گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۹۱

ای سعی نگون‌، زین دشت‌، در سر چه هوا داری
کز یک دو تپش با خاک چون آبله همواری
صد عشق و هوس داریم، صد دام و قفس داریم
تا نیم نفس داریم کم نیست گرفتاری
پوشیدن اسرارست ای شخص حباب اینجا
عریانی دیگر نیست‌ گر جامه فرود آری
غمازی اگر ننگست باید مژه پوشیدن
بیرنگ نمی‌آید از آینه‌ ستاری
در غیبت نیک و بد نقدست مکافاتت
آخر به چه روی است این‌ کز پشت برون آری
آگاهی و جهل از ما تمییز نمی‌خواهد
بی‌چشمی مژگانیم کو خواب و چه بیداری
در مرکز تسلیم است اقبال بلندیها
سر بر فلکم اما از آبله دستاری
ما ذرهٔ موهومیم اما چه توان‌ کردن
تشویش‌ کمی‌ها هم‌ کم نیست ز بسیاری
فریاد ز افلاسم‌ کاری نگشود آخر
بی‌ناخنی‌ام خون کرد از خجلت سرخاری
پرهیز میسر نیست از مخترع اوهام
چون چشم بتان عام است بیدادی و بیماری
بار نفس بیدل بر دوش دل افتاده‌ست
دل این همه سنگین نیست وقتست‌ که برداری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سعی نگون‌، زین دشت‌، در سر چه هوا داری
کز یک دو تپش با خاک چون آبله همواری
هوش مصنوعی: ای تلاش بیهوده، در این بیابان چه آرزویی داری، وقتی با تنها یک یا دو تپش قلب، دلت بداند که مانند خاکی نرم و هموار می‌شوی؟
صد عشق و هوس داریم، صد دام و قفس داریم
تا نیم نفس داریم کم نیست گرفتاری
هوش مصنوعی: ما بسیاری از عشق‌ها و آرزوها داریم و همچنین درگیر مشکلات و موانع مختلف هستیم. تا زمانی که نفس می‌کشیم، این گرفتاری‌ها کم نیست و ادامه دارد.
پوشیدن اسرارست ای شخص حباب اینجا
عریانی دیگر نیست‌ گر جامه فرود آری
هوش مصنوعی: پوشیدن رازها به مانند حباب است، ای انسان. در اینجا دیگر نیازی به پنهان‌کاری نیست؛ اگر لباس‌های خود را کنار بگذاری، دیگر عریانی وجود نخواهد داشت.
غمازی اگر ننگست باید مژه پوشیدن
بیرنگ نمی‌آید از آینه‌ ستاری
هوش مصنوعی: اگر غم‌زده‌ای و این برایت ننگ دارد، باید چشمانت را بپوشانی، زیرا بی‌نقاب ماندن برایت از آینه‌ی عیب‌پوشی ممکن نیست.
در غیبت نیک و بد نقدست مکافاتت
آخر به چه روی است این‌ کز پشت برون آری
هوش مصنوعی: در زمان غیبت، اعمال خوب و بد تو در حال بررسی است. عاقبت چه دلیلی دارد که این کار را انجام می‌دهی و از پشت سر به دیگران آسیب می‌زنی؟
آگاهی و جهل از ما تمییز نمی‌خواهد
بی‌چشمی مژگانیم کو خواب و چه بیداری
هوش مصنوعی: آگاهی و ناآگاهی به راحتی از یکدیگر تفکیک نمی‌شوند. ما با بی‌خبری و ناآگاهی خود نمی‌توانیم فهم درستی از خواب و بیداری داشته باشیم.
در مرکز تسلیم است اقبال بلندیها
سر بر فلکم اما از آبله دستاری
هوش مصنوعی: در مرکز تسلیم، خوش شانسی بلند مقام‌ها را در آسمان می‌بیند، اما در عین حال به مشکلات و نقص‌ها نیز اشاره می‌کند.
ما ذرهٔ موهومیم اما چه توان‌ کردن
تشویش‌ کمی‌ها هم‌ کم نیست ز بسیاری
هوش مصنوعی: ما در واقع ذره‌ای کوچک و بی‌اهمیت به نظر می‌رسیم، اما تاثیر ما هم در دلهره‌ها و نگرانی‌های کوچک کم نیست، حتی اگر به تعداد زیاد هم نباشیم.
فریاد ز افلاسم‌ کاری نگشود آخر
بی‌ناخنی‌ام خون کرد از خجلت سرخاری
هوش مصنوعی: من در فریاد زدن از افلاسم به جایی نرسیدم، زیرا بدون کمک و قدرت کافی، فقط از عذاب و شرم خون گریه کردم.
پرهیز میسر نیست از مخترع اوهام
چون چشم بتان عام است بیدادی و بیماری
هوش مصنوعی: اجتناب از ادعاها و افکار نادرست و خیالی دشوار است، زیرا مانند چشمان زیبای بتان، عمومی و فراگیر است و به همین دلیل ظلم و بیماری ایجاد می‌کند.
بار نفس بیدل بر دوش دل افتاده‌ست
دل این همه سنگین نیست وقتست‌ که برداری
هوش مصنوعی: بار سنگینی از غم و درد بر دل بیدل نشسته است و این دل نمی‌تواند این همه سنگینی را تحمل کند. زمان آن رسیده که این بار سنگین را حذف کنیم و آزاد شویم.