گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۲۱

که‌ام من از نصیب عالم اظهار مأیوسی
غبار دامن رنگی صدای دست افسوسی
حباب این محیطم مفت دیدنهاست اسرارم
پری زیر بغل می‌گردم از مینای محسوسی
ندانم تیغ قاتل از چه گلشن داده‌اند آبش
چکیدنهای خونم نیست بی آواز طاووسی
حجاب وصل نتوان یافت جز گرد خیال اینجا
ز بالیدن فروغ شمع‌گل‌کرده‌ست فانوسی
دلی پرداخت از بی‌پردگیها ساز بیرنگی
بهار آیینه دارد در شکست رنگ فانوسی
ز دیرستان حیرت تشنهٔ دیدار می آیم
به بار هر نم اشکی فغان‌گم‌کرده ناقوسی
کباب لذت خاموشی‌ام از گفتگو بس کن
بهم آوردن لبها به یادم می‌دهد بوسی
شکست آیینهٔ تعمیر چندین جلوه است اینجا
چکید اشک من و حسن تو در آفاق زد کوسی
نگردی ای شرار کاغذ از هم مشربان غافل
که از خاکستر ما هم پر افشان بود طاووسی
ز خودگر نگذری باری ز اسباب جهان بگذر
چراغی تا کنی روشن در آتش گیر فانوسی
از آن سامان عشرتها که چون گل داشتم بیدل
کنون ازگردش رنگ است با من دست افسوسی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که‌ام من از نصیب عالم اظهار مأیوسی
غبار دامن رنگی صدای دست افسوسی
هوش مصنوعی: من کیستم در این دنیا که از قسمت خود ناامیدم، در حالی که دامنم غبار رنگی از صدای دست کسانی است که حسرت می‌خورند.
حباب این محیطم مفت دیدنهاست اسرارم
پری زیر بغل می‌گردم از مینای محسوسی
هوش مصنوعی: محیط من مانند حبابی است که به طور رایگان مشاهده می‌شود، اما درون آن رازهایی نهفته است. من به دنبال این اسرار هستم و مانند پری که از درخت می‌گذرد، در جستجوی آن‌ها هستم.
ندانم تیغ قاتل از چه گلشن داده‌اند آبش
چکیدنهای خونم نیست بی آواز طاووسی
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا سرنوشت قاتل با این زیبایی‌ها گره خورده است، خون من در اینجا بی‌صدا و بی‌خبر از آواز طاووس می‌ریزد.
حجاب وصل نتوان یافت جز گرد خیال اینجا
ز بالیدن فروغ شمع‌گل‌کرده‌ست فانوسی
هوش مصنوعی: تنها راه رسیدن به وصال، خیال و تصور آن است. در اینجا روشنایی شمع که پژمرده شده، مانند فانوسی است که تاریکی را روشن می‌کند.
دلی پرداخت از بی‌پردگیها ساز بیرنگی
بهار آیینه دارد در شکست رنگ فانوسی
هوش مصنوعی: دل وقتی از بی‌خیالی‌ها گذر کند، مثل بهاری می‌شود که در آینه‌اش، رنگ‌های گوناگون را در خاموشی یک فانوس می‌بیند.
ز دیرستان حیرت تشنهٔ دیدار می آیم
به بار هر نم اشکی فغان‌گم‌کرده ناقوسی
هوش مصنوعی: از مکانی دور و پر از شگفتی به دنبال دیدار تو می‌آیم و به یاد هر قطره اشکی که ریخته‌ام، فریاد و ندا به گوشم می‌رسد.
کباب لذت خاموشی‌ام از گفتگو بس کن
بهم آوردن لبها به یادم می‌دهد بوسی
هوش مصنوعی: لذت من از خاموشی و سکوت مانند کبابی خوشمزه است، پس دیگر از گفتگو کردن دست بکش. تنها به یاد من می‌آورد که لب‌هایم را به هم بزنم، مثل بوسه‌ای که فراموش شده.
شکست آیینهٔ تعمیر چندین جلوه است اینجا
چکید اشک من و حسن تو در آفاق زد کوسی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی عاطفی و زیبایی‌های روابط انسانی می‌پردازد. در واقع، به نظر می‌رسد که هر نقص و زخم در دل ما، نشانه‌ای از زیبایی و عشق است. اشک‌هایی که از دل ما می‌ریزد، نشان از محبت و زیبایی‌هایی است که در اطرافمان وجود دارد. در اینجا، پیوند عمیق بین عشق و درد به تصویر کشیده شده است.
نگردی ای شرار کاغذ از هم مشربان غافل
که از خاکستر ما هم پر افشان بود طاووسی
هوش مصنوعی: ای آتش، برگرد و به کسانی که با ما می‌نوشند توجه کن؛ زیرا از خاکستر ما هم در وجودش طاووسی وجود دارد که پرواز می‌کند.
ز خودگر نگذری باری ز اسباب جهان بگذر
چراغی تا کنی روشن در آتش گیر فانوسی
هوش مصنوعی: اگر از خودت عبور نکنی، از وسایل و موانع زندگیت نیز نمی‌توانی به آسانی بگذری. باید چراغی به دست بگیری تا در تاریکی‌ها، راهت را روشن کنی و مانند فانوس، مسیرت را پیدا کنی.
از آن سامان عشرتها که چون گل داشتم بیدل
کنون ازگردش رنگ است با من دست افسوسی
هوش مصنوعی: از آن جا که به خوشی‌ها و لذت‌ها شبیه به گل داشتم، اکنون با از دست دادن آن‌ها، رنگ باختن حالم را حس می‌کنم.