گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۳۱

ازین ‌نه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی
نفس بودم سحر گل کردم از یاد بناگوشی
تپشها در هجوم حیرت دیدار گم دارم
نگاه ناتوانم غرقهٔ توفان خاموشی
زتمکین رگ یاقوت بست ابریشم سازم
اشارات ادب آهنگی خون گرد و مخروشی
ز درس نسخهٔ هستی چه خواهم سخت حیرانم
به صد تعبیرم ایما می‌کند خواب فراموشی
به غارت رفته گرد جلوه‌گا‌ه ‌کیستم یارب
که از هر ذره‌ای بالم نگاه خانه بر دوشی
نوای آتشینی دارم و از شرم بیباکی
نفس دزدیده‌ام تا در نگیرد پنبه درگوشی
شکستن تا چه‌ها ریزد به دامان حباب من
نگاهی رفته است از خویش و گل‌ کرده‌ست آغوشی
ز مستان هوس‌پیمای این محفل نمی‌بینم
چو مینا شیشه در دستی و چون ساغر قدح نوشی
ز صد آیینه اینجا یک نگه صورت نمی‌بندد
تو بر خود جلوه‌ کن ما را کجا چشمی کجا هوشی
دل داغ آشیانی در قفس پرورده‌ام بیدل
به زیر بال دارم سیر طاووس چمن پوشی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازین ‌نه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی
نفس بودم سحر گل کردم از یاد بناگوشی
هوش مصنوعی: باید بگویم که از این نقطه نظر فریبنده، تا بالاتر بروم، در درونم نیرویی وجود دارد. مانند جادوی گلی هستم که از یاد گوش‌نوازی به وجود آمده‌ام.
تپشها در هجوم حیرت دیدار گم دارم
نگاه ناتوانم غرقهٔ توفان خاموشی
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای از هیجان دیدار، احساساتی موج می‌زنند و من در این شگفتی و عدم توانایی، نظاره‌گر هستم. در حالی که در آرامش و سکوتی عمیق غرق شده‌ام، این احساسات، مرا به جایی می‌برند که نمی‌توانم بیانشان کنم.
زتمکین رگ یاقوت بست ابریشم سازم
اشارات ادب آهنگی خون گرد و مخروشی
هوش مصنوعی: از قدرت و استحکام یاقوت، ابریشمی می‌سازم که نشانه‌های ادب را به رنگ خون و هیجان به تصویر می‌کشد.
ز درس نسخهٔ هستی چه خواهم سخت حیرانم
به صد تعبیرم ایما می‌کند خواب فراموشی
هوش مصنوعی: از آموزش زندگی چه می‌خواهم؛ حیران و سردرگم هستم. خواب فراموشی به من نشانه‌هایی می‌دهد که به صد شکل تعبیر می‌شود.
به غارت رفته گرد جلوه‌گا‌ه ‌کیستم یارب
که از هر ذره‌ای بالم نگاه خانه بر دوشی
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از حالتی سخن می‌گوید که گویی وجودش به خاطر زیبایی‌ها و جلوه‌گری‌ها تحت تاثیر قرار گرفته و به نوعی روح و جانش جلب توجه شده است. او احساس می‌کند که از هر گوشه‌ای از جهان، دیده‌هایش و صفاتش به او هجوم می‌آورند و در واقع، زندگی‌اش را در حال حاضر به دوش می‌کشد و نمی‌تواند از این بار رهایی یابد. به نوعی، او در جستجوی هویت و مقام خود در میان این جذابیت‌ها و زیبایی‌ها است.
نوای آتشینی دارم و از شرم بیباکی
نفس دزدیده‌ام تا در نگیرد پنبه درگوشی
هوش مصنوعی: من صدای پرشوری دارم و به خاطر شرم و جرأت، نفس را در سینه حبس کرده‌ام تا صدایم به گوش کسی نرسد.
شکستن تا چه‌ها ریزد به دامان حباب من
نگاهی رفته است از خویش و گل‌ کرده‌ست آغوشی
هوش مصنوعی: شکستن چیزی تا چه اندازه ممکن است به زیان من باشد؛ به طوری که نگاهی که از من دور شده، کنجکاوی و استقبال خاصی را به همراه داشته است.
ز مستان هوس‌پیمای این محفل نمی‌بینم
چو مینا شیشه در دستی و چون ساغر قدح نوشی
هوش مصنوعی: در این محفل پر از مستی، من هیچ‌کس را نمی‌بینم که همچون مینا با شیشه‌ای در دست داشته باشد و یا مانند ساغر، قدحی برای نوشیدن در دست گیرد.
ز صد آیینه اینجا یک نگه صورت نمی‌بندد
تو بر خود جلوه‌ کن ما را کجا چشمی کجا هوشی
هوش مصنوعی: در این مکان که پر از آینه است، هیچ‌کس به زیبایی تو نمی‌نگرد. تو خودت را به نمایش بگذار، اما ما را کجا می‌توانیم ببینیم و کجا می‌توانیم متوجه شویم؟
دل داغ آشیانی در قفس پرورده‌ام بیدل
به زیر بال دارم سیر طاووس چمن پوشی
هوش مصنوعی: من در دل خود داغی دارم مثل آشیانه‌ای که در قفس پرورش یافته باشد. بیدل (آشفتگی) من به زیر بال کسی است و زیبایی‌ام مثل طاووس در چمن است.