غزل شمارهٔ ۲۷۰۷
غبار هوش توفان دارد ای مستی جنون تازی
بهار شوق خار اندوده است ای شعله پروازی
نمیدانم به غیر از عذر استغنا چه میخواهم
گدای بینیازم بر در دل دارم آوازی
خیالش در نظر خمیازهٔ بالیدنی دارد
ز حشر ناله میترسم قیامت کرده اندازی
غبارم هر تپیدن ناز دیگر میکند انشا
اثرها دارد این رنگ خیال چهره پردازی
گذار یأس دل را غوطه در سنجاب داد آخر
ز خاکستر فکند این شعله طرح بسترنازی
به سیل گریه دادم رخت ناموس محبت را
به رو افتاد از هر قطره اشکم بخیهٔ رازی
حیا را هم نقاب معنی رازت نمیخواهم
که میترسم عرق بر جبهه بندد چشم غمازی
نفس گیر است همچون صبح موی پیری ای غافل
سفیدی میکند هشدار گرد بال شهبازی
قفس فرسای خاکستر میندیش آتش ما را
به طبع غنچه پنهان در ته بال است پروازی
خط پرگار خواندی دل ز معنی جمع کن بیدل
ندارد نسخهٔ نیرنگ دهر انجام و آغازی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غبار هوش توفان دارد ای مستی جنون تازی
بهار شوق خار اندوده است ای شعله پروازی
هوش مصنوعی: خود را در میان طوفانی از احساسات پیدا کردهای، حالتی پرشور و مستی به تو دست داده است. در این بهار پرشکوه، شوق و علاقه به همهچیز موج میزند و حتی درد و رنج نیز در آن وجود دارد، مانند خارهایی در کنار زیباترین گلها. تو همچنان در حال پرواز و شعلهور شدن هستی.
نمیدانم به غیر از عذر استغنا چه میخواهم
گدای بینیازم بر در دل دارم آوازی
هوش مصنوعی: نمیدانم به جز عذر بینیازی چه چیزی میخواهم. من مثل یک گدای بینیاز در دروازه دل خود، ندا و آوایی دارم.
خیالش در نظر خمیازهٔ بالیدنی دارد
ز حشر ناله میترسم قیامت کرده اندازی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فکر او به گونهای است که تنش را کشیده و در حال بالیدن و رشد است. از صدای ناله در روز قیامت میترسم و احساس میکنم که حقایق و چالشهای روزگار، به نوعی همگی بر دوش من سنگینی میکنند.
غبارم هر تپیدن ناز دیگر میکند انشا
اثرها دارد این رنگ خیال چهره پردازی
هوش مصنوعی: هر بار که میزنم به دل، غبار وجودم حس ناز دیگری پیدا میکند. این خیال و رنگی که دارم، تأثیر خاصی بر چهرهام میگذارد.
گذار یأس دل را غوطه در سنجاب داد آخر
ز خاکستر فکند این شعله طرح بسترنازی
هوش مصنوعی: ناامیدی قلب را در چالاکی و حرکات سنجاب غرق کرد، اما در نهایت این شعله از خاکستر بیرون آمد و بستر دل را زنده کرد.
به سیل گریه دادم رخت ناموس محبت را
به رو افتاد از هر قطره اشکم بخیهٔ رازی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از شدت گریه و احساسات عمیق خود سخن میگوید. او به ناچار احساسات درونیاش را در قالب اشکها ابراز میکند و هر قطره اشک او یک راز تا کنون پنهان را فاش میکند. در واقع، این درد و اندوه به حدی است که با هر اشک، راهی برای بیان محبت و احساساتش پیدا میکند، و این محبت برای او به نوعی اعتبار و ارزش دارد.
حیا را هم نقاب معنی رازت نمیخواهم
که میترسم عرق بر جبهه بندد چشم غمازی
هوش مصنوعی: من از تو نمیخواهم که حیا را به شکل راز درآوری، چون میترسم که عرق بر پیشانیام بیفتد و چشم کسانی که نظارهگر هستند، به دردسر بیفتد.
نفس گیر است همچون صبح موی پیری ای غافل
سفیدی میکند هشدار گرد بال شهبازی
هوش مصنوعی: زندگی بهگونهای است که همچون سپیدهدمی پر از زحمت و سختی میگذرد و در این مسیر، انسانها مانند پرندگان بزرگی هستند که در خطر از دست دادن جوانی و زیبایی خود هستند. باید هوشیار بود و از فرصتها بهره برد تا در دام گذر زمان نیفتیم.
قفس فرسای خاکستر میندیش آتش ما را
به طبع غنچه پنهان در ته بال است پروازی
هوش مصنوعی: به این فکر نکن که قفس و خاکستر ما را محدود کرده، بلکه به آتش وجود ما بیندیش که همچون غنچهای پنهان در پرواز است.
خط پرگار خواندی دل ز معنی جمع کن بیدل
ندارد نسخهٔ نیرنگ دهر انجام و آغازی
هوش مصنوعی: دل خود را با علم و درک سر و سامان بده، زیرا که زندگی و زمان پر از فریب و نیرنگ است و هیچچیز در آن نه پایانی دارد و نه شروعی.