گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۹۶

به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری
تبسم از حیا گل بر سر آبست پنداری
غبارم از خرامت شش‌جهت دست دعا دارد
حضور چینِ دامان تو محرابست پنداری
ندارد ساز عجزم چون نگه سامان آهنگی
به مژگانت‌ که شوخی‌های مضرابست پنداری
سپند آتش دل کرده‌ام ذرات امکان را
تب شوق تو خورشید جهانتابست پنداری
سر از بالین نازم یاد مخمل برنمی‌دارد
بساط خاکساری‌ها شکر‌خوابست پنداری
به فکر هستی از خود هر نفس می‌بایدم رفتن
خیال مشت خاکم عالم آبست پنداری
نشد کیفیت احوال خود بر هیچکس‌ روشن
درین عبرت‌سرا آیینه نایابست پنداری
خسیسان بر جهان پوج دارند اینقدر غوغا
سگان را استخوان خشک مهتابست پنداری
گهر در بحر از گرد یتیمی خاک می‌لیسد
تو از پندار حرص تشنه سیرابست پنداری
دلیل شوخی عشق است محو حسن‌ گردیدن
نگه گستاخیی دارد که آدابست پنداری
خیال از رنگ تحقیقم غباری در نظر دارد
مصور در کمین طرح سنجابست پنداری
تحیر صورتی نگذاشت در آیینه‌ام بیدل
صفای خانه‌ای دارم که سیلابست پنداری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری
تبسم از حیا گل بر سر آبست پنداری
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلفریبی زیبای یاری اشاره می‌کند که به آرامی و با وقار حرکت می‌کند. گویی که خنده‌اش به خاطر شرم اوست و به نظر می‌رسد که گل‌ها بر سطح آب قرار دارند. این تصویر احساس لطافتی را به مخاطب منتقل می‌کند و زیبایی را در حرکات و حال و هوای او به نمایش می‌گذارد.
غبارم از خرامت شش‌جهت دست دعا دارد
حضور چینِ دامان تو محرابست پنداری
هوش مصنوعی: دست دعا و خواسته‌ام همه جا به سمت تو دراز است؛ گویی که چین دامن تو برای من محل عبادت و نیایش است.
ندارد ساز عجزم چون نگه سامان آهنگی
به مژگانت‌ که شوخی‌های مضرابست پنداری
هوش مصنوعی: نمی‌توانم مانند تو نغمه بسازم، چون نگاه تو به مژگان‌ت به گونه‌ای است که گویی شوخی‌هایی با لحن ساز داری.
سپند آتش دل کرده‌ام ذرات امکان را
تب شوق تو خورشید جهانتابست پنداری
هوش مصنوعی: من دل خود را مانند آتشی شعلور روشن کرده‌ام و ذرات وجودم به دلیل شوق تو، مانند خورشید درخشان است.
سر از بالین نازم یاد مخمل برنمی‌دارد
بساط خاکساری‌ها شکر‌خوابست پنداری
هوش مصنوعی: من از خواب نرم و راحت بیدار نمی‌شوم و یاد نرمی و لطافت مخمل را به سادگی از سر نمی‌اندازم. انگار که دنیا را با تمام زحماتش، مانند یک فضای متشکرم، فراموش کرده‌ام.
به فکر هستی از خود هر نفس می‌بایدم رفتن
خیال مشت خاکم عالم آبست پنداری
هوش مصنوعی: بهشتی که در آن به فکر روح و وجود خود هستی، هر لحظه باید به یاد داشته باشی که من فقط یک وجود مادی و ناپایدار هستم و دنیا را به عنوان یک مکان گذرا و موقت می‌بینم.
نشد کیفیت احوال خود بر هیچکس‌ روشن
درین عبرت‌سرا آیینه نایابست پنداری
هوش مصنوعی: حالت درونت به هیچ‌کس واضح نیست؛ در این مکان پر از عبرت، آینه‌ای نایاب وجود دارد که نمی‌توان به راحتی به آن نگاه کرد.
خسیسان بر جهان پوج دارند اینقدر غوغا
سگان را استخوان خشک مهتابست پنداری
هوش مصنوعی: بزرگان و ثروتمندان برای دنیا و زندگی خود، صدای بلندی برپا کرده‌اند، در حالی که در واقعیت، وضعیت آنها چندان هم خوشایند نیست. گویی سگان تنها به یک تکه استخوان خشک و بی‌ارزش در شب نورانی می‌نگرند و آن را چیزی بزرگ می‌پندارند.
گهر در بحر از گرد یتیمی خاک می‌لیسد
تو از پندار حرص تشنه سیرابست پنداری
هوش مصنوعی: دریای زندگی از گرد یتیمی، جواهراتی به دست می‌آورد؛ اما تو، از روی حرص و طمع، در گمان به سیراب شدن هستی، در حالی که در واقع در تشنگی مانده‌ای.
دلیل شوخی عشق است محو حسن‌ گردیدن
نگه گستاخیی دارد که آدابست پنداری
هوش مصنوعی: عشق باعث می‌شود که انسان تحت تأثیر زیبایی قرار بگیرد، اما این زیبایی و جذبه باعث می‌شود که شخص به خود جرات دهد و کارهایی کند که شاید قواعد و آداب را زیر پا بگذارد.
خیال از رنگ تحقیقم غباری در نظر دارد
مصور در کمین طرح سنجابست پنداری
هوش مصنوعی: در ذهن من، تصویری از تلاش و جستجو وجود دارد که مانند غباری در نظر می‌آید و در کمین است، مانند طرحی که سنجابی در انتظارش است.
تحیر صورتی نگذاشت در آیینه‌ام بیدل
صفای خانه‌ای دارم که سیلابست پنداری
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی جعلی به من اجازه نمی‌دهد تا در آینه دیدگاه درستی داشته باشم. خانه‌ای که دارم به سیلابی شباهت دارد و پر از ناپایداری و بی‌نظمی است.