گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۴۲

عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بریم آبله‌پاست زندگی
هرچه دمید از سحر داشت ز شبنمی اثر
درخور شوخی نفس غرق حیاست زندگی
آخر کار زندگی نیست به غیر انفعال
رفت شباب و این زمان قد دوتاست زندگی
دل به زبان نمی‌رسد لب به فغان نمی‌رسد
کس به نشان نمی‌رسد تیر خطاست زندگی
پرتویی از گداز دل بسته ره خرام شمع
زین‌ کف خون نیم رنگ پا به حناست زندگی
تا نفس آیت بقاست ناله‌ کمین مدعاست
دود دلی بلند کن دست دعاست زندگی
از همه شغل خوشترست صنعت عیب پوشی‌ات
پینه به روی هم بدوز دلق‌ گداست زندگی
یک دو نفس خیال باز، رشتهٔ شوق‌ کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ملک خداست زندگی
خواه نوای راحتیم خواه طنین‌ کلفتیم
هرچه بود غنیمتیم صوت و صداست زندگی
شور جنون ما و من جوش و فسون و هم و ظن
وقف بهار زندگیست لیک کجاست زندگی
جز به خموشی از حباب صر‌فهٔ عافیت‌که دید
ای قفس اینقدر مبال تنگ‌قباست زندگی
بیدل ازین سراب وهم جام فریب خورده‌ای
تا به عدم نمی‌رسی دورنماست زندگی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بریم آبله‌پاست زندگی
هوش مصنوعی: زندگی همچنان برایم با احساس درد و داغ جدایی می‌گذرد. با این حال، در تلاش برای کنار گذاشتن زحمات دل هستم، اما نمی‌دانم به کجا باید بروم، چرا که زندگی برایم مانند زخم و آزار است.
هرچه دمید از سحر داشت ز شبنمی اثر
درخور شوخی نفس غرق حیاست زندگی
هوش مصنوعی: هر چیزی که صبح به وجود آمد، نشانه‌هایی از شبنم در آن دیده می‌شود. بنابراین، زندگی به گونه‌ای است که در آن نفس انسان غرق در جاذبه و شادی است.
آخر کار زندگی نیست به غیر انفعال
رفت شباب و این زمان قد دوتاست زندگی
هوش مصنوعی: در پایان زندگی، نباید فقط به نشستن و بی‌تحرکی اکتفا کرد. جوانی و این دوره از زندگی، فرصتی برای فعالیت و تلاش است.
دل به زبان نمی‌رسد لب به فغان نمی‌رسد
کس به نشان نمی‌رسد تیر خطاست زندگی
هوش مصنوعی: دل نمی‌تواند آنچه را درونش می‌گذرد بیان کند و نمی‌تواند از احساساتش شکایت کند. هیچ‌کس نمی‌تواند نشانه‌ای از درد زندگی را بفهمد و همه‌چیز به خطا رفته است.
پرتویی از گداز دل بسته ره خرام شمع
زین‌ کف خون نیم رنگ پا به حناست زندگی
هوش مصنوعی: نور و گرمای شمعی که در خاکستر دل پنهان شده، به آرامی مسیری را روشن می‌کند. این شمع با پاهایش که به رنگ حنا در آمده‌اند، نشان از زندگی و هماهنگی دارد، حتی اگر رنگش کمی کمرنگ باشد.
تا نفس آیت بقاست ناله‌ کمین مدعاست
دود دلی بلند کن دست دعاست زندگی
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس وجود دارد، درد و رنجی که از آن رنج می‌بریم، به نوعی نمایانگر آرزوی ماست. بنابراین، بر درد دل خود بیفزایید و دعا کنید تا زندگی بهبود یابد.
از همه شغل خوشترست صنعت عیب پوشی‌ات
پینه به روی هم بدوز دلق‌ گداست زندگی
هوش مصنوعی: بهترین کار در زندگی عیب‌پوشی است. مانند این‌که به روی هم پینه‌دوزی کنی، زیرا زندگی مانند دلق یک گداست.
یک دو نفس خیال باز، رشتهٔ شوق‌ کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ملک خداست زندگی
هوش مصنوعی: با چند نفس عمیق خیال را آزاد کن و اشتیاق خود را تا بی‌نهایت گسترش بده، زیرا زندگی در ملک خدا از ابدیت آغاز می‌شود و همیشه ادامه دارد.
خواه نوای راحتیم خواه طنین‌ کلفتیم
هرچه بود غنیمتیم صوت و صداست زندگی
هوش مصنوعی: چه آرامش باشد و چه صدای ناگهانی، هر چیزی که وجود دارد برای ما ارزشمند است، زیرا صدا و نوا نشان‌دهنده زندگی است.
شور جنون ما و من جوش و فسون و هم و ظن
وقف بهار زندگیست لیک کجاست زندگی
هوش مصنوعی: شور و شوق دیوانگی ما، هیجان و جادو و فکر و حدس، همه به بهار زندگی مربوط می‌شوند، اما زندگی کجاست؟
جز به خموشی از حباب صر‌فهٔ عافیت‌که دید
ای قفس اینقدر مبال تنگ‌قباست زندگی
هوش مصنوعی: تنها با سکوت می‌توان از حباب آرامش فرار کرد، چون این قفس تا این اندازه ناراحت‌کننده است که زندگی در آن بسیار تنگ و دشوار به نظر می‌رسد.
بیدل ازین سراب وهم جام فریب خورده‌ای
تا به عدم نمی‌رسی دورنماست زندگی
هوش مصنوعی: شعر به نوعی بیانگر این است که در زندگی، گاهی ما تحت تأثیر چیزهایی قرار می‌گیریم که واقعاً وجود ندارند و تنها در ذهن ما به عنوان یک تصویر یا فریب جلوه می‌کنند. این سراب و توهم ما را از حقیقت دور می‌کند و به جای رسیدن به چیزی واقعی، فقط به یک خیال می‌رسیم. در واقع، زندگی به نوعی به دور از واقعیت و سرشار از فریب‌هایی است که ما را از دسترسی به حقیقت باز می‌دارد.

