گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۹۲

به جلوهٔ تو نگه را ز حیرت اظهاری
ببالد از مژه انگشتهای زنهاری
چوگردباد اسیران حلقهٔ زلفت
کشند محمل پرواز برگرفتاری
نگه ز پردهٔ آن چشم ناتوان پیداست
به رنگ شخص اجل در لباس بیماری
زبان خار ندانم چه‌گفت درگوشش
که چشم از آبله‌ام برد سیل خونباری
چه ممکنست دل ازگریه‌ام بجا ماند
ز سنگ نیز نیاید در آب خودداری
دلیل عافیت شمع عرض زنهارست
تو نیز جز به سرانگشت ‌گام نشماری
گهر ز سنگدلی بار خاطر دریاست
به روی‌آب‌نشین چون کف از سبکباری
نظر به خاک ره انتظار دوخته‌ام
بس است مردمک چشم دام بیداری
به آن مراتب عجزم‌که همچو نقش قدم
کند بنای مرا سایه سقف و دیواری
در آن بساط که من مرکز فسردگی‌ام
رمد ز شعلهٔ جواله سعی پرگاری
غبار هستی‌ام اجزای وحشت عنقاست
چها به باد دهی تا مرا بهم آری
ز بسکه ساغر بزم ادب زدم بیدل
چو شمع ناله‌گره‌گشت وکرد منقاری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جلوهٔ تو نگه را ز حیرت اظهاری
ببالد از مژه انگشتهای زنهاری
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و مشخصات تو، چشمانم از شدت شگفتی گویی به آسمان می‌رود و انگار که مژه‌هایم مانند انگشتانی مراقب به تو اشاره می‌کنند.
چوگردباد اسیران حلقهٔ زلفت
کشند محمل پرواز برگرفتاری
هوش مصنوعی: چون گردبادی که اسیران زلف تو را به دور خود می‌چرخاند، بار سفر را برمی‌دارد و به آسمان پرواز می‌برد.
نگه ز پردهٔ آن چشم ناتوان پیداست
به رنگ شخص اجل در لباس بیماری
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چشم‌های ضعیف او، نشان‌دهندهٔ چیزهایی است که پشت پرده پنهان است، مانند رنگ و حالتی که شخص مرگ در لباس بیماری دارد.
زبان خار ندانم چه‌گفت درگوشش
که چشم از آبله‌ام برد سیل خونباری
هوش مصنوعی: زبان خار نمی‌دانم چه چیزی در گوشش گفت که چشمم را از آبله‌ام برداشت و خون زیادی را به راه انداخت.
چه ممکنست دل ازگریه‌ام بجا ماند
ز سنگ نیز نیاید در آب خودداری
هوش مصنوعی: دل من چطور می‌تواند از شدت گریه آن‌قدر محکم بماند که حتی سنگ هم در برابر آب تسلیم می‌شود؟
دلیل عافیت شمع عرض زنهارست
تو نیز جز به سرانگشت ‌گام نشماری
هوش مصنوعی: شمع برای بقای خود درخواست محافظت می‌کند و تو نیز باید با احتیاط و دقت قدم برداری تا دچار آسیب نشوی.
گهر ز سنگدلی بار خاطر دریاست
به روی‌آب‌نشین چون کف از سبکباری
هوش مصنوعی: جواهر از سنگدلی، بار سنگینی بر دل می‌آورد، در حالی که کسانی که بر روی آب نشسته‌اند، مانند کف که به راحتی بر روی آب می‌آید.
نظر به خاک ره انتظار دوخته‌ام
بس است مردمک چشم دام بیداری
هوش مصنوعی: به راه عشق چشم دوخته‌ام و به انتظار نشسته‌ام، کافی است که چشمم بیدار باشد و همیشه مراقب.
به آن مراتب عجزم‌که همچو نقش قدم
کند بنای مرا سایه سقف و دیواری
هوش مصنوعی: با توجه به حالتی که من در آن هستم و محدودیت‌های خود، می‌توان گفت که وجودم مانند یک بنای ناتمام است که فقط سایه‌ی سقف و دیوارهایش را می‌توان مشاهده کرد. این بیان، نمایانگر ناتوانی و ضعف من است.
در آن بساط که من مرکز فسردگی‌ام
رمد ز شعلهٔ جواله سعی پرگاری
هوش مصنوعی: در جمعی که من در آن گرفتار اندوه هستم، تلاش کن که از شعله‌های آتش دور شوی.
غبار هستی‌ام اجزای وحشت عنقاست
چها به باد دهی تا مرا بهم آری
هوش مصنوعی: زندگی من پر از اضطراب و ترس است، پس چه چیزی می‌توانی به باد بدهی تا بتوانی مرا دوباره جمع کنی و به آرامش برسانی؟
ز بسکه ساغر بزم ادب زدم بیدل
چو شمع ناله‌گره‌گشت وکرد منقاری
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در محفل ادب مدام نوشیدنی می‌نوشیدم، حالتی شبیه به شمع پیدا کردم و به شدت ناله می‌زدم و دردی را احساس می‌کردم.