غزل شمارهٔ ۲۷۰۰
دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری
آه از ستم غفلت، فریاد ز مهجوری
سرمایهٔ آگاهی گر آینهداریهاست
در ما و تو چیزی نیست نزدیکتر از دوری
از نسخهٔ ما و من تحقیق چه خواندکس
تا نام و نفس باقیست آیینه و بینوری
زبن یک دو نفس هستی صد سنگ به دل بستم
ویرانه قیامت چید بر خوابش ز معموری
تا چند ببالد کس چون آبله خون در دل
از پوست برون آورد ما را غم مستوری
رفع مرض غفلت از خلق چه امکانست
خورشید هم اینجا نیست بیعلت شبکوری
بیقدری نعمت چیست آسانی تحصیلش
گر حرص عسل خواهد پیش آی به زنبوری
در مشربکمظرفان بیمغزی فطرت بود
پرکرد صدا آخر پیمانهٔ منصوری
هرکارکه پیش آید انگارکه منکردم
زین بیش مجو طاقت در عالم معذوری
در دانهکشی مردیم چون مور ز حرص آخر
در خاک سیه بردیم هنگامهٔ مزدوری
ملکیست شکست دل از ساز وفا مگسل
مو چین دگر دارد در کاسهٔ فغفوری
همنسبتی بیدل ما را به جنون انداخت
ما غفلت و او فطرت، ما ظلمتی او نوری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری
آه از ستم غفلت، فریاد ز مهجوری
هوش مصنوعی: محبوب با جام در دست، ما در اثر میخاری جانمان را از دست دادهایم. آه از بیتوجهی، فریاد از تنهایی و دوری.
سرمایهٔ آگاهی گر آینهداریهاست
در ما و تو چیزی نیست نزدیکتر از دوری
هوش مصنوعی: اگر آگاهی و دانش در درون ما مانند یک آینه عمل کند، باید بدانیم که هیچ چیز در واقع نزدیکتر از فاصلهای که بین ما و دیگران وجود دارد، نیست.
از نسخهٔ ما و من تحقیق چه خواندکس
تا نام و نفس باقیست آیینه و بینوری
هوش مصنوعی: از آنچه که از وجود و هویت ما آموختهاید، چه فایدهای میبرید؟ تا زمانی که نام و روح باقی هستند، مانند آیینهای هستید که بدون نور میباشد.
زبن یک دو نفس هستی صد سنگ به دل بستم
ویرانه قیامت چید بر خوابش ز معموری
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که وجود انسان به دو نفس محدود است، اما در دل خود بار سنگینی از دردها و مشکلات را حمل میکند. همچنین او به به تصویر کشیدن وضعیتی میپردازد که تلاش و کوششهای انسان موجب ساخت و ساز دنیایی جدید در دل و ذهنش میشود و در عین حال، به ویرانیها و نابودیهایی که حول او وجود دارد نیز اشاره دارد. به طور کلی، تصویرسازی شاعر نمایانگر تقابل بین وجود و ویرانی، شادابی و تلخی است.
تا چند ببالد کس چون آبله خون در دل
از پوست برون آورد ما را غم مستوری
هوش مصنوعی: چندین بار باید در دل خود به خاطر درد و رنجی که داریم، به آرامش برسیم و به دیگران نشان دهیم که چه احساسی داریم؟ ما همواره با غم و اندوه زندگی کردهایم و باید این احساس را از خود دور کنیم.
رفع مرض غفلت از خلق چه امکانست
خورشید هم اینجا نیست بیعلت شبکوری
هوش مصنوعی: رفع بیماری غفلت از مردم چه ممکن است، وقتی که حتی خورشید نیز در اینجا نیست و دلیل روشنی برای این تاریکی وجود ندارد.
بیقدری نعمت چیست آسانی تحصیلش
گر حرص عسل خواهد پیش آی به زنبوری
هوش مصنوعی: نعمت به خودی خود ارزش زیادی ندارد اگر بدانی به راحتی به دست میآید. اگر کسی بخواهد از شیرینی زندگی لذت ببرد، باید مانند زنبور عسل برای به دست آوردن آن تلاش کند.
در مشربکمظرفان بیمغزی فطرت بود
پرکرد صدا آخر پیمانهٔ منصوری
هوش مصنوعی: در نادانی و بیفکری افرادی که توانایی درک عمیق مسائل را ندارند، صدای خالی و بیمحتوا به گوش میرسد؛ مانند اینکه ظرفی کمظرفیت پر از صدا باشد، ولی در واقع هیچ Substanceی ندارد.
هرکارکه پیش آید انگارکه منکردم
زین بیش مجو طاقت در عالم معذوری
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که هر چیزی که در زندگی به وقوع میپیوندد، به گونهای انگار من مسئول آن هستم. بنابراین، در این دنیای پر از چالش و سختیها، بیشتر از این از من انتظار نداشته باشید که بتوانم تحمل کنم.
در دانهکشی مردیم چون مور ز حرص آخر
در خاک سیه بردیم هنگامهٔ مزدوری
هوش مصنوعی: ما مانند مورچگان از شدت حرص و طمع به سختی تلاش کردیم و در نهایت در ناامیدی و بیثمر بودن، در خاک سیاه رخت برمیبندیم.
ملکیست شکست دل از ساز وفا مگسل
مو چین دگر دارد در کاسهٔ فغفوری
هوش مصنوعی: کسی که دلش از عشق و وفا شکسته است، نباید به کسی که دیگر احساسات متفاوتی دارد، چیزی بگوید یا به او آسیبی برساند. دل او از درد و رنج پر شده و باید به احساساتش احترام گذاشت.
همنسبتی بیدل ما را به جنون انداخت
ما غفلت و او فطرت، ما ظلمتی او نوری
هوش مصنوعی: ما به خاطر همنوعی با بیدل دیوانه شدهایم. ما در غفلت و نادانی هستیم، در حالی که او به فطرت و ذات خود آگاه است. ما در تاریکی به سر میبریم و او در روشنایی زندگی میکند.
حاشیه ها
1401/08/11 19:11
قطره بقایی
واژه آینه ها باید به(آیینه) تغیر یابد زیرا وزن شعر (۲×مفعول مفاعیلن)است...همچنان بیت چهارم در آغازمصرع اول(زین) و مفعول مصرع دوم اشتباه دارد.
زین یک دو نفس هستی صد سنگ بدل بستم
ویرانه قیامت چید برخویش ز معمودی