گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۱۳

من و دیوانه‌خو طفلی ‌که هر جا سر کند بازی
دو عالم رنگ بر هم چیند و ابتر کند بازی
خیال چین ابروی تو هر جا بی‌نقاب افتد
نظر ها در دم شمشیر با جوهر کند بازی
به توفان خیالت اشک حسرت بسملی دارم
که هر مژگان زدن در عالم دیگر کند بازی
به رویت پیچ و تاب طرهٔ مشکین به آن ماند
که شاخ سنبلی بر لالهٔ احمر کند بازی
در آن محفل‌ که ‌گلچین هوس باشد دم تیغت
مرا چون شمع یک‌ گردن به چندین سر کند بازی
بود ننگ شکوه مهر محو ذره ‌گردیدن
بگو تا جلوه در آیینه‌ها کمتر کند بازی
دل عاشق به گلگشت چمن حیف‌ست پردازد
سپند آن به‌ که در جولانگه مجمر کند بازی
طلب سرمایهٔ عشقی به درس لهو کمتر رو
مبادا طفل خواهش را هوس پرور کند بازی
اگر آیینهٔ عبرت دلیل پیش پا باشد
چرا طاووس ما با نقش بال و پرکند بازی
مزاج خوابناک افسانه را باطل نمی‌داند
جهان بازی‌ست اماکیست تا باورکند بازی
طرب‌کن‌گر نشاط وهم هستی زود طی‌گردد
به کلفت می‌کشد دل هر قدر لنگر کند بازی
هوس در طبع تمکین مشربان شوخی نمی‌داند
چه امکان است بیدل موج در گوهر کند بازی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من و دیوانه‌خو طفلی ‌که هر جا سر کند بازی
دو عالم رنگ بر هم چیند و ابتر کند بازی
هوش مصنوعی: من و دیوانه‌ای مانند یک کودک، که هر جا برود بازی می‌کند و از آن دو دنیا چیزهایی را می‌سازد و بازی را ناتمام می‌گذارد.
خیال چین ابروی تو هر جا بی‌نقاب افتد
نظر ها در دم شمشیر با جوهر کند بازی
هوش مصنوعی: تصور ابروی چین‌دار تو، هر زمان که بدون پوشش ظاهر شود، نگاه‌ها را به خود جلب کرده و در هر لحظه مانند شمشیری با جوهر درگیر می‌شود.
به توفان خیالت اشک حسرت بسملی دارم
که هر مژگان زدن در عالم دیگر کند بازی
هوش مصنوعی: در دل توفان خیال تو، حسرتی عمیق دارم که هر بار که پلک بزنم، گویی در جهانی دیگر مشغول بازی و شادمانی است.
به رویت پیچ و تاب طرهٔ مشکین به آن ماند
که شاخ سنبلی بر لالهٔ احمر کند بازی
هوش مصنوعی: موی سیاه و مجعد تو مانند شاخۀ سنبل است که بر گل لالهٔ قرمز بازی می‌کند.
در آن محفل‌ که ‌گلچین هوس باشد دم تیغت
مرا چون شمع یک‌ گردن به چندین سر کند بازی
هوش مصنوعی: در آن جمعی که عشق و آرزو حاکم است، تیغ تو با انرژی و جذابیتش بر من تاثیری مانند شمعی که در یک دور گردن می‌چرخد، می‌گذارد و به نوعی بازی می‌کند.
بود ننگ شکوه مهر محو ذره ‌گردیدن
بگو تا جلوه در آیینه‌ها کمتر کند بازی
هوش مصنوعی: اگر درخشش و زیبایی عشق به اندازه یک ذره کم رنگ شود، ننگ آن بزرگ‌منشی و افتخار هم محو خواهد شد. بنابراین، از آن بگو تا جلوه‌گری در آیینه‌ها کمتر شود و بازی پیچیده‌تری رخ دهد.
دل عاشق به گلگشت چمن حیف‌ست پردازد
سپند آن به‌ که در جولانگه مجمر کند بازی
هوش مصنوعی: دل عاشق نمی‌تواند در چمنزار خوشگذرانی کند، چرا که سپند (آتشدان) آن را به جایی می‌برد که فقط بازی و شگفتی وجود دارد.
طلب سرمایهٔ عشقی به درس لهو کمتر رو
مبادا طفل خواهش را هوس پرور کند بازی
هوش مصنوعی: در جستجوی عشق، کمتر به سرگرمی‌ها روی بیاور، زیرا ممکن است کودک خواسته‌ها را به هوس و بازی دعوت کند.
اگر آیینهٔ عبرت دلیل پیش پا باشد
چرا طاووس ما با نقش بال و پرکند بازی
هوش مصنوعی: اگر نشانه‌های عبرت و پند در دسترس باشد، پس چرا طاووس ما به خاطر زیبایی و زرق و برق بال و پرش بازی کند؟
مزاج خوابناک افسانه را باطل نمی‌داند
جهان بازی‌ست اماکیست تا باورکند بازی
هوش مصنوعی: خواب و افسانه به‌تنهایی اعتبار و واقعیت خود را دارند و جهان را نمی‌توان تنها یک بازی دانست. هر کسی که بخواهد این موضوع را درک کند، باید به عمق زندگی نگاه کند و از سطحی‌نگری پرهیز کند.
طرب‌کن‌گر نشاط وهم هستی زود طی‌گردد
به کلفت می‌کشد دل هر قدر لنگر کند بازی
هوش مصنوعی: اگر شوری در وجودت بیافتد و خوشی را احساس کنی، آن خوشی زود گذر است؛ زیرا با وجود جاذبه‌ها و حواشی زندگی، دل آدمی هر چه بیشتر تلاش کند که ثابت بماند، باز هم به سمت لذت‌های دنیا می‌کشد.
هوس در طبع تمکین مشربان شوخی نمی‌داند
چه امکان است بیدل موج در گوهر کند بازی
هوش مصنوعی: تمایل به لذت و خوشی در طبیعت کسی که به نوشیدنی‌های الکلی علاقه‌مند است، نمی‌داند چه چیزی ممکن است. بیدل، مانند موج، می‌تواند با گوهر (یعنی چیز با ارزش) بازی کند.