
هوش مصنوعی: زمانی که تو لبخند میزنی، چروکهای پیشانیات نشاندهندهٔ احساسات تو هستند. در زیبایی و تندی شخصیت تو، هیچجوابی نمیتوان یافت که ماندگار باشد.
در عالم ایجاد مسلم نتوان زیست
هر دل المی دارد و هر آینه رنگی
هوش مصنوعی: در دنیای موجود، زندگی کردن برای کسی که در دل خود درد و غم دارد، ممکن نیست، زیرا هر فردی با این دردها و احساسات مختلفی روبهرو است.
در دیدهٔ عبرت اثر دام حوادث
خفتهست به زیر پر طاووس، پلنگی
هوش مصنوعی: در نگاه عبرت، نشانههای حوادث در زیر بال طاووس پنهان است، همچون پلنگی.
خوش باش به پیری چو زکف رفت شبابت
گر زمزمهٔ نی نبود، نوحهٔ چنگی
هوش مصنوعی: در دوران پیری شاد باش، حتی اگر جوانی و نشاط از دست رفته باشد. اگر صدای نی و نغمهٔ زیبای آن وجود نداشته باشد، صدای ساز چنگ هم میتواند یادآور گذشتهها باشد.
آن مشهد نیرنگ که صبح است دلیلش
زخم نفسی دارد و خونریزی رنگی
هوش مصنوعی: آن جایی که صبح به نظر میرسد، در واقع نشانهای از فریب است که روحی زخمی و خونی را نشان میدهد.
فریادکه در سرمه نهفتند خروشم
بشکست دل اما نرسیدم به ترنگی
هوش مصنوعی: فریادی که در دل من مدفون شده بود، به ناگاه به اوج رسید و دل من را شکست، اما نتوانستم به آرامش و زیبایی مورد نظر برسم.
عمریستکه چون اشک قفا باز نگاهم
با برق سواران چهکند کوشش لنگی
هوش مصنوعی: سالهاست که مانند اشک به عقب نگاه میکنم و میفهمم که تلاش انسانهای ناتوان با درخشش سواران چه تأثیری میتواند داشته باشد.
در دیدهٔ ابنای زمان چند توان زیست
مکروهتر از صورت ایمان به فرنگی
هوش مصنوعی: در زمانهٔ امروزی، چه مدت میتوان زندگی کرد در حالی که ظاهراً ایمان به فرهنگ بیگانه، از هر چیز دیگری ناخوشایندتر است؟
تا خونکه ساغرکش آرایش نازست
از رنگ حنا میرسد آیینه به چنگی
هوش مصنوعی: تا زمانی که خون به رنگ حنا درآید و زیبایی ظاهری ساغر را تحت تأثیر قرار دهد، آیینه به دست گرفتن معنادار میشود.
بیدل نیام آزاد به رنگی که ز تهمت
برچشم شرارم مژه بندد رگ سنگی
هوش مصنوعی: من مانند نی هستم که از بندهای رنگین آزاد است، و از تهمتهای دیگران چشمانم به خاطر غم و اندوهی که دارم، مانند مژهای به سنگی بسته میشود.