غزل شمارهٔ ۲۷۲۶
ز نفس اگر دو روزی به بقا رسیده باشی
چو نسیم گل هوایی به هوا رسیده باشی
ز خیال خویش بگذر چه مجاز، کو حقیقت
چوگذشتی ازکدورت به صفا رسیده باشی
نفست ز آرمیدن به عدم رساند خود را
توکه میروی نظرکن بهکجا رسیده باشی
چه تپیدن است ای اشک به توام نه اینگمان بود
که زسعی آب گشتن به حیا رسیده باشی
به فسون دولت خشک مفروش مغز عزت
که فسرده استخوانی به هما رسیده باشی
تو و صد دماغ مستی که یکی به فهم ناید
من و یک جبین نیازی که تو وارسیده باشی
به بساط بینیازی غم نارسیدنم نیست
من اگر به سر رسیدم تو به پا رسیده باشی
ثمر بهار رنگی به کمال خود نظر کن
چمنی گذشته باشد ز تو تا رسیده باشی
سر و کار ذره با مهر ز حساب سعی دور است
به تو کی رسیم هر چند توبه ما رسیده باشی
به تأمل خیالت جگرم گداخت بیدل
که تو تا به خود رسیدن به چها رسیده باشی
غزل شمارهٔ ۲۷۲۵: گریک مژه چون چشم فراهم شده باشیغزل شمارهٔ ۲۷۲۷: نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز نفس اگر دو روزی به بقا رسیده باشی
چو نسیم گل هوایی به هوا رسیده باشی
هوش مصنوعی: اگر برای مدتی کوتاه از زندگی برخوردار باشی، مانند نسیمی که عطر گل را به هوا پراکنده میکند، در فضایی دلنشین و معطر قرار خواهی گرفت.
ز خیال خویش بگذر چه مجاز، کو حقیقت
چوگذشتی ازکدورت به صفا رسیده باشی
هوش مصنوعی: از خیال و اوهامات خود عبور کن، زیرا در دنیای مجازی به حقیقت نمیرسی. اگر از کدورتها و نگرانیها عبور کنی، به صفا و روشنی خواهی رسید.
نفست ز آرمیدن به عدم رساند خود را
توکه میروی نظرکن بهکجا رسیده باشی
هوش مصنوعی: نفس تو با آرامش و بیتحرکی خود را به جایی میرساند. تو که در حال رفتن هستی، نگاه کن ببین به کجا رسیدهای.
چه تپیدن است ای اشک به توام نه اینگمان بود
که زسعی آب گشتن به حیا رسیده باشی
هوش مصنوعی: ای اشک، چه شور و تپشی در وجود توست! هیچ گمان نمیکردم که تلاش تو به گونهای باشد که به حیا و شرم دچار شده باشی.
به فسون دولت خشک مفروش مغز عزت
که فسرده استخوانی به هما رسیده باشی
هوش مصنوعی: به خاطر جادو و زیبایی قدرت، مغز باعزت خود را به فروش نرسانید، زیرا ممکن است به سرنوشتی تلخ و خشک برسید.
تو و صد دماغ مستی که یکی به فهم ناید
من و یک جبین نیازی که تو وارسیده باشی
هوش مصنوعی: تو و صدانداهای مستی که هیچکس نمیتواند آنها را درک کند و من هم یک زندگی ساده و بیتظاهر دارم که تو نمیتوانی به آن دسترسی پیدا کنی.
به بساط بینیازی غم نارسیدنم نیست
من اگر به سر رسیدم تو به پا رسیده باشی
هوش مصنوعی: من در حالتی هستم که از نگرانی و غم بینیازم، و اگر من به موفقیت و رسیدن به هدفی دست یابم، امیدوارم تو هم در همان زمان به پای خودت ایستاده باشی.
ثمر بهار رنگی به کمال خود نظر کن
چمنی گذشته باشد ز تو تا رسیده باشی
هوش مصنوعی: به فصل بهار نگاه کن که چقدر زیبا و رنگارنگ شده است. این زیبایی نه تنها نشانه ای از خود بهار است، بلکه نشاندهنده ی تلاش و زحماتی است که در گذشته انجام شده تا به این زیبایی دست یابیم.
سر و کار ذره با مهر ز حساب سعی دور است
به تو کی رسیم هر چند توبه ما رسیده باشی
هوش مصنوعی: ذرهای که در زیر نور خورشید قرار دارد، ارتباطی با این نور ندارد و تلاش او بینتیجه است. ما هم هرچقدر هم که تلاش کنیم و از گناهان خود توبه کنیم، هنوز فاصلهای داریم تا به تو برسیم.
به تأمل خیالت جگرم گداخت بیدل
که تو تا به خود رسیدن به چها رسیده باشی
هوش مصنوعی: با اندیشه در خیال تو، قلبم به شدت داغ شد، بیدل، زیرا تو به کمالی رسیدهای که شاید دیگران به آن نتوانند دست یابند.