غزل شمارهٔ ۲۶۹۰
مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری
آبلهای کو که نهم در قدم خویش سری
نیست درین هفت چمن چون قدت ای غنچه دهن
گلبن نیرنگ گلی سرو قیامت ثمری
گر جرس آید به نوا ور ز سپند است صدا
غیر من بی سر و پا ناله ندارد دگری
بر قد خم سنگ مزن شیشهٔ رنگم مشکن
تا بکشد نالهٔ من کوه ندارد کمری
شور جهان در قفسم صور قیامت جرسم
میگسلد هر نفسم رشتهٔ ساز سحری
همچو سپندم همه تن داغ دلی سرمه کفن
تا عدم از هستی من ناله فشاندهست پری
نیست اقامتگه کس وادی جولان هوس
دامن عجز است رسا، آبله پایان سفری
هست امل پروریی لازم اقبال جهان
بی تری مغز بلندی نکند موی سری
شبههٔ هستی چو سحر میکندم خون به جگر
آینه بندم به عدم کز نفس آرم خبری
ذوق بهار و چمنت چون نشود راهزنت
جانب آن انجمنت دل نگشودهست دری
لذت این محفل دون بر نی ما خوانده فسون
داغ شو ای ناله کنون راه نفس زد شکری
بیدل از آغاز گذر زحمت انجام مبر
بررخ فرصت چقدر آینه بندد شرری
غزل شمارهٔ ۲۶۸۹: عالمی بر باد رفت از سعی بیپا و سریغزل شمارهٔ ۲۶۹۱: ای سعی نگون، زین دشت، در سر چه هوا داری
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری
آبلهای کو که نهم در قدم خویش سری
هوش مصنوعی: دستمزد تلاش من در راه تو به چشم نمیآید، اما آیا سنگی گرانبها وجود دارد که آن را در پای خود بگذارم؟
نیست درین هفت چمن چون قدت ای غنچه دهن
گلبن نیرنگ گلی سرو قیامت ثمری
هوش مصنوعی: در این هفت باغ و چمن، هیچکس همچون تو زیبا و دلربا نیست، ای جوانهای خوشبو که به گلستان میدرخشی و سرنوشت را تحت تأثیر قرار میدهی.
گر جرس آید به نوا ور ز سپند است صدا
غیر من بی سر و پا ناله ندارد دگری
هوش مصنوعی: اگر صدای جرس به گوش برسد، حتی اگر نوا از نوعی خاص باشد، تنها من هستم که بدون هویت و وجود خود، نالهای نمیکنم و صدایی از دیگران به گوش نمیرسد.
بر قد خم سنگ مزن شیشهٔ رنگم مشکن
تا بکشد نالهٔ من کوه ندارد کمری
هوش مصنوعی: بر قامت خمیدهام مانند سنگ، به شیشهی رنگی من ضربه نزن، زیرا اگر بشکند، صدای نالهام به بلندای کوه خواهد رسید که هیچ تکیهگاهی ندارد.
شور جهان در قفسم صور قیامت جرسم
میگسلد هر نفسم رشتهٔ ساز سحری
هوش مصنوعی: در دل من شور و دلشورهای برپا شده که گویی روز قیامت نزدیک است و هر نفس که میزنم، این حالت درونیام را به هم میزند. این حال و هوای آشفتهام مانند نواهایی جادویی است که به جانم نفوذ میکند.
همچو سپندم همه تن داغ دلی سرمه کفن
تا عدم از هستی من ناله فشاندهست پری
هوش مصنوعی: همچون آتش هستم و همه وجودم در آتش اندوهی سوزان است. غمی که بر دل دارم به حدی است که حتی مرگ هم از وجود من ناله برمیکشد.
نیست اقامتگه کس وادی جولان هوس
دامن عجز است رسا، آبله پایان سفری
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیای پرجنبوجوش و سرشار از آرزوها، جایی ثابت و دائمی ندارد. احساس ناتوانی و محدودیت، مانند دامن گستردهای است که همواره ما را در بر میگیرد و به ما یادآوری میکند که هیچچیز همیشگی نیست و سفر زندگی به پایان نمیرسد.
هست امل پروریی لازم اقبال جهان
بی تری مغز بلندی نکند موی سری
هوش مصنوعی: جهت پرورش مناسب، لازم است که موفقیت و شانس در دنیا به فکری عمیق و آگاهی بالا تکیه کند تا بتواند به دستاوردهای بزرگ برسد.
شبههٔ هستی چو سحر میکندم خون به جگر
آینه بندم به عدم کز نفس آرم خبری
هوش مصنوعی: وقتی که تردید و confusion در مورد وجود به وجود میآید، دلم به شدت میگیرد و به وجود خودم توجه میکنم تا از عدم یا عدم وجود، نشانهای از زندگی یا حقیقتی بگیرم.
ذوق بهار و چمنت چون نشود راهزنت
جانب آن انجمنت دل نگشودهست دری
هوش مصنوعی: سرسبزی و زیبایی بهار و باغ تو، وقتی که دلبریات او را به سمت خود جلب نمیکند، دل هیچ کس نمیتواند به سوی آن محفل بیحس و بیتمایل باز شود.
لذت این محفل دون بر نی ما خوانده فسون
داغ شو ای ناله کنون راه نفس زد شکری
هوش مصنوعی: در این محفل بیارزش، لذتی وجود ندارد. ای نالهکن، این حال و هوای داغ را ترک کن و به یاد خداوند شکرگزاری کن.
بیدل از آغاز گذر زحمت انجام مبر
بررخ فرصت چقدر آینه بندد شرری
هوش مصنوعی: از ابتدا تا انتهای کار، زحمت را بر خود تحمیل نکن و به فرصتی که داری توجه کن، زیرا مانند آینهای که شعلهای را منعکس میکند، میتوانی از لحظهها بهرهمند شوی.