حاشیه ها

1393/07/16 10:10
رامین یوسفی

وه که قشنگ گفته است... شوخی و شنگ گفته است
بیدل بی¬ریای من ... با ساز ِ چنگ گفته است
دل به زبان کند دعا... دست به آسمان، ...شفا...
این دل بی قرار من ... مست و ملنگ گفته است
بیدل دهلوی کجا؟... با من غمزده چرا؟
حرف نزد به یک ندا؟.... نغمه یِ جنگ گفته است
شور جنون زند سرم.... عشق خدا بّرّد دلم...
سنگ زنم هر آینه ... این دل تنگ خفته است...
با دل ِ غمگسارِ من ... سوسه نیا به کار من
با من متقی چرا .... شیخ جَفَنگ گفته است!! (ر.یوسفی)

1394/03/14 13:06
شیون

در بیت هفتم مصرع دوم پنبه به روی هم بدوز نیست بلکه پینه به روی هم بدوز است !

1395/05/15 18:08
کیخسرو موذن‌زاده

جناب یوسفی، مصرع دوم بیت دوم شما وزنش مشکل داره، همچنین کل شعر بسیار سخیفه.

1399/07/05 23:10
مجتبی آموزگار

مصرع نخست از بیت دهم:
شور جنون ما و من جوش و فسون و هم و ظن
آیا به صورت زیر نیست؟
شور جنون ما و من، جوش و فسونِ وهم و ظن

1401/05/04 23:08
اسطوخودوس

۱. غزل به‌غایت زیباست ولی دیدار لغت «آبله‌پا» در بیت اول کمی از حس لطیف شعر می‌کاهد. نمی‌دانم رمز علاقه‌ٔ بیدل به آبله چه بوده که باعث شده این‌قدر از این موتیف استفاده کند.

۲. شاعر از حفظ وحدت معنایی در یک غزل ناتوان بوده؛ یک بیت زندگی «تیر خطاست» و بیتی دیگر «ملک خدا»! تیر خطا را چه به ملک خدا؟

۳. دکلمه شعر توسط دوست گرامی، ماهان نوری، فاجعه‌بار است. شعر لحنی غنایی و لطیف دارد نه حماسی. موسیقی حماسی و ادا کردن کند و با قدرت کلمات بی‌ارتباط با لحن شعر است. در ضمن، دوست عزیز، با اکو کردن آخر هر بیت قرار نیست تاثیرگذاری شعر بیشتر شود! ؛))))

 

 

1403/01/09 00:04
عطا

به به به این غزل ، 

بسیار زیبا و اهنگین و دلنشین

"شور و جنون ما و من ، جوش و فسونِ وهم و ظن

وقفِ بهارِ زندگیست ، لیک کجاست زندگی"

1403/08/14 10:11
میم شین

چرا هیچ خوانشی نیست برای این شعر 😔