غزل شمارهٔ ۲۷۱۲
گرفتم شوخیت با شورصد محشرکند بازی
می تمکین همان در ساغر گوهر کند بازی
به هر دشتیکه صید طره ات بر هم زند بالی
غبارش تا ابد با نافه و عنبر کند بازی
زجیب هربن مژگان دمد موزونی سروی
خیال قامتت هرگه بهچشم ترکند بازی
غنا پر درد یاد توست طفل اشک مشتاقان
که گاهی با عقیق وگاه باگوهرکند بازی
ز یاد شانه بر زلف دلاویز تو میلرزم
رگ جان اسیران چند با نشتر کند بازی
به موج اشک چوگانی کنم نه گوی گردون را
اگر یک جنبش مژگان جنونم سرکند بازی
شب هجران سر دامان مژگانی نیفشاندم
چه لازم اشک من بادیدهٔ اخترکند بازی
بساط این محیط از عافیت طرفی نمیبندد
گهر هم چون حباب اینجا همان با سرکند بازی
سفیدیکرد مویت لیک از طفلی نمیفهمی
که آتش تاکجا در زیر خاکستر کند بازی
شرر در عرصهٔ تحقیق با ما چشمکی دارد
که از خود چشم پوشد هر که اینجا سر کند بازی
به شغل لهو آخر پیرگردیدم ندانستم
که همچون شعلهٔ جوالهام چنبر کند بازی
نشیند طفل اشکم در دبستان صدف بیدل
که چندی از تپش آساید و کمتر کند بازی
غزل شمارهٔ ۲۷۱۱: درین مکتب که باز آن طفل بازیگر کند بازیغزل شمارهٔ ۲۷۱۳: من و دیوانهخو طفلی که هر جا سر کند بازی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرفتم شوخیت با شورصد محشرکند بازی
می تمکین همان در ساغر گوهر کند بازی
هوش مصنوعی: من از شوخی و بازیهای تو به هیجان آمدهام، انگار که در ساغری پر از گوهر و زیبایی، همواره در حال بازی کردن هستی.
به هر دشتیکه صید طره ات بر هم زند بالی
غبارش تا ابد با نافه و عنبر کند بازی
هوش مصنوعی: هر جا که موی پریشان تو دلی را به هم بزند، همیشه غباری از آنجا بر روی نافه و عطر خوش بازی خواهد کرد.
زجیب هربن مژگان دمد موزونی سروی
خیال قامتت هرگه بهچشم ترکند بازی
هوش مصنوعی: از لای مژگان تو، بویی خوش به مشام میرسد که مانند نرمی ساقهی یک سرو، هر بار باعث میشود چشمانم اشکآلود و دلباخته شوند.
غنا پر درد یاد توست طفل اشک مشتاقان
که گاهی با عقیق وگاه باگوهرکند بازی
هوش مصنوعی: یاد تو برای کسانی که دلتنگند به نوعی شادابی و غم همراه است، مانند کودکی که گاهی با سنگهای قیمتی و گاهی با مروارید بازی میکند.
ز یاد شانه بر زلف دلاویز تو میلرزم
رگ جان اسیران چند با نشتر کند بازی
هوش مصنوعی: دوری از یاد تو باعث میشود که به شدت لرزان شوم، گویی چندین نفر با درد و رنجِ عشق در رگهای جانم بازی میکنند.
به موج اشک چوگانی کنم نه گوی گردون را
اگر یک جنبش مژگان جنونم سرکند بازی
هوش مصنوعی: من با اشکهای خود مانند چوبی باریک دریا را حرکت میدهم و اگر فقط یک بار پلک بزنم، دیوانگیام سر میزند و دنیا دگرگون میشود.
شب هجران سر دامان مژگانی نیفشاندم
چه لازم اشک من بادیدهٔ اخترکند بازی
هوش مصنوعی: در شب جدایی، اشکهایم را بر روی چشمان او نریختم، چون برای من نیازی نیست که احساساتم به چشمان ستارهها بروز کند و بازی کند.
بساط این محیط از عافیت طرفی نمیبندد
گهر هم چون حباب اینجا همان با سرکند بازی
هوش مصنوعی: در اینجا، محیط امن و راحت زندگی به هیچوجه پایدار و مطمئن نیست. مانند حبابی که به راحتی میترکد، خوشبختی و آرامش نیز در این فضا زودگذر و ناپایدار است.
سفیدیکرد مویت لیک از طفلی نمیفهمی
که آتش تاکجا در زیر خاکستر کند بازی
هوش مصنوعی: موهای تو سفید شده، اما تو از بچگی نمیدانی که چگونه آتش زیر خاکستر میتواند شعلهور شود.
شرر در عرصهٔ تحقیق با ما چشمکی دارد
که از خود چشم پوشد هر که اینجا سر کند بازی
هوش مصنوعی: در میدان تحقیق، شوق و هیجان به ما نگاهی میاندازد که هر کس در اینجا حضور یابد و خود را تسلیم کند، میتواند به بازی بپردازد.
به شغل لهو آخر پیرگردیدم ندانستم
که همچون شعلهٔ جوالهام چنبر کند بازی
هوش مصنوعی: به سراغ سرگرمی و بازی رفتم و حالا به سنی رسیدهام که متوجه نشدهام چطور مثل شعلهای به دور خودم میچرخم و در حال بازی هستم.
نشیند طفل اشکم در دبستان صدف بیدل
که چندی از تپش آساید و کمتر کند بازی
هوش مصنوعی: کودک اشکم در مدرسه صدف بیدل نمینشیند، زیرا میخواهد مدتی از تپش قلبش آرام بگیرد و بازیاش را کمتر کند.
حاشیه ها
1394/07/12 00:10
مصطفی داداشی
سلام و عرض ادب
به نظر حقیر، مصرع اول در بیت جهارم باید اینگونه باشد: غنا پرورد یاد توست...