گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۰۸

نمی‌باشد دل مایوس بی‌کیفیت نازی
پری زین بزم دور است‌، ای شکست شیشه آوازی
به تسکین دل بیتاب ما عمری‌ست می‌خندد
شرر خو لعبتی در خانمانها آتش اندازی
به یاد نیستی رفتیم از افسون خود رایی
نبود آیینهٔ ما جز غبار شعله پروازی
تو خواهی نوبهارش خوان و خواهی فتنهٔ محشر
ز مشت خاک ما خواهد دمیدن شوق گلبازی
درین عصر از تمیز ماده و نر داغ شد فطرت
جهان پر می‌زند در سایهٔ بال غلیوازی
خران پر بیحسند از فهم انداز گل اندامان
مگر زین انجمن خیزد لگد سرمایهٔ نازی
نزاکت بر خموشی بسته است آیین این محفل
لب از هم وا مکن تا نگسلانی رشتهٔ سازی
درین صحرا ندانم آشیان من کجا باشد
غبار بی پر و بالم ستم فرسای پروازی
به ناموس محبت پیکرم را کرد خاکستر
که دودی پر نیفشاند از چراغ چشم غمازی
ز سعی هرزه چون خورشید روز خود سیه کردم
بر انجامم مگر خندد چراغ گریه آغازی
شبی از گوشهٔ چشم عدم غافل شدم بیدل
هنوزم گوش می‌مالد پیام سرمه آوازی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی‌باشد دل مایوس بی‌کیفیت نازی
پری زین بزم دور است‌، ای شکست شیشه آوازی
هوش مصنوعی: دل ما هرگز ناامید نیست، زیرا زیبایی و لذت‌گاهی در دسترس است. اگرچه از این جشن و شادی دوریم، اما شکست قلب و ناکامی صدایی را به همراه دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
به تسکین دل بیتاب ما عمری‌ست می‌خندد
شرر خو لعبتی در خانمانها آتش اندازی
هوش مصنوعی: عمری است که شعله‌های عشق و دلخوری ما را ساکت نمی‌کند، و در خانه‌های ما مانند یک بازیگر شرور، آتش بی‌تابی و اضطراب را پراکنده می‌کند.
به یاد نیستی رفتیم از افسون خود رایی
نبود آیینهٔ ما جز غبار شعله پروازی
هوش مصنوعی: به خاطر نبودن کسی از جادو و دل‌باختگی خود دور شدیم. ما هیچ تصویری جز غبار آتشین یک پرواز در آینه نداریم.
تو خواهی نوبهارش خوان و خواهی فتنهٔ محشر
ز مشت خاک ما خواهد دمیدن شوق گلبازی
هوش مصنوعی: تو می‌توانی از زیبایی بهار لذت ببری و یا از آشوب روز قیامت واهمه داشته باشی، اما بدان که از خاک وجود ما، شوق شکفتن گل‌ها نمایان خواهد شد.
درین عصر از تمیز ماده و نر داغ شد فطرت
جهان پر می‌زند در سایهٔ بال غلیوازی
هوش مصنوعی: در این زمان، تمایز میان خوب و بد، و واقعیت و ظاهر، به شدت در حال تغییر است. فطرت جهانی در حال تحول و جستجوست، و این دگرگونی تحت تاثیر نیروهایی قوی و ناشناخته در حال وقوع است.
خران پر بیحسند از فهم انداز گل اندامان
مگر زین انجمن خیزد لگد سرمایهٔ نازی
هوش مصنوعی: خرها از زیبایی و فهم اندام‌های گلدار بی‌خبرند، مگر اینکه از این جمع بلند شوند و لگدی بر بزدلی بزنند.
نزاکت بر خموشی بسته است آیین این محفل
لب از هم وا مکن تا نگسلانی رشتهٔ سازی
هوش مصنوعی: در این جمع، ادب و احترام به خموشی و سکوت است. لب‌هایت را باز نکن تا رشته‌ی این راز و دوستی قطع نشود.
درین صحرا ندانم آشیان من کجا باشد
غبار بی پر و بالم ستم فرسای پروازی
هوش مصنوعی: در این بیابان نمی‌دانم که کجا باید زندگی کنم، زیرا غبار حاصل از پرواز بدون بال و درد ناشی از آن، مرا آزار می‌دهد.
به ناموس محبت پیکرم را کرد خاکستر
که دودی پر نیفشاند از چراغ چشم غمازی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت، وجودم را به نابودی کشید و چهره‌ام را از شدت غم و اندوه به حالت سوخته درآورد، به گونه‌ای که حتی دودی از چشم‌های حسرت‌زده‌ام بلند نمی‌شود.
ز سعی هرزه چون خورشید روز خود سیه کردم
بر انجامم مگر خندد چراغ گریه آغازی
هوش مصنوعی: به دلیل تلاش‌های بیهوده‌ام، مانند خورشید در روز، همه چیز را تیره و تار کردم. تنها امیدم این است که شاید چراغی که از درد و غم می‌سوزد، در آغاز کارم مرا بخنداند.
شبی از گوشهٔ چشم عدم غافل شدم بیدل
هنوزم گوش می‌مالد پیام سرمه آوازی
هوش مصنوعی: یک شب از جانب ذهن خالی و موجودیت نداشتن غافل شدم و بیدل (معنای شاعر) هنوز هم در حال گوش‌مالی است و پیغام چشم‌های سرمه‌ای را می‌شنود که آهنگی را به او می‌فرستند.