گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۳۰

می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی
چه ‌کم است عروج دماغ غنا که خمار توقع ‌کس‌ نکشی
درجات سعادت پاس ادب به قبول یقین رسد آن نفست
که چو صبح تلاطم حکم قضا دهدت به غبار و نفس نکشی
نی زمزمه‌های بساط وفا خجل‌ست ز حرف ربایی‌ما
مرسان به نگونی خامه خطی‌ که به مسطر چاک قفس نکشی
ز جهان تنزه بی‌خللی چه فسرده عالم دون عملی
تو همان همای نشیمن منزلی سر خود ته بال مگس نکشی
ز گذشتن عمر گسسته عنان دل بی‌حس مرده نزد به فغان
ستم است ‌که قافله بگذرد تو ندامت بانگ جرس نکشی
ره ننگ رسوم زمانه بهل ز تتبع وضع جهان بگسل
که به دشت خمار گلاب هوس تب و تاب فشار مرس نکشی
اگرت ز مواعظ بیدل ما عرقی شود آب جبین حیا
به دودم نفسی ‌که دمانده هوا سر فتنه چو آتش خس نکشی

اطلاعات

وزن: متفاعلتن متفاعلتن متفاعلتن متفاعلتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی
چه ‌کم است عروج دماغ غنا که خمار توقع ‌کس‌ نکشی
هوش مصنوعی: اگر از طعم قناعت بهره‌مند شوی، نیازی به دیوانگی ناشی از هوس‌ خواهی نخواهی. در واقع، اوج لذت و خوشی وجود دارد، بدون اینکه بخواهی در آرزوی چیزهای بی‌پایان دیگر غرق شوی و خمار انتظار دیگران باشی.
درجات سعادت پاس ادب به قبول یقین رسد آن نفست
که چو صبح تلاطم حکم قضا دهدت به غبار و نفس نکشی
هوش مصنوعی: درجات خوشبختی زمانی به دست می‌آید که احترام به آداب و قوانین را بپذیری. این حالتی است که مانند صبح، در آرامش و وضوح، به تو نشان می‌دهد که سرنوشت چطور تو را به چالش می‌کشد و تو باید تلاش کنی تا نفس نکشی و در غبار باقی نمانی.
نی زمزمه‌های بساط وفا خجل‌ست ز حرف ربایی‌ما
مرسان به نگونی خامه خطی‌ که به مسطر چاک قفس نکشی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به یادآوری وفا و صداقت اشاره کرده و می‌گوید که این صداقت در برابر سخنان فریبنده و اغواکننده شرمنده است. او از طرفی نگران است که قلمش به گونه‌ای نوشته نشود که بر زخم‌های گذشته بیافزاید و یا قفس خفقان را بیشتر کند. به طور کلی، این شعر به تضاد بین وفا و فریب و اثرات کلمات بر احساسات اشاره دارد.
ز جهان تنزه بی‌خللی چه فسرده عالم دون عملی
تو همان همای نشیمن منزلی سر خود ته بال مگس نکشی
هوش مصنوعی: از دنیا و آلودگی‌های آن به دور باش، زیرا این دنیا بی‌عمل تو به شدت بی‌روح و سرد است. تو همانند پرنده‌ای هستی که در خانه‌اش آرام گرفته است، پس از سر خود بال مگس را نزنید و اجازه بدهید که در آرامش و سکون باقی بمانید.
ز گذشتن عمر گسسته عنان دل بی‌حس مرده نزد به فغان
ستم است ‌که قافله بگذرد تو ندامت بانگ جرس نکشی
هوش مصنوعی: با گذشت عمر، دل از دست رفته‌ایم و بی‌حس شده‌ایم. زندگی کالبدی مرده به خود گرفته و فریادهای ما گواهی بر ظلم زمان است. ولی در این حال، اگر کاروان زندگی بگذرد، نباید با صدای ندامت و پشیمانی دنبال آن بروی.
ره ننگ رسوم زمانه بهل ز تتبع وضع جهان بگسل
که به دشت خمار گلاب هوس تب و تاب فشار مرس نکشی
هوش مصنوعی: با بریدن از مسیر ننگین و نادرست زمانه، در جستجوی حقیقت و واقعیت جهان باش. نگذار که خواهش‌ها و آرزوهای بی‌جا تو را به دردسر بیندازد و تو را از هدف اصلی‌ات دور کند.
اگرت ز مواعظ بیدل ما عرقی شود آب جبین حیا
به دودم نفسی ‌که دمانده هوا سر فتنه چو آتش خس نکشی
هوش مصنوعی: اگر از نصیحت‌های بی‌پروا ما تحت تاثیر قرار بگیری و به خاطر آن حیا و شرم را در خود حس کنی، باید در نظر داشته باشی که مثل آتش و آشفتگی در حال و هوا، نباید در خود به نفسی را بپروری که به فتنه و آسیب دچار شوی.