غزل شمارهٔ ۲۷۲۹
چه شد آستان حضور دل که تو رنج دیر و حرم کشی
به جریدهٔ سبق وفا نزدی رقم که قلم کشی
به قبول صورت بی اثر مکش انفعال فسردگی
چه قدر مصور عبرتی که چو سنگ بار صنم کشی
رمقیست فرصت مغتنم به هوس فسون امل مدم
چو حباب سعیکمی مدانکه نفس به پیکر خمکشی
کسی ازپریکه مگسکشد ز چه ننگ دام و قفسکشد
غم ساغریکه هوسکشد به دماغ سوختهکمکشی
به خیال غربت وهم و ظن، مپسند دوریت از وطن
عرقست حاصل علم و فنکه خمار یاد عدم کشی
اگرت دلیل ره وفا به مروتیکند آشنا
به زمین نیفکنی از حیا به رهی که خار قدم کشی
به یقین معرفت آگهان زتفکرت نبرمگمان
چوکشف مگر به خیال نان بروی و سر به شکمکشی
به برت ز جوهرآینه ورقیست نسخه طراز دل
سیه است نامه اگر همه نفسی به جای رقمکشی
اگر از تردد بیاثر نرسی به منصب بال و پر
چو نهال صبرکن آنقدرکه ز پای خفته علمکشی
ندمید صبحی ازاین چمنکه نبست صورت شبنمی
حذر از مآل ترددیکه نفس گدازی و نم کشی
من زار بیدل ناتوان نیام آنقدر به دلت گران
که چو بویگل دم امتحان به ترازوی نفسمکشی
غزل شمارهٔ ۲۷۲۸: تا چند ناز غازه و رنج حنا کشیغزل شمارهٔ ۲۷۳۰: می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی
اطلاعات
وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه شد آستان حضور دل که تو رنج دیر و حرم کشی
به جریدهٔ سبق وفا نزدی رقم که قلم کشی
هوش مصنوعی: چه شد که دل تو دیگر نزد خدا حضور ندارد و به خاطر رنجهایی که کشیدی، نتوانستی در دفتر وفا نامت را بنویسی، همانطور که قلم بر روی کاغذ میکشد؟
به قبول صورت بی اثر مکش انفعال فسردگی
چه قدر مصور عبرتی که چو سنگ بار صنم کشی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیان میکند که به ظواهر و شکلهای بیمعنا اعتنا نکنید. انفعال و افسردگی را کنار بگذارید، زیرا چه بسا تصاویر عبرتی در خود دارند. مانند سنگهایی که بار مجسمهای را بر دوش میکشند، این نشان میدهد که ما هم نباید تحت تأثیر ظاهر قرار بگیریم.
رمقیست فرصت مغتنم به هوس فسون امل مدم
چو حباب سعیکمی مدانکه نفس به پیکر خمکشی
هوش مصنوعی: فرصتی که در اختیار داریم بسیار ارزشمند است. از آرزوهای بیپایه و توهمات دوری کن، زیرا مانند حبابی زودگذر هستند. تلاش کم را نپندار؛ چراکه نفس، روح و زندگی را به شکلی زیبا در خود میکشد.
کسی ازپریکه مگسکشد ز چه ننگ دام و قفسکشد
غم ساغریکه هوسکشد به دماغ سوختهکمکشی
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف حالتی از شخصی پرداخته میشود که به دلیل دلبستگی به چیزهایی که ندارند یا آرزوهای برآورده نشده، خود را دچار زحمت و دردسر میکند. حسی از خستگی و ناامیدی در او وجود دارد که ناشی از حسرت و آرزوهای دست نیافتنی است. او به دنبال لذتهایی است که از دست داده و به همین دلیل به خود و شرایطش مینگرد و حسرت میخورد. در نهایت، این احساسات او را به تفکر درباره محدودیتها و دردهایی که با آن مواجه است، وامیدارد.
به خیال غربت وهم و ظن، مپسند دوریت از وطن
عرقست حاصل علم و فنکه خمار یاد عدم کشی
هوش مصنوعی: به خاطر خیال دوری و توهم و شک، دوری از وطن را نپذیر. عرق و تلاش برای علم و هنر، نتیجهای جز غم و حسرت یاد گذشته ندارد.
اگرت دلیل ره وفا به مروتیکند آشنا
به زمین نیفکنی از حیا به رهی که خار قدم کشی
هوش مصنوعی: اگر در راه وفا دلیل و نشانهای به تو نشان دهد، نباید از حیا به زمین بیفتی و در مسیری قدم بگذاری که خارها در انتظار تو باشند.
به یقین معرفت آگهان زتفکرت نبرمگمان
چوکشف مگر به خیال نان بروی و سر به شکمکشی
هوش مصنوعی: به طور قطع میتوان گفت که آگاهی حقیقی از دانش و تفکر به دست نمیآید، مگر آنکه به عمق اندیشه و تخیل پرداخته شود. برای رسیدن به فهم و درک بهتر، تنها فکر کردن کافی نیست و باید به جستجوی دانایی پرداخت. باید از سطح مسائل فراتر رفت و به جستجوی معانی عمیقتر پرداخت.
به برت ز جوهرآینه ورقیست نسخه طراز دل
سیه است نامه اگر همه نفسی به جای رقمکشی
هوش مصنوعی: در دستانت، برگی از جوهر آینه وجود دارد که نسخهای از دل تیره است. اگرچه هر نفسی را به جای نوشتن در نظر بگیری، هنوز هم آن نامه سیاه باقی خواهد ماند.
اگر از تردد بیاثر نرسی به منصب بال و پر
چو نهال صبرکن آنقدرکه ز پای خفته علمکشی
هوش مصنوعی: اگر از بیفایده بودن رفت و آمد نتوانی به مقام و مرتبهای بلند دست یابی، مانند نهالی باش که صبر میکند تا زمانی که از ریشهاش به خوبی رشد کند و به بار بنشیند.
ندمید صبحی ازاین چمنکه نبست صورت شبنمی
حذر از مآل ترددیکه نفس گدازی و نم کشی
هوش مصنوعی: صبحی از این باغ ندیدم که همانند شبنم از آن دوری کرده باشد. این نگرانکننده است که نگاهی به آیندهای نامعلوم و ناپایدار داشته باشی، در حالی که نفس و وجودت همچنان در تردید و نوسان است.
من زار بیدل ناتوان نیام آنقدر به دلت گران
که چو بویگل دم امتحان به ترازوی نفسمکشی
هوش مصنوعی: من به اندازهای ضعیف و ناتوان هستم که بار سنگین محبت تو بر دلم سنگینی میکند، مانند بوی گلی که در زمان امتحان، به ترازوی نفس من کشیده میشود.
حاشیه ها
1398/03/04 12:06
رسول آزادوار
درود این شعر چهارپاره و بر وزن متفاعلن است نه بر وزن متفاعلتن.
1399/04/30 17:06
احمد
وزن این غزل آن نیست که نوشته شده
اصلاح بفرمایید
وزن این شعر چنین است
متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
که قدما آن را صوت الناقوس میگفتند.
1401/09/10 16:12
قطره بقایی
وزن غزل را اشتباه درج کرده اید،اصل بحر و وزن چنین است.
بحر:(بحر کامل مربع سالم)
وزن:(متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن)
سبز باشید