گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۹۵

دمی‌ که عجز شود دستگاه بیکاری
گره گشایی ناخن کشد به سر خاری
میان آگهی و راحتست بیزاری
ز جوهر آینه‌ها راست دام بیداری
دمیده است ز زنجیر بال وحشت موج
بود رهایی ما در خور گرفتاری
کسی مباد اسیر شکنجهٔ افلاس
که آدمی به سر دار به زناداری
ز لوح سایه جز این حرف سر خطی ندمید
که پایمال جهانند اهل بیکاری
چو برگ لاله سیاهی ز داغ ما نرود
به چشم اختر ما نیست رنگ بیداری
بقدر تفرقهٔ دل شکفتن آهنگیم
جنون بهاری ما داشت رنگ دشواری
مقیم عالم تسلیم باش و راحت ‌کن
بلند و پست جهان سایه است همواری
چنان مباش‌ که در چشم مردم از حسدت
مژه به کژدمی افتد، نگه کند ماری
چو گل بهار نشاطت دلیل بیدردی‌ست
خوش آنکه خون شوی و رنگ درد برداری
چو ذره هستی من ‌کاش بی‌نشان بودی
خجل ز نیستی‌ام کرد هیچ مقداری
به گریه عرض رموز وفا مبر بیدل
برات دیده مکن فضلهٔ جگر خواری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دمی‌ که عجز شود دستگاه بیکاری
گره گشایی ناخن کشد به سر خاری
هوش مصنوعی: زمانی که انسان نتواند کاری از پیش ببرد و احساس ناکامی کند، در آن لحظه ممکن است که توانایی‌ها و منابعی را پیدا کند که به او در حل مشکلاتش کمک کند. مانند این‌که زمانی که در شرایط سخت و پر از درد و رنج قرار می‌گیرد، راه‌حل‌هایی را برای خلاص شدن از آن پیدا خواهد کرد.
میان آگهی و راحتست بیزاری
ز جوهر آینه‌ها راست دام بیداری
هوش مصنوعی: در میان آگاهی و آسایش، بیزاری از واقعیت وجود دارد و این واقعیت همچون دام بیداری است.
دمیده است ز زنجیر بال وحشت موج
بود رهایی ما در خور گرفتاری
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده می‌شود که با وزیدن نسیم، قید و بندهای ترس و اضطراب به تدریج از بین می‌روند و ما در این فرآیند به آزادی دست می‌یابیم، گرچه همچنان در معرض مشکلات و نگرانی‌ها هستیم.
کسی مباد اسیر شکنجهٔ افلاس
که آدمی به سر دار به زناداری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید به خاطر فقر و تنگدستی تحت فشار و آزار قرار گیرد، زیرا انسان باید با عزت و کرامت زندگی کند.
ز لوح سایه جز این حرف سر خطی ندمید
که پایمال جهانند اهل بیکاری
هوش مصنوعی: به جز این سخن که زندگی افراد بیکار بی‌معناست، هیچ چیز دیگری از سایه لوح برنمی‌خیزد. کسانی که در بی‌کاری به سر می‌برند، حقیقتاً زیر پا گذاشته می‌شوند.
چو برگ لاله سیاهی ز داغ ما نرود
به چشم اختر ما نیست رنگ بیداری
هوش مصنوعی: مانند برگ سیاه لاله، غم و درد ما از چشم ستاره‌ها دور نمی‌شود، رنگ بیداری و آگاهی ما نیز در این شرایط محو است.
بقدر تفرقهٔ دل شکفتن آهنگیم
جنون بهاری ما داشت رنگ دشواری
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که دل‌ها از هم جدا هستند، ما آهنگی از جنون بهاری داریم که رنگی از دشواری به خود گرفته است.
مقیم عالم تسلیم باش و راحت ‌کن
بلند و پست جهان سایه است همواری
هوش مصنوعی: در این جهان، با آرامش و تسلیم زندگی کن و از ویژگی‌های زندگی بهره‌مند شو، زیرا دنیا مانند سایه‌ای است که همیشه تغییر می‌کند و ناپایدار است.
چنان مباش‌ که در چشم مردم از حسدت
مژه به کژدمی افتد، نگه کند ماری
هوش مصنوعی: به گونه‌ای نباش که حسادت تو باعث شود دیگران تو را بد ببینند و به تو همانند مخلوقی خطرناک نظر کنند.
چو گل بهار نشاطت دلیل بیدردی‌ست
خوش آنکه خون شوی و رنگ درد برداری
هوش مصنوعی: مثل گل در بهار، شادابی و نشاط تو نشانه‌ای از بی‌دردی است. خوشا به حال کسی که خونین و رنجور شود و رنگ درد را از خود دور کند.
چو ذره هستی من ‌کاش بی‌نشان بودی
خجل ز نیستی‌ام کرد هیچ مقداری
هوش مصنوعی: اگر من به اندازه یک ذره هستی داشتم، کاش که بی‌نشانه و نامشخص بودم. زیرا وجود من باعث خجالت از نبودنم شده و هیچ ارزشی ندارد.
به گریه عرض رموز وفا مبر بیدل
برات دیده مکن فضلهٔ جگر خواری
هوش مصنوعی: به جای گریه کردن و نشان دادن رازهای وفا، ای بیدل، بهتر است که چشمانت را از غم و غصه پر نکنی. این جگرخواری و ناراحتی فقط به درد نمی‌خورد.