گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۰۴

مژه بهم نزنی آینه به زنگ نگیری
فضای مشرب دل حیرت‌ست تنگ نگیری
خم نگین نخورد نام بی‌نیازی همت
حذر که راه سبکتازبت به‌ سنگ نگیری
قفای زانوی انجام اگر دهند نشانت
وطن به ‌سایهٔ دیوار نام و ننگ نگیری
به وحشتی ز تعلق برآ که چون پر عنقا
مصورت‌ کند ایجاد نقش و رنگ نگیری
اگر به بوی دل خسته تر کنند دماغت
گلی دگر که ندارد جهان به چنگ نگیری
زده‌ست عشق تو سنگی به ‌شیشه خانهٔ رنگم
ز خود برآمدنم را کم از ترنگ نگیری
چو دین و دل ‌که به مستی نشد مسخر چشمت
به ساغری‌ که‌ گرفتی چرا فرنگ نگیری
کسی نبرد سلامت ز آه سوخته جانان
ز خود سری سر این‌ کوچهٔ تفنگ نگیری
خطی‌ست جلوه‌گر از پردهٔ منقش دیبا
که زینهار به بازی دم پلنگ نگیری
مبند محمل امروز بر تصور فردا
طرب شتاب ندارد تو گر درنگ نگیری
به عشق اگر شوی آگه ز خواب راحت بیدل
عجب‌ که بالش ناز از پر خدنگ نگیری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مژه بهم نزنی آینه به زنگ نگیری
فضای مشرب دل حیرت‌ست تنگ نگیری
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را نبندی، آینه زنگار نخواهد گرفت. دنیای درون دل پر از حیرت و شگفتی است؛ پس آن را محدود نکن.
خم نگین نخورد نام بی‌نیازی همت
حذر که راه سبکتازبت به‌ سنگ نگیری
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ما یادآوری می‌کند که به خود نبالیم و فکر نکنیم که بی‌نیازیم. همچنین هشدار می‌دهد که با احتیاط پیش برویم، چون ممکن است در مسیرمان با چالش‌هایی مواجه شویم که مانع از پیشرفت‌مان شوند. پس بهتر است آرامش و احتیاط را در نظر داشته باشیم تا دچار مشکل نشویم.
قفای زانوی انجام اگر دهند نشانت
وطن به ‌سایهٔ دیوار نام و ننگ نگیری
هوش مصنوعی: اگر بخواهند تو را از جایی به جایی ببرید و در پایان عاقبت کار را نشان دهند، در این صورت، بهتر است که به زودی به سرزمین خود بازگردی و نگران نام و ننگ نباشی.
به وحشتی ز تعلق برآ که چون پر عنقا
مصورت‌ کند ایجاد نقش و رنگ نگیری
هوش مصنوعی: از ترس وابستگی و تعلقات خود رها شو، زیرا که در این حالت همچون پرنده‌ای افسانه‌ای، خودت را به زیبایی و رنگارنگی خلاقیت درآوری و آن را خلق کنی.
اگر به بوی دل خسته تر کنند دماغت
گلی دگر که ندارد جهان به چنگ نگیری
هوش مصنوعی: اگر در آغوش دلتنگی و غم غوطه ور شدی، چنان بویی به مشام تو می‌رسد که دیگر هیچ چیز در این دنیا قادر به جلب توجهت نخواهد بود.
زده‌ست عشق تو سنگی به ‌شیشه خانهٔ رنگم
ز خود برآمدنم را کم از ترنگ نگیری
هوش مصنوعی: عشق تو همچون سنگی به شیشهٔ عشق من ضربه زده است و از این آسیب، رنگ و حالتم تغییر کرده است. خواهش می‌کنم به خاطر این تغییر احساس و رنگ من، من را کمتر از آنچه که هستم نپندار.
چو دین و دل ‌که به مستی نشد مسخر چشمت
به ساغری‌ که‌ گرفتی چرا فرنگ نگیری
هوش مصنوعی: اگر دین و دل به مستی از چشمانت تسخیر نشدند، چرا با می و جامی که در دست داری، از جذبه‌ایت بهره نمی‌گیری؟
کسی نبرد سلامت ز آه سوخته جانان
ز خود سری سر این‌ کوچهٔ تفنگ نگیری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند سلامت تو را از تو بگیرد، حتی اگر از درد عشق جانت بسوزد. مراقب باش که به دشمنی در این کوچه که پر از خطر است، نزدیک نشوی.
خطی‌ست جلوه‌گر از پردهٔ منقش دیبا
که زینهار به بازی دم پلنگ نگیری
هوش مصنوعی: در جامهٔ زیبا و رنگارنگ، نشانه‌ای از من نمایان شده است، اما مراقب باش که به دام ظاهری و فریبنده آن نیفتی.
مبند محمل امروز بر تصور فردا
طرب شتاب ندارد تو گر درنگ نگیری
هوش مصنوعی: امروز را فدای فردا نکن، زیرا شادی و خوشی به شتاب نیازی ندارد، اگر کمی صبر کنی، می‌توانی لذت بیشتری ببری.
به عشق اگر شوی آگه ز خواب راحت بیدل
عجب‌ که بالش ناز از پر خدنگ نگیری
هوش مصنوعی: اگر به عشق بگرایید و از خواب راحت بیدار شوید، عجیب نیست که از نرمی بالشت خود به خاطر عشق چشم‌پوشی کنید.