گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۹۴

خطاپرست مباش‌ ای ز راستی عاری
که ‌گر سپهر شوی می‌کشی نگو نساری
جهان ز شوخی نظّارهٔ تو کهسارست
به چشم بسته نظر کن بهار همواری
قبول آفت هرکس بقدر حوصله است
به تیغ می‌کند اینجا طرف جگر داری
چو گل درین چمن از بحر عبرتت ‌کافیست
تبسمی‌ که همان چین دامن انگاری
به رنگ و بو دل خود بسته‌ای و زین غافل
که غنچه سان ‌گل پرواز در بغل داری
گره ز کار فروبستهٔ تو بگشاید
اگر چو غنچه دل شبنمی به دست آری
غبار دامن این دشت ناله اندود است
قدم دلیر منه تا دلی نیفشاری
به غیر طبع تو کز سجده‌است معراجش
کدام شعله که خاکش بکرد همواری
چنان ز دهر سبکبار بایدت رفتن
که بار نقش قدم هم به خاک نگذاری
گواه عاقبت‌ کار ظلم پیشه بس است
به خون نشستن نشتر ز مردم آزاری
ز خواب صبح سر غنچه می‌رود بر باد
مده ز دست چو شبنم عنان بیداری
به مزرعی‌ که دلش برگ خرمن آرایی‌ست
شکست می‌دروی آبگینه می‌کاری
به دوش عمر کشی بار این و آن تا چند
خوش آن ‌زمان که‌ ز اسباب ‌دست برداری
اگر ز جادهٔ تسلیم نگذری بیدل
کند به‌ کسوت موجت شکست معماری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خطاپرست مباش‌ ای ز راستی عاری
که ‌گر سپهر شوی می‌کشی نگو نساری
هوش مصنوعی: خطا نکن و از صداقت فاصله نگیر، زیرا اگر به دور از حقیقت باشی، به زودی با پیامدهای بدی روبرو خواهی شد.
جهان ز شوخی نظّارهٔ تو کهسارست
به چشم بسته نظر کن بهار همواری
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیبایی و شوخی تو مانند کوهستانی است که به آن نگاه می‌کنیم. حالا چشمانت را ببند و به بهار زیبا و دلنشین فکر کن.
قبول آفت هرکس بقدر حوصله است
به تیغ می‌کند اینجا طرف جگر داری
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازهٔ ظرفیت و تحملش، از آسیب‌ها و مشکلات زندگی پذیرش دارد. در اینجا، با استفاده از تیغ، به نوعی به جریحه‌دار کردن احساسات اشاره شده است.
چو گل درین چمن از بحر عبرتت ‌کافیست
تبسمی‌ که همان چین دامن انگاری
هوش مصنوعی: مانند گلی در این باغ، تماشای تو به عنوان یک درس عبرت برایم کافی است؛ حالتی که چهره‌ات به لبخند است، گویی دامن زیبایت را چین‌دار کرده‌ای.
به رنگ و بو دل خود بسته‌ای و زین غافل
که غنچه سان ‌گل پرواز در بغل داری
هوش مصنوعی: تو به زیبایی و عطر دل خود چسبیده‌ای و غافل از این هستی که همچون غنچه، خودت در آغوش داری پرواز و رشد را.
گره ز کار فروبستهٔ تو بگشاید
اگر چو غنچه دل شبنمی به دست آری
هوش مصنوعی: اگر دلت را مانند غنچه‌ای که با شبنم باز می‌شود، نرم و لطیف کنی، مشکل‌ها و گره‌های زندگی‌ات حل خواهند شد.
غبار دامن این دشت ناله اندود است
قدم دلیر منه تا دلی نیفشاری
هوش مصنوعی: این دشت پر از غبار و غم است و هر قدمی در آن می‌تواند باعث آزار دل شود. بنابراین، بی‌جهت پا در این مسیر نگذار، زیرا ممکن است دل کسی را بشکنی.
به غیر طبع تو کز سجده‌است معراجش
کدام شعله که خاکش بکرد همواری
هوش مصنوعی: هیچ چیز دیگری وجود ندارد که در سجده‌کردن به پای تو، به عرش برسد. کدام شعله‌ای می‌تواند خاک را صاف و هموار کند؟
چنان ز دهر سبکبار بایدت رفتن
که بار نقش قدم هم به خاک نگذاری
هوش مصنوعی: به گونه‌ای از زندگی باید عبور کنی که حتی اثری از خود را بر زمین نگذاری و آزاد و سبکبار باشی.
گواه عاقبت‌ کار ظلم پیشه بس است
به خون نشستن نشتر ز مردم آزاری
هوش مصنوعی: عاقبت کارهایی که به ظلم و ستم انجام می‌شود، به وضوح مشخص است. نشانه‌های درد و رنجی که مردم از ظلم می‌کشند، خود گواهی بر این است که نتیجه چنین رفتاری همواره منفی و دردناک خواهد بود.
ز خواب صبح سر غنچه می‌رود بر باد
مده ز دست چو شبنم عنان بیداری
هوش مصنوعی: صبح که می‌شود، غنچه به آرامی از خواب بیدار می‌شود. این بیداری و زیبایی را از دست نده، مانند شبنم که در بیداری بر روی گل‌ها نشان‌دهنده تازگی و زندگی است.
به مزرعی‌ که دلش برگ خرمن آرایی‌ست
شکست می‌دروی آبگینه می‌کاری
هوش مصنوعی: در مزرعه‌ای که دلش آرزوی سرسبزی و زیبایی دارد، با دقت و مهارت کار می‌کنی و در آنجا محبت و زیبایی می‌کاری.
به دوش عمر کشی بار این و آن تا چند
خوش آن ‌زمان که‌ ز اسباب ‌دست برداری
هوش مصنوعی: عمر خود را صرف حمل و نقل مسئولیت‌ها و بارهای این و آن می‌کنی. اما تا کی؟ خوشا به حال آن زمان که از تمام این وسایل و بارها دست بکشی و آزاد شوی.
اگر ز جادهٔ تسلیم نگذری بیدل
کند به‌ کسوت موجت شکست معماری
هوش مصنوعی: اگر از مسیر پذیرش و تسلیم عبور نکنی، بیدل به شکلی خواهد بود که تو را به شکست در کارهای هنری‌ات وامی‌دارد.