گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۹۷

قدح از شوق لعلت چشم بی‌خوابست پنداری
گل از شرم رخت آیینهٔ آبست پنداری
خیال‌ کیست یا رب شمع نیرنگ شبستانم
هجوم حیرتی دارم‌که مهتابست پنداری
شدم خاکستر و از جوش بیتابی نیاسودم
رگ خوابی ‌که دارم نبض سیمابست پنداری
تعلقهای هستی محو چندین حیرتم دارد
به خود پیجیدنم در زلف او تابست پنداری
به چندین پیچ و تاب از دام حیرت برنمی‌آیم
سراپایم نگاه چشم‌ گردابست پنداری
جهانی سیر مستی دارد از وضع جنون من
گریبان چاکی‌ام موج می نابست پنداری
به نیک و بد مدارا سرکن و مسجود عالم شو
تواضع هم خمی دارد که محرابست پنداری
امل از چنگ فرصت می‌رباید نقد عمرت را
توان را رشتهٔ تسخیر اسبابست پنداری
به ملک نیستی راه یقینت اینقدر واکن
که هر کس هر چه آنجا می‌برد بابست پنداری
ز هستی جز تن آسانی ندارم در نظر بیدل
چو محمل هر سر مویم رگ خوابست پنداری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قدح از شوق لعلت چشم بی‌خوابست پنداری
گل از شرم رخت آیینهٔ آبست پنداری
هوش مصنوعی: خون شوق و عشق تو باعث بی‌خوابی چشمانم شده است، گویی که گل به خاطر زیبایی‌ات در آینه آب، شرمنده است.
خیال‌ کیست یا رب شمع نیرنگ شبستانم
هجوم حیرتی دارم‌که مهتابست پنداری
هوش مصنوعی: ای خدا، این خیال کیست که در دل شب می‌درخشد و مرا به حیرت می‌اندازد؟ انگار که نور مهتاب است و من در دل این تاریکی، شمعی از نیرنگ و فریب را مشاهده می‌کنم.
شدم خاکستر و از جوش بیتابی نیاسودم
رگ خوابی ‌که دارم نبض سیمابست پنداری
هوش مصنوعی: من به خاکستر تبدیل شدم و از شدت بی‌تابی آرام نگرفتم. رگ خوابم، شبیه نبض جیوه است، گویی که در حال تپش و ناآرامی است.
تعلقهای هستی محو چندین حیرتم دارد
به خود پیجیدنم در زلف او تابست پنداری
هوش مصنوعی: در زندگی، وابستگی‌ها و چیزهایی که وجود دارند من را دچار حیرت و شگفتی می‌کنند. انگار که در زیبایی و پیچیدگی زلف او گرفتار شده‌ام و این حالت برایم همچون تابستانی دل‌انگیز است.
به چندین پیچ و تاب از دام حیرت برنمی‌آیم
سراپایم نگاه چشم‌ گردابست پنداری
هوش مصنوعی: با وجود تمام پیچیدگی‌ها و سردرگمی‌هایی که دارم، نمی‌توانم از این حیرت و شگفتی خلاص شوم. احساس می‌کنم که تمام وجودم در چشمان یک گرداب گرفتار شده است و این احساس به من فشار می‌آورد.
جهانی سیر مستی دارد از وضع جنون من
گریبان چاکی‌ام موج می نابست پنداری
هوش مصنوعی: دنیا به شدت تحت تأثیر حالت جنونی من است و من در حالتی از مستی به سر می‌برم که انگار لباسی از عشق و شیدایی بر تن دارم و این احساس مرا به شدت درگیر کرده است.
به نیک و بد مدارا سرکن و مسجود عالم شو
تواضع هم خمی دارد که محرابست پنداری
هوش مصنوعی: با نیکوکاران و بدکاران به نرمی رفتار کن و در دل خود را به مقام سجده درآور. تواضع می‌تواند گاهی مانند یک محراب باشد، که تو را به فکر فرو می‌برد.
امل از چنگ فرصت می‌رباید نقد عمرت را
توان را رشتهٔ تسخیر اسبابست پنداری
هوش مصنوعی: فرصت‌ها به سرعت از دست می‌روند و عمر تو به گونه‌ای اسیر این شرایط است. نادانسته فکر می‌کنی که می‌توانی به راحتی بر این موارد غلبه کنی.
به ملک نیستی راه یقینت اینقدر واکن
که هر کس هر چه آنجا می‌برد بابست پنداری
هوش مصنوعی: به دنیای غیرواقعی و زودگذر، با یقین و آگاهی بیشتری نزدیک شو به‌طوری که هر کسی هر چیزی که در آنجا می‌گذارد، به‌گونه‌ای تصور کنی که در واقعیت گم شده است.
ز هستی جز تن آسانی ندارم در نظر بیدل
چو محمل هر سر مویم رگ خوابست پنداری
هوش مصنوعی: به جز آسایش جسم، چیزی از وجود خود در نظر ندارم. بیدل، گویی هر موی سرم همچون تحملی برای احساسات و خواب‌هایم است.